سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

جامعه افسرده چرا؟

به نام دادار شادی آفرین

این روزها و این ایام که اخبار تلخ و شیرین کشور ما را فرا گرفته است از شهادت سردار بزرگ و خبر خوش انتقام که از یک طرف هیبت ساختگی دولت آمریکا را در جهان زیر سؤال برد و از سوی دیگر ترکیدن حباب قیمت دلار که هر دو ضربه ای بر ترامپ و مثلث شوم آنان  شد و از طرف دیگر خروج نظامیان آمریکایی از منطقه نیز می تواند نشانه هایی از تصمیمات نادرمپ دانست.

هر چند خبرهای خوب و شیرین می تواند روحیه جامعه ایران را به سوی شادابی و بهبود بکشاند اما به نظر می آید دست هایی در کار است تا جامعه ایران را به سوی نا امیدی و خمودگی و افسردگی بکشاند هر چند در این بین منظور تنها رسانه و فضای  مجازی خارج از کنترل دولت نیست بلکه حتی خود مسئولان نیز به این فاجعه انسانی کمک نموده اند،

بر این اساس اخباری مبنی بر عبوس بودن و افسرده بودن جامعه کرمانشاهی از دیگر استانهای کشور چه دلیلی می تواند داشته باشد و این سؤالی است که باید پرسید که دلیل آن چه چیز یا چه چیزهایی می تواند باشد؟ نگاهی به سابقه جامعه کرمانشاه و موقعیت این اقلیم و فرهنگ کهن آن از دو چیز می گوید که هر دو از سرزنده بودن و شادابی در فرهنگ آن دارد و آن مسئله میهمان نوازی و موسیقی فولکوریک آن که هر دو از فرهنگی شاد و شادمانه حکایت دارد چرا که نبود شادابی، گرایش و میل به هیجکدام از آنها را بر نمی تابد و روحیه های شاداب و با طراوت است که میل به موسیقی شاد پیدا می کند و همچنین میهمان نوازی نیز به روحیه شاد و با طراوت نیازمند است

حال باید به پاسخ سوال پرداخت که به راستی چه چیزی باعث شده است که این جامعه ما به این سبق وسیاق گرایش پیدا کند که در میان کشور عزیزمان این جامعه کرمانشاهی با آن سابقه شادابی استکه مقام اول را کسب کرده است و شاید بخاطر این است که جامعه ما دوست دارد همیشه اول باشد حال هر چه و هر چیزی و هر برنامه ای چون دارا بودن منو ریل که بانگ اول بودن شهر ما بعد از تهران چنان عده ای ذوق زده کرده بود که این همه سال و بودجه آن از چشم ها دور افتاده و دیگر جامعه را به ا ین درهم بودن خیابان و ترافیک زیادی که مخصوصا در قسمت های چهار راه بسیج در هم می پیچد عادت کرده اند.

در هر حال اول بودن هم نمی تواند همیشه خوب باشد مثل همین بحث افسردگی و خمودی و عبوث بودن مردم این جامعه کهن، آیا می توان جواب سؤال را اینگونه داد که جامعه ما به چند دلیل مقام اول را در این مریضی افسردگی برای خود کسب کرده است که از جمله به بیکاری زیاد در این استان و شهرستان و نبود سرمایه و سرمایه گذار از یک طرف و مهاجرت عزیزان خانواده ها از پدران و مادران و فرزندان برای کسب درآمدی به امید آنکه بتوانند نانی به دست آورند و زندگی به کف ندهند؟

آیا می توان گفت دلیل این مقام اولی آن استکه مردم این دیار و بخصوص جوانان آنان به علت همان مورد فوق بیشتر و برای فرار از تفکراتی که مثل خوره زندگی آنان را می خورد به موادی روی می آورند هر چند به غلط اما به قول خودشان حداقل مدتی از وقتشان را در  دنیایی بدون تفکر طی خواهند کرد؟

آیا می توان گفت تربیت های نا موفق نا کارآمد و نامتوازن در خانواده ها و مدارس و دانشگاهها به این معضل کمک کرده و در واقع با آگاهانه یا نا خودآگاه جوانان و نوجوانان خود را درگیر اموری می کنیم که نه کاری برای از بین بردن آن را در دست داریم و توان برون رفت را از سوی جوامع خانوادگی و حتی شهری دارا هستیم لذا با ذکر مصائب بی پولی و بیکاری و مشکلات در جمع خانواده و مخصوصا کودکان در واقع زمینه را برای عدم شادابی و افسردگی آنان را بوجود آورده و خواهیم آورد؟

آیا می توان گفت که دلیل دیگری نیز می تواند به دلائل فوق افزود و یا مکمل آنها می تواند باشد و آن بحث عدم اعتقاد قلبی جامعه میان سال و بزرگ سال و جوان ما به مسئله دین و خدا و قیامت؟ هر چند در سایر استانها هم می تواند باشد اما در این استان به دلائل وجود مذاهب و فرق گوناگون و تبلیغات غیر خدایی از سوی آنان و تبلیغات نادرست و یا بی پشتوانه مبلغین دینی ما عامل دیگری برای این مرض جامعه گردیده است؟

آیا می توان گفت که مسئولین و عدم کارایی برنام های آنان چه در بعد سیاسی و چه اقتصادی و چه فرهنگی عاملی برای فاصله گرفتن جامعه ما از مسائل دینی که به عقیده بعضی از دانشمندان یک وسیله ای برای فاصله گرفتن از خمودگی و بی حالی افسردگی می باشد چنانکه دانشمندان در تحقیقات خود اکثر کسانی که به خودکشی می رسند را از افراد بی دین یا بی اعتقاد به عالم ماوراء می دانند.

در هر صورت همه عوامل ذکر شده به این افسردگی جامعه ما کمک رسانده و آنان را به همان سمتی سوق می دهد که عقده های فروخفته ای را در درون ایجاد خواهد کرد که نه اعتقادی به دین برای افراد جامعه می ماند و نه اعتمادی به مسؤلان و کارگزاران جامعه ما؟

پس لازم است از باب کلکم راء و کلکم مسئول عن رعیته همه دست به یکی داده و در این بازار سیاست بازان بی سیاست به سمتی نرویم که آنان می خواهند و آن مشغول کردن ما به خود، حال یا با درگیر کردن جامعه به کارهای روزمره و مسائل معاش و یا با بحث اختلاف بیانداز و حکومت کن برای عدهای که به بهانه های قومی به دنبال رأی گرفتن از مردم هستند.

بیایید با دستان خودمان و در حد مسؤلیت خودمان به همدیگر کمک کنیم تا این افسردگی و خمودگی را نه تنها از جامعه دور کنیم که بهانه ای برای عده ای نشود برای تصویه حسابهای شخصی در یک برخورد و نزاع خیابانی چرا که این روحیه جامع همانند روحیه یک فردی است که افسردگی گرفته و از همه چیز متنفر است و همه چیز را مزاحم خود می داند، اما نباید همین را وسیله ای قرار دهیم برای مواجه و مبارزه با کسی که به هر علتی یک اشتباهی کرده و ما خود را ذی حق بدانیم که او را ارشاد نماییم و یا در یک برخورد ماشین و تصادف و تصادم ماشینها برای جبران کمبود خودمان از بحث اخلاقی گرفته تا مباحث اقتصادی تماما در چهره کسانی ببینیم که آنان نیز به همان اندازه در آن کار مقصرند که ما مقصریم و آنان نیز از وضعیت زمانه به همان اندازه نگران و ناراحتند و خسته که ما چنان هستیم پس لازم می آید حال که امیدی به قدرتمندان نداریم اعتماد جامعه خویش را از دست ندهیم و خود در بی اعتمادی در جامعه خویش سهیم نباشیم و به جامعه خویش کمک نماییم تا فرهنگ خود بودن را چنان گسترش دهیم که جامعه کرمانشاه و استان کرمانشاه را جامعه خویش و خانه خویش بدانیم که در جمع خانواده ای بزرگتر از برادران و خواهران و عموها و دایی ها زندگی می کنیم که با هیچکدام از آنها جنگ نداشته و نداریم و همچنین همه را از خود بدانیم و چنانکه در خانواده بی میلیها و بی اهمیتی ها به خود را با دیده اغماض نگاه می کنیم دیگران را چون برادران و خواهران خود ببینیم و اشتباه آنان را به چشم اغماض بنگریم تا درگیریهای درونی جامعه خویش را کم و کمتر نماییم و در واقع با دیده خوش بینی به تمام رقیبان و مخالفان بنگریم تا با اشتباه آنان، بلافاصله انگ دشمنی را به آنان نزنیم و آنها را از دور خارج ننماییم.

جامعه خموده و خمود  همانند یک مریض به یک روانکاو و روانبخش احتیاج دارد تا به یک قاضی و دستورات قضایی.


تلخی انتقام سخت

به نام قاصم الجبارین

این روزها که آتش افروزی گرگ صفتی به نام ترامپ می رود که جامعه جهانی را دچار جنگی دیگر کند بر همه عقلای قوم و امت اسلامی فرض است که دست در دست هم این جرثومه فساد را به نحوی به سر جای خود نشانند البته برای یک دست بودن امت اسلام لازم می آید که ابتدا هر کسی در جامعه خویش برای وحدت درون خانواده خویش و سپس وحدت در شهر خویش و دولت خویش و نهایت وحدت با کشورهای دیگر از خود شروع کرده و خویش را شناخته و تلاشی برای خود شناسی بیشتری داشته باشد چنانکه به وضعیت فیزیکی خویش توجه داریم و به خلقت ظاهری خویش توجه داریم به اوصافی که لازمه یک زندگی مشترک ملی و جهانی است نیز دقت لازم را داشته باشیم چنانکه تادر درون خود به وحدت نرسیم نمی توانیم با دوستان خود به وحدت برسیم و تا با دوستان خود وحدت نداشته باشیم با دیگران نمی توانیم به وحدت برسیم پس لازمه یکی شدن جامعه با هم و جوامع دیگر وحدت درنی می باشد. جهان غرب به سرکردگی آمریکا نمی خواهد به توافقی گردن نهد که خود پای آنرا امضا کرده است. چرا که زیاده خواهی آنان اجازه عمل به تعهدات خویش را به آنان نمی دهد. چرا که نگاه جهان غرب وسیاست آنان یک نگاه اخلاقی و مقید به دین نیست بلکه آنان منافع خویش را در نظر دارند لذا هیچگاه اروپای معامله گر که یک ترلیون معامله با آمریکا دارد نمی تواند برای چند میلیون یورو معادلات خود را به هم بزند و بالعکس نیز چنین است. پس منافع آنان اقتضا نداردکه در برجام بمانند و چنانکه ما انتظار داریم عمل نمایند. پس تمام تکیه ما باید به وحدت درونی و جهان اطرافی باشد تابتوانیم در مقابل زیاده خواهی ها بایستیم.باید اقتصاد کشور را به اقتصاد جهانی زنجیر نموده تا در صورت متضرر شدن ما آنان نیز متضرر گردند. اما اصل سخن اینکه وقتی تروریستی چون ترامپ تمام قوانین بین المللی را زیز پا گذاشته و تنها باتکیه بر هژمونی خود هر قانونی را زیر پا گذاشته و اکثر قرار دادهای خویش را با دیگر کشورها لغو نموده است دست به ترور سردار غزیزی می زند که به اعتراف دوست و دشمن نوک پیکان برخورد با نیرویی دسپرورده آمریکاییان به اعتراف خود آنان بود نیرویی تروریستی که برای سازندگان آنها تاریخ مصرفشان تمام شده بود. اما آنان با یک چرخش دشمن اصلی خود را ایران می دانستند و سردار عزیزما این قوم وحشی را محو نموده و خاری شد بر چشمان ترامپ لذا دستور ترور او را در پنتاگون و اجرای آن را نیز موشهای آزمایشگاهی آنان به انجام رسانده و داغی بر دل تمام ملت ایران نهادند. این واقعه نکته ای شد تا یکبار دیگر وحدت ایران و ایرانی را تجربه کنیم و ملت ایران یکدست از فردی حمایت کردند که نه در خانه ای مجلل بود و نه در محله ای بسیار اعیانی و در مأموریتهای خود هیچگاه نگفت دیگران چرا انجام نمی دهند و نگفت حالا که من تمام در دفاع بودم نوبت دیگران است. او در واقع همه چیز را برای خدا می خواست لذا خداوند او را عزیز کرد. مردم بزرگوار ایران بارهادر مراسمات تشییع و مجالس عزا برای شهدای آن واقعه به انتقام سخت و گرفتن حق شهدای تروریستی مقاومت اعلام انزجار خود را مطرح نمودند تا اینکه روز سوم عزیزان یگان موشکی با حدود 15 موشک مواضع تروریست های آمریکایی را در هم کوبیدند در این بین اما حادثه ای نیز به وقوع پیوست که شیرینی انتقام سخت را از ما گرفت و با هم روحیه ای نگران به جامعه ما منتقل شد و بحث انهدام هواپیمای اکراینی به میان آمد که کام همه عزیزان دوستدار انقلاب اسلام را تلخ کرد و آن شهادت عده ای زیادی از هموطنان در این خادثه دردناک گردیدکه علاوه بر شهادت عده ی زیادی از هموطنان عزی عده ای از خانوده های اکراینی نیز داغدار شدند که مایه تأثر و تعلم خاطر همه دوستداران شد. نکته ای که علاوه بر شهادت و کشته شدن عده ای از عزیزان و میهمانان اکراینی مخفی کاری مسئولان مربوطه و یا عدم آشنایی به گزارش آن سبب شد که یکبار دیگر اعتماد عمومی را جریحه دار نموده و شاید هم احساس حقارت نموده چرا که این گونه گزارش دادن صدا وسیما یعنی احمق فرض کردن مخاطب بوده است . لذا انتظار مردم نه دروغ و دیر به نتیجه رسیدن بود چرا که نظام را وابسته به یک شخص یا گروه و یا یک نهاد نظامی ندانسته که نظام متعلق به تمام ایران و آزادگان و آزادی خواهان جهان می باشد. نکته ی آخر اینکه این فاجعه باید با تمام قدرت پیگیری شده و مقصر اصلی را به قانون بسپارند تا آرامشی باشد بر دلهای داغدار شهدا و کشته شده ای این فاجعه.


نقدی بر نقد

به نام خدا


بارها شنیده ایم و خوانده ایم و گفته ایم که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. مخصوصا که اگر ما اهل فرهنگ نیز باشیم
از قدیم گفته اند و شنیده ایم که یک سوزن به خودت بزن و یک جوالدوز به دیگران نگاهی به وضعیت رسانه ها بخصوص رسانه های مکتوبی چون نقد حال ما را به این سو هدایت می کند که به واقع امثال این جریده محترمه چقدر در بیان واقعیات موفق بوده و چقدر توانسته مخاطبین خود را با خود همراه کند و از بودجه ای که می گیرد و از امکانات دولتی که استفاده می نماید چه مقدار توانسته است مخاطبین خود را به چالش نقد حال خود بکشاند.
 شاید گفته شود تمام هزینه این جریده شخصی است، اما همین اندازه که جای عنوانی را گرفته است و اجازه نشر جریده ای دیگر به این عنوان به یگری که دوست دارد با همین عنوان نقدهای منطقی خود را بر فرهنگ و سیاست جامعه وارد کند هم داده نمی شود تا شخصی بتواند آنچه در جامعه خویش می بیند به عنوان حال در نظر گرفته و به نقد آن بپردازد نیز خود نوعی اشغال جایگاه دیگران محسوب می شود، چرا که وضعیت فرهنگی کشور برای هر اهل فرهنگی قابل قبول نبوده و ضعف همه ارگانها و نهادها و رسانه ها را در آن موثر می بیند.
در جلسه ای که به مناسبت تجلیل از یک پیشکسوت عرصه هنر و شعر برگزار می گردد شخصی پیدا می شود تا با داخل شدن در فضایی سیاسی و سبک «دن کیشوتی» از نگاهی و به سبک «رابینهوتی» از سویی دیگر به دفاع از مردم مظلوم پرداخته و خود را مد افع مظلومان نشان داده تا شاید دردی از جامعه کاسته شود!!.
اینکه به دفاع از مظلومین بپا خواسته باشیم جای تقدیر و تشکر دارد اما به اسم مظلومین عٍرض خود ببریم معنایی دیگر دارد این که بعضی از نهادهای مذهبی بودجه های آنچنانی می برند و کاری از آنان ساخته نیست یا اینکه کاری برای اجرا ندارند دو تا معنای متفاوت دارد و اینکه باید پاسخ گوی ان بودجه بود حرفی بسیار درست و منطقی است به شرطی که تمام بودجه هایی که قرار داده شده برای مراکز فرهنگی  و دینی همگی زیر ذره بین قرار گرفته و همه پاسخگو باشند. اینجاست که نباید همچون دیگر سیاست بازان تنها نوک دماغ خود را ببینیم و یا سرمان را در زیر برف کنیم و به مخالفین یا به تعبیر بهتر رقیبان خود بتازیم و از دیگر امور غافل شویم.
احتیاجی به ذکر نام نیست اما اینکه شخصیتی حقوقی و در جایگاهی حقوقی مدعو  باشد و در جایگاهی حقیقی و به جای شخصیتی حقیقی در مقام قضاوت بنشیند با «هر کلام  جایی و هر نکته  مکانی دارد» در نگاه فرهنگیان، فرهنگی دان سازگاری نخواهد داشت.
شجاعت تنهادر بیان حرف نیست، شجاعت آنگاه معنا پیدامی کند که حرفت و کلامت عقده و نفرت در قضاوتش استشمام نشود.
اینکه مراکز مذهبی ودینی بودجه های کلان گرفته اند یا نه بماند و اینکه باید جوابگو باشند شکی نیست و چه بسا باید شفافتر از جاهای دیگر به بیان آن پرداخته شود اما اینکه تنها ذره بین ما روی این مسئله شکسته شود جز عرض خود بردن و زحمت دیگران داشتن کاری از پیش نخواهیم برد.
مرد میدان باشیم و به دقت بودجه های تمام نهادها و ارگانها را مورد نقادی قرار دهیم تا  حقوق های نجومی و پاداشهای کهکشانی و فرارهای سه هزار میلیاردی و بورسیه های غیر عادلانه و...از آن بیرون نیاید. یا خرید و  فروش کاغذهای جراید به میان کشیده نشود و یا آمار بالای نشراز بعضی از جراید که واقعیت خارجی ندارد اعلام نشود و ... آیا این دوست فرهنگی ما به نقد بودجه سایر ادارات نیز توجه نموده است؟ آیا به بودجه شرکت ها و مؤسسات دیگرهم دقت نموده است؟. آیا کسانی نیستند که به اسم تخصص به اندازه صد نفر از همین افرادی که ایشان مورد نظرش است حقوق دریافت می کنند؟! اگر نمی دانند لازم می آید تحقیقی دوباره پیش بگیرند.
شاید در ذهن عده ای خطور کند که این ارگانها و نهادها کاری مشص و مفید دارند البته زحمات بسیاری از زحمت کشان در نهادها و ارگانها را زیر سؤال نخواهیم برد، و قابل تقدیر است اما مگر این اداراتی که  تحت نفوذ این افراد به اصطلاح شما عزیزان کاردان و متخصص نیست که ذهن امثال بنده و شما را به هم ریخته است و از صرف بودجه ها و هزینه های آنان نگران هستیم ؟! و موارد فوق که اشاره شد از آن بیرن میاید؟!
 لذا اول باید این سؤال از این افراد پرسید اگر چنین نیست پس چرا باید وضعیت جامعه ما اینقدر بغرنج باشد که بحث از دین به عنوان یک مبنای فرهنگی کاری عبث محسوب شود؟! و فردی کاردان مثل این بزرگوار هم باورش بشود که نهادهای مذهبی  اولین تخریب کننده فرهنگند.

اگر دیگرانی مثل همین جریده نقد حال کاری فرهنگی کرده است چرا مدیر مسئول آن نمی تواند جایگاه حقیقی و حقوقی خود را به مردم بنشاند و آنگاه به نقدی بپردازد که همه را منطقی قانع نماید. و در همین جریده فخیمه به خامه در آورد.
 البته شاید مسئولان آن احساس کرده اند مخاطبین جریده آنان به اندازه همان چند نفری که در سالن بوده اند نیستند، پس بهترین جا را برای بیان افکار خویش همان سالن دیده اند و الا چه بسا منطقی تر و علمی تر می توانست در نقد حال نقد بودجه نماید و قدرت قلم خود را در جذب مخاطب نشان دهد تا امیدی به ثابت ماندن مخاطبین خود نیز داشته باشد.
سخن آخر اینکه ای کاش همه ما از من نگارنده تا این نقد حالی عزیز اول نگاهی به وضعیت خود و امکاناتی که در اختیار داریم برای کار فرهنگی سوزنی بر خود زنیم تا بدانیم آیا مشتریان و همراهان ما همانهایی هستند که از ابتدا به عنوان تنوع اسمی جریده به سراغ ما آمده اند و  دیگر سراغی از نوشته های ما نگرفته اند (همچون نگارنده و برخورد با جریده نقد حال) یا عده ای ثابت مانده اند و تغییراتی فرهنگی ما در مخاطبین خود ایجاد کرده ایم و هر روز یا هر هفته یا هر ماه یا فصل یا سال به مخاطبین ما یکی دو نفر افزوده شده تا بتوانیم با این مستندات مخالفین خود را به باد نقد بگیریم.
انتشار این مطلب می تواند بزرگواران در نقد حال را به مخاطبینی چون بنده بشناساند که این عزیزان اول یک سوزن به خود زده و بعد یک جوالدوز به دیگران.


اربعین و بیداری اسلامی

    نظر

اربعین و بیداری

ماه محرم و ماه صفر از ماههایی هستند که بر مبنای تفکر اسلامی پر از حزن و غم برای جهان اسلام است از شهادت امام حسین در دهم محرم تا بیست و هشتم صفر که شهادت پیامبر مکرم(ص) اسلام است و سیم صفر که شهادت امام رضا(ع) است.

قرار گرفتن اربعین شهادت امام حسین در بیستم محرم و پیاده روی جهت زیارت آن امام همام فرهنگی را همراه با اشک و عشق و عقل می طلبد که جای بسی دقت و توجه دارد.

ابتدا جایگاه اربعین در اندیشه و تفکر اسلامی و گرفتن این مناسبت در شهادتها و وفیات و خواستگاه آن را می توان در قرآن و رویات یافت چنانکه در مورد حضرت موسی(ع) و قوم ایشان به دو نکته چهل شب مناجات حضرتش اشاره کرد و همچنین چهل سال سرگردانی قوم موسی(ع) و اینکه پیامبران غالبا از چهل سالگی به مقام نبوت رسیده اند و اینکه در نماز شب دعا کردن برای چهل مؤمن می تواند مبنای توجه مسلمانان به این مناسبت باشد.

اربعین شهادت امام حسین(ع) و راهپیمایی که بنیانگذار آن جابر ابن عبدالله انصاری(س) ( که البته در عین حال که امام حسین(ع) خود نیز در نگاه آنان دارای جایگاه رفیعی می باشد، شاید همین حرکت جابر به عنوان یک صحابی پیامبر(ص) عاملی شده است تا برادران اهل سنت نیز در این راهپیمایی از باب سنت صحابه ارج نهاده وشرکت نمایند) می باشد سنتی شده است تا هر سال عده ای به شوق زیارت مرقد مطهر امام خود با آگاهی از هدف و جایگاه امام خود به سمت آن به پیاده روی بپردازند تا به تعبیری با آرمانها و اهداف آن بزرگمرد میثاقی دوباره بسته و تجدید بیعتی بنمایند

چرا که بر مبنای تفکر سنتی و حدیثی ما این راهپیمایی که مقدمه زیارت مضجع مطهر مولای خود می شود افضل اعمال محسوب می شود و زائر آن امام در بهشت در همسایگی پیامبر اکرم (ص) قرار دارد و همچنین این عمل باعث طولانی شدن عمر می شود و روزی انسان را زیاد خواهد کرد و همچنین ملجأ و مأوایی می شود برای شفاعت این وارث پیامبران می باشد.

آگاهی یافتن و بیداری از این مناسبت بر مبنای زیارت اربعین می توان دانست که در آن زیارت نامه می خوانیم « ...من بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک عن الجهاله...» یعنی خدایا حسین کسی است که خونش را در راه تو به زمین ریخته شد تا بندگان تو را از جهالت نجات دهد و همچنین آنان را از سرگردانی برهاند و غرق شدگان به دنیا را نجات دهد کسانی که آخرتشان را به مطاع ناچیز دنیا فروختند. بر این مبنا قیام امام آگاهی دادن به زمانه خود و تمام کسانی است که خود را به آن حضرت منتسب می نمایند.

هر چند آگاهی یافتن و در پی آگاهی بودن فطرت انسانی محسوب می شود اما گاهی به علت سختی راه و مشکلات آن یا عده ای راه را اشتباه می روند و یا هوای خود را ، خدای خود ساخته، و آگاهی را بر مبنای آنچه که خود دوست دارند خواستارند و چنان غرق در مادیات شده که دین نیز برای آنان وسیله ای برای رسیدن به مقاصد خود شده است. جهت توضیح این مطلب لازم است این نکات تاریخی را مورد توجه قرار دهیم، از جمله امیرالمؤمنین (ع) که قبل از اینکه به مقام ولایت و جانشینی پیامبر برسد، شخصیتی پیدا کرده است که دنیا را از آنجهت گرامی می دارد تا بتواند به خلق خدمتی کند، و وقتی در جایگاه امامت و حاکمیت امت می نشیند در جنگها مردانه می جنگد و چنانکه در تاریخ آمده است آب را بر دشمنان خود نمی بندد چرا که او از پیامبر خویش در فتحه مکه آموخته است که آنگاه که بر دشمنان خود مسلط شدی باید رحمت و رأفتد چیره شود بر انتقام گیری.

اما شخصیتی چون معاویه وقتی به جایگاه حاکمیت مسلمین تکیه می زند می گوید من برای دنیای شما کار می کنم و کاری به دین شما ندارم و مخالفین خود را با انواع و اقسام ترفندها و حیله کشته و یا به شهادت رسانده و یا محبوس ساخته است.

جامعه اسلامی در بین این گونه حاکمان قرار گرفته و فرهنگ خود را بر مبنای این روشها باید بسازد حال برای رسیدن به فرهنگی که مبنای آن تربیت معاویه ای باشد بدون هیچ دغدغه ای انسان را و فرد جامعه اسلامی را به سمت خود خواهد کشاند چرا که هوای نفس انسانی نیز به این سمت انسان را سوق خواهد داد.

اما بر مبنای امیر المؤمنین علی (ع) جنگ بین حق و باطل در حال وقوع است و انسانی که نفس اماره اش هیچ زمانی او را تنها نخواهد گذاشت او  به انتقام گرفتن از مخالفین به اسم اسلام می کشاند و نفس لوامه او را به سمت فطرت پاک دعوت می کند و این گرایش به سمت خوبیهاست که انسان را به سختی انداخته و با او همراهی نخواهد داشت.

قیام حسین (ع) در صدد بیدار کردن این فطرت بود که مدتی بعد از پیامبر اکرم(ص) به کما رفته است و اشرافی گری و تکیه بر هوای نفس غالب شده و نکته مهمتر این که این هواپرستی را به نام یکتا پرستی به جامعه تزریق می کنند.

لذا اسلام کسانی که از ابتدا بخاطر قدرت گرفتن اسلام بوده و نه بخاطر یافتن حقیقت توسط آنان در اسلام اسلامی است که در کوی و برزن به دنبال فرصتی است تا خواسته های درونی خویش را به اسم اسلام و کسب ثواب چون اسب تاختن بر جنازه اهل بیت پیامبر که تا آن زمان در تاریخ چنین چیزی ذکر نشده است اما در این حادثه کربلا رخ می دهد به اسم کسب ثواب بیشتر !! و این همان است که جهل مقدس نیز نام گرفته است.

مولوی می گوید:

زان که از قرآن بسی گمره شدند،             زین رسن قومی درون چه شدند

مر رسن نیست جرمی ای عنو    د             چون تو را سودای سر بالا نبود.

اما نکته ای دیگر که در ایام اربعین و   این روزهای جامعه ما قابل توجه است اینکه پیاده روی اربعین چنانکه اشاره شد یادآور سنت بیداری عاشقانه حسین(ع) برای دیدار با شخصیتی که تمام هستیش را برای خدا دارد، لذا عاشقان او نیز تمام هستی خود را در طبق اخلاص برای زائرانش قرار می دهند، که پایه گذار این سنت جابر ابن عبدالله انصاری بود و بعدها ائمه اطهار(ع) به آن سفارش دارند.

اما این راهپیمایی نیز که این سالیان به برکت امنیت دو کشور ایران و عراق گستردگی خاصی یافته است هر چند تمام آنچه مطرح است بیداری امت اسلام باید باشد اما نکاتی که قابل توجه می باشد و نباید همچون عزاداریهای امام حسین(ع) درمیان جامعه اسلامی وشیعه مخصوصا ظاهرگرایی برای ما چنان شود که بعدها برای پاک کردن تحریفات آن به عالمانی چون استاد مطهری نیاز باشد.

نکته ای که مطرح است اینکه گرایش پیدا کردن به ظواهر مثل حضور کمی افراد و تبلیغات گسترده برای این حضور بدون کسب معرفت مذهبی و سیاسی در قضیه می رود تا آن نیت پاک افراد را نیز تحت تأثیر قرار دهد و چه بسا بعدها از شفا یافتن ها صحبت خواهد شد و...

نکته بعدی اینکه نگاه دولتی به این قضیه و حمایت های مالی به موکب ها و... می رود تا این نگاه نیز به قضیه اربعین از حالت معنوی و خود جوش بودن افراد به سمت نگاهی دولتی گرایش پیدا کند که این نیز آسیبی چون بی بودجه بودن دولتها یا اختلاف سلیقه ها عاملی برای انتقام گیری دولت از موکب های مخالف خود گردد و در عین حال در آینده به مباحث بین دو دولت ایران و عراق نیز کشیده خواهد شد.

نکته ای دیگر اینکه انتخاب زائران از موکب هایی که امکانات بیشتری و بی توجهی به میزبانان مردمی که از امکانات کمتری برخوردارند می رود تا این نگاه مخلصانه نیز از هر دو یعنی هم میزبان و هم میهمان برگیرد.


از قربان تا غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

از قربان تا غدیر
اعیاد قربان و غدیر از اعیاد اسلامی محسوب می شود که اولی به امامت رسیدن حضرت ابراهیم را پس از سربلند آمدن از امتحان ذبح فرزند خویش حکایت دارد و دومی نیز به امامت رسیدن شخصیتی که پیامبر در مورد  ایشان فرمود خدایا دشمن بدار دشمنانش و دوست بدار دوستانش.(حدیث غدیر)اما رسیدن به این مقام بر اساس و مبنایی است که خود قرآن به عنوان صبر اشاره دارد چنانکه می فرماید ما در میان آنان کسانی را امام قرار دادیم بخاطر صبر و بردباریشان (سجده24).
عامل اشتراک این دو عید را در جعل امامت توسط خدا برای شخصیت هایی که امام بودنشان از باب تحمل و صبر در مشکلات و مصائب بوده و همچنین تسلیم به امر خداوند چنانکه ابراهیم خلیل(ع) در تمام مراحل مبارزه با نمرودیان و جنگ کلامی با آنان و اخراج از وطن و رفتن به مکانی بی آب و آبادانی و در نهایت ذبح فرزند خویش در مقابل امر و دستور الهی دانست.
از طرفی دیگر شکیبایی علی ابن ابی طالب(ع) از یازده سالگی تا زمان شهادت در تمام مراحل سرکوفت زدن اقوام بخاطر تبعیت از پیامبر(ص) و دفاع جانانه ایشان از اسلام و پیامبر اکرم در تمام جنگها و مناسبتهایی که اسلام در خطر می دید. بر این اساس در هر دو عید بحث از امامت است یکی امامت از طرف خداوند به پیامبری که او را دوست خود می داند(ابراهیم خلیل الله) و در دیگری امامت به شخصیتی که پیامبر او را وصی و برادر و جانشین خود می خواند. (حدیث یوم الانذار) و حدیث منزلت و...
اگر بنا بر آیه 24 سوره سجده مبنای امامت را صبر بدانیم و همچنین یقین داشتن به خالق هستی و علم به آسمانها و زمین باید گفت این حکمت را خداوند به ابراهیم دوست خود داده و علی ابن ابی طالب نیز خود بارها فرموده است که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می شناسم(نهج البلاغه خطبه 189/5) و اگر پرده ها کنار روند هیچ چیز به یقین من افزوده نخواهد شد(بحار الانوار جلد66ص 294).
صریح آیه قرآن بر این مبنا دلالت دارد که این مقام شامل هر کسی نخواهد شد ولو از خانواده پیامبران و اولیاء باشد بلکه شامل کسانی خواهد شد که علاوه بر قبولی از امتحان الهی و صبور بودن در مقابل گناه و عبادت، در مصائب نیز شکیبایی پیشه نموده(سجده24) و هم چنین از کسانی نباشد که قبل از رسیدن به مقام امامت ظلمی کرده باشند(بقره124).
امامت مقامی است که خداوند به بعضی افراد خاص عنایت می کند، بر این مبنا برای شناخت امام اول باید خدا را شناخت  (اللهم عرفنی نفسک ... ان لم تعرفنی حجتک...) و برای شناخت خداوند باید خود را شناخت چنانکه امیر المؤمنین می فرماید(من عرف نفسه فقد عرف ربه) پس مبنای شناخت خداوند شناخت خود است و این موضوع دال بر این می تواند باشد که کسانی که امام را نشناخته در واقع خدا را نشناخته و اوامر و نواهی او را به طریق اولی برایش روشن نشده است ز طرفی باید در نظر داشت که امام در مرحله شناخت و جهان هستی به یقین رسیده و برای شناخت او باید خود را شناخت تا به خدا رسید و از خدا به شناخت امام رسید.
اما مبنا قرار دادن صبر برای اثبات امامت می طلبد تا به این واژه توجه بیشتری شود. صبر به معنای نگه داشتن نفس آمده است (فرهنگ معین) با عنایت به آیات شریف  باید حد نهایی و بالاترین مرتبه صبر نزد امام (ع) باشد تا با تکیه بر این فضیلت متکامل لیاقت قرار گرفتن در مقام امامت را دارا شود، برای توضیح بیشتر مفهوم صبر و کف نفس به مصادیق زیر می توان اشاره کرد.
1- غلبه بر زبان:
کم حرفی یکی از اساسی ترین گام ها برای دستیابی به این فضیلت بزرگ می باشد چنانکه امام علی (ع) می فرماید « من کثر کلامه کثر ثخطه» کسی که کلام زیادی داشته باشد اشتباهاتش نیز زیاد می شود و پیامبر اکرم(ص) فرمود « من صمت نجی» کسی که سکوت کند نجات پیدا خواهد کرد
2- صبر:
رسول اکرم(ص) فرمود: الصبر ثلاثه، صبر عندالمصیبه و صبر علی الطاعه و صبر عن المعصیه، صبر بر سه گونه است صبر بر مصائب و گرفتاریها و صبر بر طاعت خداوند و صبر بر گناه، در هنگام گرفتاریها باید صبور بود و از حد خارج نشد و در هنگام طاعت خداوند که اگر خداوند شخص را به امری فرمان داد مثل ذبح اسماعیل صبور باشد و عمل کند و صبر در مقابل گناه یعنی اینکه در چنین امتحانی به مخالفت راه نگشاید.
3- حفظ ذهن:
امام در مقامی قرار دارد که نه تنها گناه نمی کند بلکه اندیشه گناه را نیز به ذهن خود راه نمی دهد، یکی از معاصی ذهنی سوء ظن است ممکن است کسی به هیچ گناهی  تظاهر نکند اما در ذهن نسبت به برادر دینی خود بدگمان باشد.
حضرت عیسی (ع) خطاب به حوایون فرمود موسی (ع) شما را به عدم زنا امر کرد و من امر می کنم به شما که فکر گناه هم دوری کنید (کافی، ج5،ص542) امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود روزه قلب از فکر گناه بهتر است از روزه شکم از خوردن و  آشامیدن (عیون الحکم و المواعظ ص302)
4- عبادت فقط برای او:
باید در تمام افعال و اعمالمان نیت خالص داشته و تنها خداوند متعال و رضای او را مد نظر داشته باشیم امام حسن عسکری(ع) می فرماید شرک در انسان مخفی تر است از راه رفتن مورچه بر روی سطح سیاه در شب تاریک(تحف العقول،ص487)امام حسین (ع) فرمود بدرستی که قومی خدا را عبادت می کنند برای بهشت این عبادت تجار است و عده ای خداوند را عبادت می کنند از ترس آتش که این عبادت بندگان است و عده ای خداوند را بخاطر شکر از خداوند که این عبادت آزادگان است و این بهترین عبادت است.
مقام معصومین حتی از مقام صدیقین نیز بالاتر است چرا که آخرین چیزی که از قلب صدیقین بیرون می آید حب مقام است (المحجةالبیضاء، جلد6،ص107) حال آنکه مقام معصوم چنانکه در زیارت آل یاسین آمده است دعوت کننده به سوی خداست و پرورش یافتگان آیات او محسوب می شوند و در جامعه کبیره همه چیز در ید اختیار آنان است و زمین با نور  آنان روشن می شود و رستگاران با آنان رستگاری می یابند. و مشمول آن حدیث قدسی قرار می گیرند که خداوند فرمود عبدی اطعنی اجعلک مثلی (جواهر السنیه، ص361) یعنی  بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم گردانم، یعنی بنده قدرتی پیدا می کند که خدا دارد.
ابراهیم پیامبر وقتی به مقام امامت رسید که مصائبی چون خشم نمرودیان و رفتن به آتش و اخراج از وطن و زندگی در سرزمین لم یزرع  و ذبح فرزندش اسماعیل را با یقین به توحید خداوندی تحمل می کرد و زمانی که سربلند بیرون آمد خطاب به شد که تو را برای مردم امام قرار دادیم،
علی نیز مصائبی چون سرکوفت قوم و قبیله خود در سن یازده سالگی بابت پیروی از محمد شنید و آنگاه که به کام مرگ نهاد و به جای پیامبر در لیلةالمبیت حاضر شد و در جنگ بدر با سران کفر و شرک جنگید، در جنگ احد تنها و یک تنه از پیامبر(ص) دفاع کرد و در فتح خیبر به تعبیر پیامبر پرچم به او سپرده شد که خداوند و رسولش او را دوست می دارند. و در جنگ احزاب به تنهایی تمام اسلام بود در مقابل تمام کفر آنگاه که بجنگ سرداری رفت که تمام عرب او را به عنوان یکه تاز میدان جنگ تن به تن می دانستند.
این گونه شخصیتی بود که در 25 سال خانه نشینی توانست تمام اهانت ها و توهین ها را بخاطر خدا و حفظ دین او تحمل نماید.
علی در هر آزمایشی که پشت سر می نهاد مقامی بالاتر در نزد خدا و رسول خدا کسب می کرد و شاید همین عاملی برای رشک بردن دیگران شد و ابراهیم نیز در هر آزمایشی  که موفق می شد به مقامی می رسید در مرحله نخستین عبدالله شد، سپس به مقام نبی الهی رسید و پس از آن رسول الله ، خلیل الله و در نهایت به مقام امامت و رهبری مردم منصوب گردید(اصول کافی، ج1، ص175) ابراهیم پیوند دهنده ادیان الهی به الله است و علی پیوند دهنده مذاهب اسلامی به اسلام محمدی(ص). ابراهیم اسوه حسنه (ممتحنه4) و وفادار به خداوند(النجم37) شد و عاملی برای وحدت ادیان(شوری 13) و گرویده شده به مقام یقین و علی(ع) نیز وصی و جانشین پیامبر در یازده سالگی، برادر پیامبر در روز برادرخوانی مسلمین، مورد اعتماد پیامبر در تمام زمینه ها و اهل بیت آن حضرت و نهایت جانشینی که از طرف خداوند به مسلمین معرفی گردید.


از قربان تا غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

از قربان تا غدیر
اعیاد قربان و غدیر از اعیاد اسلامی محسوب می شود که اولی به امامت رسیدن حضرت ابراهیم را پس از سربلند آمدن از امتحان ذبح فرزند خویش حکایت دارد و دومی نیز به امامت رسیدن شخصیتی که پیامبر در مورد  ایشان فرمود خدایا دشمن بدار دشمنانش و دوست بدار دوستانش.(حدیث غدیر)اما رسیدن به این مقام بر اساس و مبنایی است که خود قرآن به عنوان صبر اشاره دارد چنانکه می فرماید ما در میان آنان کسانی را امام قرار دادیم بخاطر صبر و بردباریشان (سجده24).
عامل اشتراک این دو عید را در جعل امامت توسط خدا برای شخصیت هایی که امام بودنشان از باب تحمل و صبر در مشکلات و مصائب بوده و همچنین تسلیم به امر خداوند چنانکه ابراهیم خلیل(ع) در تمام مراحل مبارزه با نمرودیان و جنگ کلامی با آنان و اخراج از وطن و رفتن به مکانی بی آب و آبادانی و در نهایت ذبح فرزند خویش در مقابل امر و دستور الهی دانست.
از طرفی دیگر شکیبایی علی ابن ابی طالب(ع) از یازده سالگی تا زمان شهادت در تمام مراحل سرکوفت زدن اقوام بخاطر تبعیت از پیامبر(ص) و دفاع جانانه ایشان از اسلام و پیامبر اکرم در تمام جنگها و مناسبتهایی که اسلام در خطر می دید. بر این اساس در هر دو عید بحث از امامت است یکی امامت از طرف خداوند به پیامبری که او را دوست خود می داند(ابراهیم خلیل الله) و در دیگری امامت به شخصیتی که پیامبر او را وصی و برادر و جانشین خود می خواند. (حدیث یوم الانذار) و حدیث منزلت و...
اگر بنا بر آیه 24 سوره سجده مبنای امامت را صبر بدانیم و همچنین یقین داشتن به خالق هستی و علم به آسمانها و زمین باید گفت این حکمت را خداوند به ابراهیم دوست خود داده و علی ابن ابی طالب نیز خود بارها فرموده است که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می شناسم(نهج البلاغه خطبه 189/5) و اگر پرده ها کنار روند هیچ چیز به یقین من افزوده نخواهد شد(بحار الانوار جلد66ص 294).
صریح آیه قرآن بر این مبنا دلالت دارد که این مقام شامل هر کسی نخواهد شد ولو از خانواده پیامبران و اولیاء باشد بلکه شامل کسانی خواهد شد که علاوه بر قبولی از امتحان الهی و صبور بودن در مقابل گناه و عبادت، در مصائب نیز شکیبایی پیشه نموده(سجده24) و هم چنین از کسانی نباشد که قبل از رسیدن به مقام امامت ظلمی کرده باشند(بقره124).
امامت مقامی است که خداوند به بعضی افراد خاص عنایت می کند، بر این مبنا برای شناخت امام اول باید خدا را شناخت  (اللهم عرفنی نفسک ... ان لم تعرفنی حجتک...) و برای شناخت خداوند باید خود را شناخت چنانکه امیر المؤمنین می فرماید(من عرف نفسه فقد عرف ربه) پس مبنای شناخت خداوند شناخت خود است و این موضوع دال بر این می تواند باشد که کسانی که امام را نشناخته در واقع خدا را نشناخته و اوامر و نواهی او را به طریق اولی برایش روشن نشده است ز طرفی باید در نظر داشت که امام در مرحله شناخت و جهان هستی به یقین رسیده و برای شناخت او باید خود را شناخت تا به خدا رسید و از خدا به شناخت امام رسید.
اما مبنا قرار دادن صبر برای اثبات امامت می طلبد تا به این واژه توجه بیشتری شود. صبر به معنای نگه داشتن نفس آمده است (فرهنگ معین) با عنایت به آیات شریف  باید حد نهایی و بالاترین مرتبه صبر نزد امام (ع) باشد تا با تکیه بر این فضیلت متکامل لیاقت قرار گرفتن در مقام امامت را دارا شود، برای توضیح بیشتر مفهوم صبر و کف نفس به مصادیق زیر می توان اشاره کرد.
1- غلبه بر زبان:
کم حرفی یکی از اساسی ترین گام ها برای دستیابی به این فضیلت بزرگ می باشد چنانکه امام علی (ع) می فرماید « من کثر کلامه کثر ثخطه» کسی که کلام زیادی داشته باشد اشتباهاتش نیز زیاد می شود و پیامبر اکرم(ص) فرمود « من صمت نجی» کسی که سکوت کند نجات پیدا خواهد کرد
2- صبر:
رسول اکرم(ص) فرمود: الصبر ثلاثه، صبر عندالمصیبه و صبر علی الطاعه و صبر عن المعصیه، صبر بر سه گونه است صبر بر مصائب و گرفتاریها و صبر بر طاعت خداوند و صبر بر گناه، در هنگام گرفتاریها باید صبور بود و از حد خارج نشد و در هنگام طاعت خداوند که اگر خداوند شخص را به امری فرمان داد مثل ذبح اسماعیل صبور باشد و عمل کند و صبر در مقابل گناه یعنی اینکه در چنین امتحانی به مخالفت راه نگشاید.
3- حفظ ذهن:
امام در مقامی قرار دارد که نه تنها گناه نمی کند بلکه اندیشه گناه را نیز به ذهن خود راه نمی دهد، یکی از معاصی ذهنی سوء ظن است ممکن است کسی به هیچ گناهی  تظاهر نکند اما در ذهن نسبت به برادر دینی خود بدگمان باشد.
حضرت عیسی (ع) خطاب به حوایون فرمود موسی (ع) شما را به عدم زنا امر کرد و من امر می کنم به شما که فکر گناه هم دوری کنید (کافی، ج5،ص542) امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود روزه قلب از فکر گناه بهتر است از روزه شکم از خوردن و  آشامیدن (عیون الحکم و المواعظ ص302)
4- عبادت فقط برای او:
باید در تمام افعال و اعمالمان نیت خالص داشته و تنها خداوند متعال و رضای او را مد نظر داشته باشیم امام حسن عسکری(ع) می فرماید شرک در انسان مخفی تر است از راه رفتن مورچه بر روی سطح سیاه در شب تاریک(تحف العقول،ص487)امام حسین (ع) فرمود بدرستی که قومی خدا را عبادت می کنند برای بهشت این عبادت تجار است و عده ای خداوند را عبادت می کنند از ترس آتش که این عبادت بندگان است و عده ای خداوند را بخاطر شکر از خداوند که این عبادت آزادگان است و این بهترین عبادت است.
مقام معصومین حتی از مقام صدیقین نیز بالاتر است چرا که آخرین چیزی که از قلب صدیقین بیرون می آید حب مقام است (المحجةالبیضاء، جلد6،ص107) حال آنکه مقام معصوم چنانکه در زیارت آل یاسین آمده است دعوت کننده به سوی خداست و پرورش یافتگان آیات او محسوب می شوند و در جامعه کبیره همه چیز در ید اختیار آنان است و زمین با نور  آنان روشن می شود و رستگاران با آنان رستگاری می یابند. و مشمول آن حدیث قدسی قرار می گیرند که خداوند فرمود عبدی اطعنی اجعلک مثلی (جواهر السنیه، ص361) یعنی  بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم گردانم، یعنی بنده قدرتی پیدا می کند که خدا دارد.
ابراهیم پیامبر وقتی به مقام امامت رسید که مصائبی چون خشم نمرودیان و رفتن به آتش و اخراج از وطن و زندگی در سرزمین لم یزرع  و ذبح فرزندش اسماعیل را با یقین به توحید خداوندی تحمل می کرد و زمانی که سربلند بیرون آمد خطاب به شد که تو را برای مردم امام قرار دادیم،
علی نیز مصائبی چون سرکوفت قوم و قبیله خود در سن یازده سالگی بابت پیروی از محمد شنید و آنگاه که به کام مرگ نهاد و به جای پیامبر در لیلةالمبیت حاضر شد و در جنگ بدر با سران کفر و شرک جنگید، در جنگ احد تنها و یک تنه از پیامبر(ص) دفاع کرد و در فتح خیبر به تعبیر پیامبر پرچم به او سپرده شد که خداوند و رسولش او را دوست می دارند. و در جنگ احزاب به تنهایی تمام اسلام بود در مقابل تمام کفر آنگاه که بجنگ سرداری رفت که تمام عرب او را به عنوان یکه تاز میدان جنگ تن به تن می دانستند.
این گونه شخصیتی بود که در 25 سال خانه نشینی توانست تمام اهانت ها و توهین ها را بخاطر خدا و حفظ دین او تحمل نماید.
علی در هر آزمایشی که پشت سر می نهاد مقامی بالاتر در نزد خدا و رسول خدا کسب می کرد و شاید همین عاملی برای رشک بردن دیگران شد و ابراهیم نیز در هر آزمایشی  که موفق می شد به مقامی می رسید در مرحله نخستین عبدالله شد، سپس به مقام نبی الهی رسید و پس از آن رسول الله ، خلیل الله و در نهایت به مقام امامت و رهبری مردم منصوب گردید(اصول کافی، ج1، ص175) ابراهیم پیوند دهنده ادیان الهی به الله است و علی پیوند دهنده مذاهب اسلامی به اسلام محمدی(ص). ابراهیم اسوه حسنه (ممتحنه4) و وفادار به خداوند(النجم37) شد و عاملی برای وحدت ادیان(شوری 13) و گرویده شده به مقام یقین و علی(ع) نیز وصی و جانشین پیامبر در یازده سالگی، برادر پیامبر در روز برادرخوانی مسلمین، مورد اعتماد پیامبر در تمام زمینه ها و اهل بیت آن حضرت و نهایت جانشینی که از طرف خداوند به مسلمین معرفی گردید.


امام صادق(ع) الگوی علم و اخلاق

به نام بانی نبوت و امامت
17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه منوره در خانه امام پنجم شیعیان مولودی چشم به جهان گشود از کنیزی به نام ام فروه و از پدری با دانش و کرامت به نام امام محمد باقر(ع) که بحق شکافنده دانش می خواندنش. این مولود با کرامت مدت 12 سال با امام سجاد(ع) زندگی آموخت و مورد تربیت آن بزرگوار واقع شده بود و همچنین به مدت 19 سال نیز با پدر عالم و فاضل خود سختی و شیرینی روزگار را تجربه کردند و تحت تربیت آن عزیزان واقع شده بود .
مدت امامت این شخصیت جهان اسلام 34 سال بوده که در عصر وجود مبارکش از پادشاهان و سلاطین مختلف اموی (هشام بن عبدالملک، ولیدبن یزید، یزیدبن ولید، ابراهیم ابن ولید و مروان بن حمار) و عباسی  (سفاح و منصور ) رنجها کشیدند تا اینکه به دست منصور پس از ده سال ناراحتی و رنجشی که برای امام ایجاد کرده بود  مسموم شده و در سال 138هجری  به شهادت رسید.
از حیث علمی ایشان به اعتراف دوست و مخالف از بزرگان علم محسوب می شد چنانکه محمدابن طلحه از اکابر اهل سنت در مطالب السؤال می نویسد  امام صادق(ع) از برزگان و سادات اهل بیت و دارای علوم بسیار بود عبادات و اوراد و اذکار او دائم و زهد فوق العاده داشت و تلاوت زیاد او از قران مجید مشهور است و معانی آنرا بخوبی می دانست و از دریای عمیق کتاب الهی گوهرهای گرانبهایی استخراج می فرمود.
هشام ابن سالم از امام صادق(ع) نقل می کند که وقتی پدر بزرگوارشان (امام باقر) در حال احتضار بودند امام صادق را خواسته و سفارش شیعیان را به ایشان می کنند،  امام می فرماید در جواب پدر عرض کردم که قربانت گردم بخدا آنها را به مقامی از علم برسانم که هر مردی از آنها در هر شهری که باشد محتاج به سؤال علمی از هیچکس نباشد.
از لحاظ اخلاقی
امام صادق به اعتراف مالک ابن انس (امام مالکیه  اهل سنت) یا در حال روزه بود یا در حال نماز و یا در حال ذکر کردن و ایشان می گویند امام صادق(ع) از بزرگان بندگان خدا و اکابر زاهد ی که ترس از (عدالت ) خداوند همیشه در دلشان بود. و آن بزرگوار در ناملایمات هیچگاه وقار خود را از دست نمی داد چنانکه خود می فرماید مؤمن کسی است که در ناملایمات و مصائب وقار خود را حفظ کند.
کار برای خدا
ابن شهر آشوب از خثعمی روایت کرده که حضرت صادق (ع) کیسه ای زر به من داد و فرمود این همیان را به فلان مرد هاشمی بده ونگو از طرف کیست،
خثعمی می گوید وقتی کیسه را به آن مرد رساندم گفت خدا رحمت کند این بنده خدایی که هر روز قوت مرا می فرستد در حالی که اما جعفر صادق(ع) دارد ولی به من کمک نمی کند
روایت دیگری نیز از امام صادق(ع) نقل شده است که شخصی به آن حضرت خبر داد که پسر عمویت تو را ناسزا گفته است، امام رفت وضو گرفت و نماز خواند و راوی می گوید فکر کردم الآن نفرین می کند که امام فرمود خدایا من از حق خودم گذشتم تو که جود و کرمت بیشتر است از  او در گذر.
نهایت این نوشتار به توصیه امام به مؤمنین چنین است که می فرماید
قال ابلیس خمسه لیس لی فیهن حیله و سائر الناس فی قبضتی
من اعتصم بالله عن نیه صادقه و اتکل علیه فی جمیع اموره
و من کثر تسبیحه فی لیله و نهاره
و من رضی لاخیه المؤمن بما یرضاه لنفسه
و من لم یجزغ علی المصیبه حین تصیبه
و من رضی بما قسم الله له و لم یهتم لرزقه
ابلیس می گوید من از پنج گروه از انسانها می ترسم و قدرتی ندارم بر آنان و ما بقی در قبضه من  هستند
اول کسی که خالصا نیتش برای خدا باشد و به او در تمام کارهایش توکل کند
دوم کسی که شب و روزش با تسبیح خداوند باشد.
سوم کسی که راضی باشد برای برادر مؤمنش به آنچه برای خودش راضی است
چهارم کسی که به هنگامه مصیبت بی تابی بیش از حد نداشته باشد
پنجم کسی که به آنچه خداوند به او داده از روزی (حلال) راضی باشد و کار همیشگی او .اهتمام به روق و روزی نباشد


قسمت چهارم

    نظر

-2چ. وفای به عهد اصلی فطری است

وفای به عهد نیز همانند آزادی یکی از اصول فطری محسوب می‌شود، همین اصل فطری است که در زندگی فردی به شکل التزام به برنامه و نظم و تقیدات فردی جلوه می‌کند و در ارتباط با جهان آفرینش به صورت قبول واقعیت­های عینی و حقایق علمی و نیز در زمینه اذعان و اعتراف به آفریننده جهان به صورت ایمان و تعهدات مذهبی ظاهر می‌گردد، چنانکه قرآن به رعایت آن امر می‌کند: «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود»؛[1] اینکه بیان می‌دارد که هر کسی نسبت به عهدش مسئول است و باید به آن عمل نماید «و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا»؛[2] ادای امانت را از نشانه های مؤمن بر شمرده است.[3] و در روایات نیزبه اهمیت آن اشاره دارد که می‌فرماید: «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخرفلیف اذا وعد»؛[4] هرکس به خدا و روز واپسین ایمان دارد، پس وقتی وعده­ای می‌دهد وفا می‌نماید. با این نوع نگاه باید همه آحاد جامعه اسلامی به این اصل وفادار باشند و چه در روابط فردی و چه اجتماعی باید به آن عمل نمایند.

در روابط فردی مصداق­های این مورد به وضوع پیداست اما در امور اجتماعی مواردی را می‌توان به عنوان وفای به عهد برای مسئولان در نظر گرفت، عمل نکردن به عهد و قرارها باعث بی­اعتمادی، عدم اطاعت از مافوق و خود رأیی و در کل نابودی سرمایه اجتماعی در میان جامعه خواهد شد، که این عوامل به­وجود آمده موجب آسیب­های جبران ناپذیری به حاکمیت خواهد شد.

 

3-2چ. عدم وفای به عهد عامل یأس

امام درباره بی­اعتمادی یا مأیوس کردن ملت و مسئولان می‌فرماید: «از توطئه­های مهمی که در قرن خیر به خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط دشمنان اسلام دنبال می‌شده است، ایجاد یأس از اسلام در میان ملتها و به خصوص ملت ایران بوده است».[5] یکی از مسائلی که باعث یأس می‌شود بد عمل کردن یا عمل نکردن به تهدات و وظایف است، در واقع خلاف عهدی که به عهده شخص گذاشت­اند عمل کردن است: «من خوف آن را دارم که جوان­های روحانی که مکلف به حفظ آبرو و حیثیت اسلام و روحانیت هستند، به حسب اعمالی که بعضی از آنها ولو با حسن نیت انجام می‌دهند، چهره روحانیت و اسلام را غیر از آنچه هست نمایش دهند..».[6] که این ایجاد یأس از طریق عمل نکردن به وعده­هایی که مسئولان به مردم می‌دهند بوجود می‌آید.

 

4-2چ. عدم وفای به عهد عامل اختلاف

امام در مورد اختلاف هم تذکراتی دارد به مسئولین جمهوری اسلامی به سران کشورهای اسلامی که از این بی­اعتمادیها و عدم وفای به عهدها که به وجود می‌آید، از هوای نفس است.

چنانکه در روایات نقل است که دوستی دنیا عامل تمام مشکلات است، عدم وفای به عهد نیز از هوای نفس و دوستی دنیا حاصل می‌شود، بنابراین شکستن پیمان و عهد و قرارداد منشأی نفسانی دارد «هوای نفس را کنار بگذارید با ملت در یک مسیر بروید. این ملت جوان­های خودش را از دست داد، این دانشگاه زحمت کشید، این مدرسه­ها زحمت کشیدند این مدرسه فیضیه کشته داد... شما در این وقت، در وقتی که ما احتیاجمان به وحدت کلمه بیشتر است، موجب تفرق دارید می‌شوید..»..[7] «(نگرانی من از این توطئه­ها و دسته­بندی­هایی که مخالفین دارند نیست)... مهم آن ناسازگاری است که بین ارگان­ها‌ی اسلامی هست، هرجا بروی با هم توافق ندارند. هی دعوت به توافق می­کنند همه لکن خودشان هم توافق ندارند..»..[8] این امور و اموراتی نظیر آن را می‌توان از عدم تعهد کسانی که به عنوان فعالین در نظام جمهوری اسلامی حضور دارند و به وظایف خود عمل نمی­کنند و حتی دیگران را متهم می‌کنند و عامل اختلاف می‌شوند.

گفتگو

گفتگو موضوعی است که جای آن نه تنها در جامعه و محیط های کاری وجود ندارد در میان خانواده ها و حتی مراکز تربیتی خالی و به فراموشی سپرده شده است.

آنچه که میان جامعه ما حتی جامعه علمی مطرح است بیشتر به جدل نزدیک است تا گفتگو، چرا که جدل ساکت کردن دشمن و طرف مقابل است اما گفتگو در واقع به دنبال راه حل و رفع مشکل است، بر مبنای قرآن نیز جدل احسن را می توان به گفتگوی سازنده تفسیر کرد، این مسئله هر چند یک بحث اجتماعی محسوب می شود اما در واقع یک بحث اخلاقی نیز محسوب می شود که از سعه صدر می توان به آن رسید.

در مباحث خانوادگی و اجتماعی و علمی احتیاج به یک خودسازی و تسلط بر نفس لازم است که بتواند علاوه بر تحمل حرف دیگران، حتی گفتن حرف حق نیز باید چنان شخص را مغرور نکند که با زبان تحقیر با دیگران صحبت کند.



[1]. مائده /5.

[2]. اسراء /17.

[3]. مؤمنین کسانی هستند که به امانت ها و پیمان های خود وفا دارند، (مؤمنون/23)

[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصولکافی، ج2، باب خلف الوعد، حدیث 2، ص 364.

[5]. صحیفه امام، ج21، ص404.

.[6] صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص75، تهران 1378

.[7] صحیفه امام، ج8، ص478.

[8]. (نقل به مضمون) صحیفه امام، ج12، ص412.


قسمت سوم

    نظر

وفای به عهد

ملاصدرا وفای به عهد را از فطریات می‌داند، فطریاتی که برای گرفتن عهد است وفای به عهد را در مباحث ملاصدرا باید در میان مباحث او در شواهد ربوبیه جست و جو کرد، در این قسمت ملاصدرا برای (انسان کامل، فیلسوف) نبی به عنوان رهبر و راهنمای جامعه الزاماتی در نظر می‌گیرد که از یک طرف به خالق هستی بر می‌گردد؛ یعنی تعهداتی است که نبی نسبت به خالق دارد و از طرف دیگر نیز تعهداتی که نسبت به بندگان دارد.[1] می‌توان وفای به عهد نیز تشکیکی دانست چنانکه در مرتبه اعلی یعنی عهد خداوند نسبت انسان و در مربته پایین عهد انسانها با هم.

 

1-1چ. تعهداتی که خداوند از رهبر (نبی) گرفته است

صدرا با توجه به وظایف و مسئولیت­های نبی مواردی را بیان می‌دارد در عهد گرفتن خداوند از پیامبر و الزام نمودن ایشان به اموری که در دنیا و آخرت موجب سعادت انسان می‌شود بنابراین در بخشی از امور پیامبر و نبی ملزم نموده است به هدایت نمودن انسانها و در بخشی امور نیز او را مأمور نموده است که دنیای انسان را به صورت خوبی درست کند تا انسان بتواند به سوی خدا حرکت نماید.

«برشخص نبی مبعوث از جانب خدا واجب و لازم است که بندگان خدا را در شریعت خود به انجام اطاعات و عبادات الزام نماید تا بدین وسیله آنان را از مقام ومرتبه حیوانیت به مقام فرشتگان سکان عالم ملکوت سوق دهد و نیز بر شخص نبی لازم است که پیروان و امت خود را به مسافرت و ارتحال از وطن مألوف خود مأمور کند تا که از اوطان و دیار مألوف به قصد طلب رضای پروردگار خویش کوچ کنند و متذکر روزی شوند که از قبرها بیرون می‌آیند و به سوی پروردگار خود سفر می‌کنند و بدین وسیله یعنی به وسیله مسافرت، هیاکل و مظاهر الهیه (یعنی خانه کعبه که زیارتگاه خداست) و مشاهر نبویه را (آرامگاه رسول اکرم و خانه مسکونی آن حضرت است زیارت کنند و نیز بر وی لازم است که برای امت خویش عبادات و وظایفی را تشریع کند که در آنها اجتماع کنند و یکدیگر را ملاقات کنند و نیز لازم است که تکرار عبادات و اذکار و اوراد و انجام اعمال دینی را در هر روز وشب بر آنان فرض و واجب بگرداند و گرنه در نتیجه غفلت ذکر خدا را فراموش می‌کنند».[2]

 

2-1چ.الزامات رهبر (نبی) نسبت به مردم

ملاصدرا در بحث صفا ت نبی اشاره دارد که باید نبی دارای (صفت سوم) فطرتی صحیح، طبیعتی سالم و... که در نهایت می‌فرماید: «چگونه چنین نباشد و حال آنکه طبق اصول مسلم فلسفی، کمال اوفی و اتم (یعنی نفس ناطقه و کمالات فاضله آن) به مزاجی اتم و اکمل و در حد اعلا اعتدال افاضه می‌گردد»[3] بنابراین باید نبی به صحت و سلامت جسمی و روحی افراد و مؤمنین جامعه خود اهمیت دهد و آنان را در امور اموال و عقود و مناکحات و... یاری رساند.

در ادامه ایشان به امور و الزامات نبی نسبت به مردم چنین اشاره دارند:

«بنابراین به ناچار باید فردی به نام واضع شریعت در میان افراد بشر باشد تا که قوانین مالکیت و اختصاصات را در مورد اموال و عقود معاوضات را در مورد مناکحات و دیون و سایر معاملات و نیز تقسیم مواریث و تعیین مواجب نفقات و توزیع غنایم جنگ و صدقات و ابواب عتق و کتابت و استرقاق بردگان و سبی و اسارت کفار و مهاجمین دارالحرب را به آنان بیاموزد و نیز علائم تخصیص دادن (چیزی را به مدعی آن) در هنگام استفهام و استعلام از قبیل اقاریر و ایمان (به فتح الف) و شهادات شهود و ضمان و وکالت و حواله را به آنان یاد دهد و نیز برشخص واضع سنن و قوانین الهی لازم است که ضوابط اختصاص به منحاکحات و تمتع از همسران را در ابواب نکاح، صداق، طلاق، عده، رجعت، خلق، ایلاء، ظهار، لعان و کلیه ابواب محرمات ناشی از نسب و رضاع و مظاهرات را بدانگونه که در کتب فقه بیان گردیده است به آنان تعلیم دهد».[4]

در واقع ملاصدرا کلیه امور قضاوت، قانون گذاری و اجرائیات را به شخص نبی موکول می‌کند. چنانکه در بالا اشاره شد امور دین و دنیای انسان برعهده نبی دانسته است.

 

2-چ. وفای به عهدازنگاه امام

امام در تعریف وفای به عهد و وفای به نذر و قسم می‌فرماید: «ثم ان معنا الوفاء بالعهد و النذر و العقد و نحوها، هو العمل علی طبق قتضیاتها، فان کان المتقضی العمل الخاص ـ مثل نذرصوم و صلاة ـ یکون و فاؤه بإتیان المنذور، لاعدم فک النذر و العهد»؛[5] یعنی امام وفای به عهد را عمل به مقتضای همان نذر و عهد دانسته، در هر حال اگر مقتضای آن دادن و گرفتن عوضین باشد پس وفاء به همان است نه اینکه فسخ شود پس کسی که فسخ نکرده بیع را و اتیان هم نکرده این شخص را وافی به عهد نمی دانند.

تعریف فوق که امام در مباحث بیع درنظر گرفته یک نگاه فقهی است و از آنجا که بیان می‌دارند که وفای به عهد طبق مقتضایات است بنابراین می‌توان تعمیم داد به عهدی که خداوند از علما گرفته نسبت به هدایت مردم و امام با دو شرط عدالت و علم به قانون که بیان می‌کنند و این دو اگر در عالمی جمع بود تشکیل حکومت توسط او را یک الزام می‌داند، چنان که بیان می‌دارند «پس از ثبوت این مطلب (اجرای حدود و گرفتن مالیات که از وظایف امام و نبی است به فقیه نیز موکول می‌شود) لازم است که فقها به صورت جمعی یا فردی، برای اجرای حدود و حفظ ثغور و نظام حکمت شرعی تشکیل دهند این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی است و گرنه واجب کفایی است. در صورتی که ممکن هم نباشد ولایت ساقط نمی­شود زیرا از جانب خدا منصوب است».[6]

 

1-2چ. عهدی که ازعلما گرفته شده

امام هر چند این مقام (حاکمیت بر مردم یا به تعبیری دیگر رهبری بر مردم) را مقام معنوی نمی­داند یعنی به بی­ارزش بودن حکومت­داری اشاره دارد و به گفتار امام علی(ع) استناد می‌کند، اما آن را وظیفه­ای (عهدی است که از علما گرفته شده برای اجرای حدود و گرفتن حق مظلوم از ظالم) برای علما می‌داند «عهده­دار شدن حکومت فی حد ذاته شأن و مقامی نیست، بلکه وسیله­ای برای انجام وظیقه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است، حضرت علی(ع) به ابن عباس فرمود این کفش چقدر می‌ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر است مگر اینکه به وسیله فرماندهی و حکومت برشما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم..»..[7]

در نهایت امام صراحتاً از وظیفه علما و فقهای عادل برای تشکیل حکومت سخن به میان می‌آورد که «ائمه و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند».[8]

با توجه به مطالب فوق و با نگاهی به آیات و روایات به اهمیت موضوع وفای به عهد واینکه اصل بودن آن در روابط اجتماعی و بین المللی انسان از هر دین و مسلکی آن را قبول دارد، و با توجه به تعهد گرفتن از علمای عادل و قانوندان برای تشکیل حکومت، از طرفی عدم وفای به عهد در حکومت و اجتماع باعث انحرافاتی می‌شود که از این زاویه نیز باز ضرری متوجه مسلمین است که باید بررسی شود.



.[1] ملاصدر در تفسیرقرآن ذیل آیه 27سوره بقره «الذین ینقضون عهد الله..».سه معنا برای عهد آورده است که یکی فطری بودن عهد که خداوند درصدق توحید و نبی دارد، دوم میثاقی که خداوند درعالم ذراز انسان گرفته، سوم تاریخی است که به اهل کتاب اشاره دارد.تفسیر قرآن کریم، بنیاد حکمت اسلامی، تصحیح محسن بیدار فر، ص660

[2]. صدرای شیرازی، محمدابن ابراهیم، الشواهد الربوبیه، ترجمه جواد مصلح، انتشارات سروش، .تهران 1366. صص492-493

.[3] همان، شیرازی صدر الدین، ص489.                                              

[4]. همان صدرای شیرازی، ص495.

.[5]امام خمینی، کتاب البیع، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی(ره)، ج1، بهار 1379. ص 109(ترجمه وفای به عهد ونظر یعنی عمل به آنچه نذر یا عهدی کردی انجام دهی، نه اینکه مثلا بگویید من نذر نکردم انجام ندهم. درواقع همانی که نذر کرده باید انجام دهد.)

.[6]امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ1، ص42. تهران 1373.

.[7] امام خمینی همان، ص44،

.[8]امام خمینی همان،


اخلاق و اخلاق مداری

اخلاق و اخلاق مداری

کلمه اخلاق جمع خلق است که به معنای شکل درونی انسان و سرنوشت و سیره آمده، به غریزه و ملکات و صفات روحی و با طنی که در انسان وجود دارد، اخلاق گفته می شود و به کردارها و رفتارهایی که از این خلقیات، ناشی می شود نیز اخلاق یا رفتار اخلاقی می گویند،

وقتی اخلاق و خلق به معنای سرشت و سیرت استعمال می شود اعم از صفتهای نیکو و پسندیده مانند امانتداری، راستگویی یا سجایای ناپسند مثل غیبت، نفاق و دروغ گویی می باشد. ( اخلاق اسلامی، ایت الله محفوظی، نشر مشهور، ص29) گاهی به جای خلق به ضمه خاء تنها با ضمه خاء و لام خوانده می شود که قرآن خطای به پیامبر می فرماید « انک علی خلق عظیم» قلم، آیه 4) یعنی ای پیامبر تو بر اخلاق سیرت و سرنوشت عظیمی هستی.

اهمیت اخلاق به اندازه است که قرآن هدف از ارسال پیامبران را تهذیب نفس ومهذب بودن اعلام کرده است « او خدایی استک ه درمیان عرب امی پیامبری را بر انگیخت که آیات او را بر آنان بخواند و آنها را از پلیدی و زشتی ها منزه سازد و کتاب وحکمت به آنها بیاموزد...» حتی در سوره شمس با یازده قسم رستگاران را کسانی معرفی می کند که تهذیب نفس خودسازی و اخلاقی نیکو داشته باشند(سوره شمس، آیات1-11)

و پیامبر اکرم نیز در اهمیت اخلاق فرموده است که انما بعثت لاتمم مکارم اخلاق (مستدرک الوسائل، ج2، ص282)

در عین حال ضرورت از سه جنبه برای انسان لازم و ضروری است 1-  آرامش روانی فرد،2- آرامش اجتماعی 3-  رسیدن به کمال مطلوب الهی(محفوظی، ص35)

اما سؤال اینجاست که آیا عده ای که درجامعه ما هستند، این مباحث اخلاقی را نمی دانند و عمل نمی کنند یا می دانند و عمل نمی کنند، اگر نمی دانند پس چرا به دنبال یادگرفتن نیستند و اگر می دانند و عمل نمی کنند چرا؟!

اول باید گفت انسان جماعت طبق آیه «ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی» (یوسف،53) دارای نفسی است که او را به طبیعتی حیوانی فرا می خواند، و فطرت پاک او نیز او را به سمت پاکیها فرا می خواند، اما چون گرایش به حیوانیت برای انسان   جذاب تر و راحت تر است، نفسش او را به سمت بدیها می کشاند، مگر آنکه از باب فلاح و رستگاری به خود سازی و تزکیه نفس بپردازند،(سوره شمس، آیات1-8) از سوی دیگر نگاهی به وضعیت مباحث اخلاقی در میان جامعه دال بر عدم اصلاح نفس در جامعه و مخصوصا بین عده ای از مسئولان است.

اما به تمام عالمان و مسئولانی که توجهی به امور اخلاقی ندارند باید این آیه را گوشزد کرد که « وبرای آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی از آن (دستورات) سرپیچی کرد و درنتیجه شیطان به او دست یافت که سرانجام از گمراهان شد. و اگر می خواستیم(مقام) او را با این آیات (علوم و دانشها) بالا می بردیم (اما بر خلاف سنت ماست، لذا او را به حال خود رها ساختیم) ولی او به پستی گرائید و از هوای نفس خویش پیروی کرد. او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را بیرون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین کار را می کند(آنچنان تشنه دنیا پرستی است که هرگز سیر نمی شود) این سرگذشت جمعیتی است که آیات ما را تکذیب کردند، پس این داستانها را برای آنها بازگو کن شاید بیندیشند و آگاه شوند(سوره اعراف، 176)( به نقل از کتاب تکامل در پرتو اخلاق، غلامرضا سلطانی، جلد اول، ص19)

آنچه که مهم است در این مباحث و برای شما دانشجویان می تواند مفید باشد پاسخ به این سؤال است که دلیل بهتر بودن اخلاقیاتی چون منظم بودن، امانت دارد بودن، مسئولیت پذیر بودن و... در کشورهای غربی چیست؟ و آیا در جامعه ما اخلاقی بودن هزینه ندارد؟

در پاسخ به این پرسش می توان گفت اولا نمی توان به گفته ها اکتفا کرد و مطمئن بود در اخلاق فردی و اجتماعی آنان که اخلاقی بهتر دارند، اما آنچه از روی تولیدات و ا جناس آنان می توان نتیجه گرفت آن استکه آنان در چند مورد از ما برتری دارند و آن امانت داری و مسئولیت پذیری و در کار خود کم فروشی ندارند، بر عکس در جامعه ما عامل به قرآن نمی باشیم و متأسفانه به فرمایش امیرالمؤمنین(ع) توجه نداریم که فرمود کاری نکنید که دیگران در عمل به قرآن بر شما برتری بگیرند . و آیه قرآن می فرماید ویل للمطففین،(سوره مطففین) حال می بینیم که آنان در هر جایگاهی که هستند در مراکز صنعتی خود کم کاری یا وجود ندارد یا بسیار کمتر از آنچه در بین ما مسلمانان هست وجود دارد.

نکته بعدی که باید به آن توجه داشته باشیم، این است که در غرب «خود» و «من» وجودی خودشان را گسترش داده اند، و هر گاه از «من» و «خود» سخن می گویند درواقع از کشور خود سخن می گویند یعنی نفع و قدرت خود را نفع و قدرت کشور خود می دانند، به تعبیر شهید مطهری آنان « خود» خویش را گسترش داده به ملی گرایی در حالی که ما « خودمان» از شخص خود فراتر نمی رود. و تمام آنچه می خواهیم برای خود فردیمان می باشد. در حالی که غربیان آنچه برای آنان اهمیت دارد خود ملی می باشد. این در حالی است که اسلام خواهان گسترش « خود » به امت اسلامی و انسانیت است.

 از جمله اموری که در امور اخلاقی می تواند هم فرد و هم جامعه را از وضعیت بی اعتمادی و بی مهری هایی که در جامعه نسبت به همدیگر دارند نجات دهد اموری چون سعه صدر، امانت داری، ریا و چاپلوسی، گفتگو می تواند.

آنچه در جامعه ما مطرح است خود شخص است و تنها منافع شخصی مطرح است، اما در دیگر جوامع پیشرفته نه تنها فرد اهمیت پیدا کرده که این فرد به جامعه اطراف گسترش پیدا کرده و خود را کشور خود می داند و کشور را خود می پندارد.

شرک پنهان، و مرضی قلبی

این روزها در جامعه می توان دید افراد جامعه را نسبت به اهل ایمان و یا افرادی که به ظاهر گرایشی دینی دارند مشاهده کرد که دیگر متدینین آنگونه که باید مورد اعتماد اعضای جامعه خویش نیستند و افراد به ظاهر کم ایمانتر به دنبال بهانه برای دوری خود از این افراد هستند بخصوص با توجه به وضعیتی که در ادارات پیش آمده است، چرا که عده ای خود را بدون عیب دیده و دیگران را سراپا عیب در حالی که این به اصطلاح بی عیب ها عیب داران را به ریا و دوریی و چاپلوسی متهم می کنند، تا بتوانند پست های بالاتری بدست آورند، غافل از آنکه همه اهل ایمان چنین نیستند و قضاوت کلی آنها بی مورد بوده چنانکه تمام افراد بی ایمان نیز نمی توان در زمره دزدان و اختلاسگران محسوب کرد بر این اساس در این نوشتار به مسئله ریا اشاره داریم تا علاوه بر خود دیگران را نیز از آن برحذر داریم.

ریا و ان عبارت است از طلب کردن اعتبار و منزلت در نزد مردم بوسیله افعال خیر و پسندیده یا آثاریکه دلالت بر صفت نیک کند و مراد از آثار داله بر خیر و افعالیست که خود آن فعل خیر نباشد و لیکن ازآن پی به امورخیر توان برد مثل اظهار ضعف و بی حالی بجهت فهمانیدن کم خوراکی و روزه بودن.[1]

انسان از لحاظ طبیعی و فطرت خویش به دنبال بدست آوردن بهترین هاست و بهترین ها را خواستار است، تعالی طلب بودن انسان او را وادار می کند که گاه صفات رذیله و گاه صفات حسنه را در حد افراط پیگیر باشد که باز هم به صفتی رذیله تبدیل خواهد شد. در این بین البته انسان علاوه بر خواهان برتری جویی به دنبال جلب توجه دیگران به سوی خود است، همین نیاز طبیعی او که باید او را به سوی خدا بکشاند، عامل انجام اموری چون ریا، تملق، نمامی و ... می شود که اگرانسان مؤمن این صفات رذیله را در خود کنترل ننماید شرکی پنهان در وجود خود رشد داده که عبادت و اعمال نیک او را خواهد بلعید.

ریا از جمله صفات رذیله ای است که به طور معمول برای بدست آوردن دلهای مردم در وجود آدم ها ریشه دوانیده و انسانیت انسان را از او گرفته و او را علاوه بر سرافکندگی در دنیا به خسران آخرت نیز مبتلا خواهد نمود. آدم مرائی قصد به دست آوردن دل دیگران دارد و به همین منظور تمام اعمالش را بخاطر توجه آنان انجام می دهد که در صورت توجه دیگر آدمها برای مدت کوتاهی او به مقصد و مأوای خود رسیده و در صورت بی توجهی آنان از اینکه وقت و امکانات و عمر خویش را در آن راه نهاده و به مقصد و مقصود خود نرسیده عذابی درونی او را همراهی خواهد نمود.

از طرفی آدم ریاکار فراموش کرده که خدای منان است که دلها را به سوی افراد جذب نموده و اگر قصد چنین کاری هم داشته باشد باید کار را برای خدا انجام دهد تا او که صاحب قلب ها و دلهاست توجه آنان را به سوی او جلب کند. پس نام نیک را باید از خدا خواست و قلوب مردم را از صاحب قلب باید خواست ، تو کار را برای خدا کن، خداوند علاوه بر کرامتهای اخروی و نعمتهای آن عالم در همین عالم هم به تو که کرامتها خواهد داد.

تو نیکی می کن و در دجله انداز                                  که ایزد در بیابانت دهد باز

باید توجه داشت که ریا در مقابل اخلاص قرار خواهد گرفت که صفت پسندیده ای است و کار برای آن کار هر کسی نیست.

خداوند در یک حدیث قدسی می فرماید «یابن آدم خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی »[2]

 ای پسر آدم اشیاء و موجودات را برای تو آفریدم و تو را برای خودم، حال آیا انسانی که تحت تسلط و اراده خداوند است می تواند خود مستقل برای خویش تصمیم بگیرد و اعمال و کرادارش برای دیگران باشد؟!

گاهی شیطان با اعمالی چون عبادات یا خدمت به مردم یا اموری دیگر وسوسه نموده و او را به اصطلاح از اینکه آن را جار بزند ریا ندانسته بلکه یک نوع اشاعه خیر دانسته  غافل از اینکه ریا از راه رفتن مورچه در دل شب بر روی سنگ سخت پنهان تر است.

البته گاه بیان امور خیر در مواردی می توان نیک دانست چنانکه شخصی هیچ وقت به سر و وضع خود نمی رسد اما همینکه قصد میهمانی دارد خود را تمیز نموده و در جمع حاضر خواهد شد، یا کاری نیکی که مردم آنرا نیک ندانسته و حتی ممکن است در صدد تخریب آن نیز باشند و آنرا به عنوان یک منکر به دیگران معرفی کنند شخصی که مطلع است و می داند کار خیری است با انجام و اعلام آن در صدد مبارزه با منفی بافی دیگر افراد باشد.

ریا علاوه بر زشت بودن برای فرد خدا را نیز غضبناک خواهد کرد، امیر المؤمنین علی (ع) از پیامبر اکرم نقل می نماید که « من تزین للناس بما یحب الله و بارزالله فی الستر بما یکره الله لقی الله و هو علیه غضبان له ماقت »[3] کسی که کار خیری که خدا دوست دارد بانگ بزند و به مردم نشان دهد و کاری که خدا دوست دارد ظاهر باشد و او مخفی کند ملاقات کند خدا را و حال آنکه خدا بر او غضبناک و خشمناک باشد.

پیامبر اکرم (ص) در وصیتی به امیر المؤمنین (ع) می فرماید

ثلاث علامات للمرائی

ینشط اذا رأی الناس                                      

و یکسل اذا کان وحده

و یحب ان یحمده فی جمیع اموره[4]

یعنی سه نشانه برای آدم ریا کار هست

1- بهجت و نشاط دارد وقتی که مردم را ببیند. مصداق این گونه افراد عابدی بود که شبها به مسجد می رفت و تا اذان صبح به نماز وعبادت می پرداخت، یکی از شبها که در تهجد بود صدای در مسجد آمد و او به خیال اینکه کسی وارد مسجد شده به عبادت خود ادامه داد و شیطان در درون او را وسوسه نمود که حالا بهترین وقت است که دیگران بدانند چه قدر شما اهل تهجد و نمازید، سجده های خود را طولانی نمود و سوز بیشتری به نمازش داد، تا اینکه فجر که دمید و هوا روشنتر شد متوجه شد آن کسی که وارد مسجد شده سگی بیش نبوده و او به خود آمد که این همه عبادت برای خاطر یک سگ انجام داده است!!

          کلید در دوزخ است آن نماز                                                که در چشم مردم گذاری دراز

          اگر جز حق می رود جاده ات                                              در آتش نشانند سجاده ات

2-    وقتی تنهاست کسالت پیدا می کند

این افراد وقتی که در میان جمع قرار دارند و احساس میکنند اگر نمازی یا عبادتی را با حاشیه و مستحبات کمتری بخوانند مورد شماتت و بی توجهی قرار خواهند گرفت لذا آنچه لازم باشد از مستحبات و دعاها و کارهای نیکی مثل صدقه و ...در خلوت به انجام هیچکدام از آنان راغب نیست به انجام می رساند. (البته یادمان باشد که انجام واجبات نمی تواند ریا باشد چرا که همانند پوشیدن لباس برای بدن از ضروریات می باشد مگر آنکه شخص اذکار و اوراد آنرا بخواهد برای ریا و خودنمایی طولانی تر نماید و اگر کسی که اهل کار خیر نیست و در یک جمع قرار بگیرد و وقتی همه در صدد کمک به آن عمل خیر هستند واین فرد نیز به آن اهتمام دارد ولو تا کنون به چنین امرخیری مبادرت نداشته علمای اهل فن آنرا ریا نمی دانند، یا کسی که در یک شب قدر دست به عبادت و تهجد و شب زنده داری در مسجد می زند ولو چنین کاری درمنزل و در تنهایی انجام نداده باشد و حالا در جمع بخواهد انجام دهد مصداق ریا بعید است که باشد، اگر خود قصد ریا نداشته باشد.

3-    دوست دارد همیشه از او تعریف شود درهمه کارها

در واقع این فرد تمام کارهایش برای تعریف و تمجید دیگران از او انجام می دهد وهر گاه از او تعریف نشود زمین و آسمان را به هم می بافد که چرا چنین نشد و چرا کار خیر مرا دیگران نمی بینند!! و اینگونه افراد اگر دیگران به او توجه کنند که خود را نیز فدا می کنند واگر بی توجهی شود سرمایه و عمر خود را بر باد رفته می دانند. هر چند واقع نیز چنان خواهد بود و مثال تاجران چون به مقصد و هدف خویش نرسیده سرمایه را بر باد داده اند.

در کنار شجریه خبیثه ریا «سمعه» [5] (به ضم سین) است که حب ریاست و ریاست طلبی اساس آن بوده و اینگونه افراد که مست قدرت بوده و هستند چنان افرادی که شراب خورده و مست شده اند هیچ چیز را در مقابل خود توان دیدن ندارند و با رفتن عقل و دین از آنان سعی در نابودی دیگران داشته و هر کار خیر دیگران را خطری برای خود و جایگاه خود دانسته، آنرا از چشم مردم ا نداخته یا با قدرتی که دارند در صدد تخریب تمام قد دیگران بوده و خود نیز تمام حرکات و سکنات خویش را با تمام توان به عنوان خیر خواهی به مخاطبین خود القا خواهند کرد که البته بد صفتی است و بدتر از آن هنگامی که قدرت در دست چنین افرادی باشد.

پیامبر اکرم(ص) می فرماید

« ان اخوف ما اخاف علی امتی الریاء و الشهوه الخفیه» بدرستی که مخوفترچیزی که بر امت خود از آن می ترسم ریا و شهوت پنهان است. و در قیامت به شخص ریاکار خطاب می شود ای فاجر، ای مکار و ای ریاکار عمل تو ناپدید شده پاداش تو ضایع گشت و پاداش خود را از کسی که عمل را بخاطر جلب نظر او انجام داده ای طلب کن.

قرآن می فرماید « فویل للمصلین الذینهم عن صلواتهم ساهون الذینهم یراؤن »[6] وای به حال نمازگزارانی که نماز را سبک شمرده و ریا کاری می کنند، همچنین می فرماید «... یراؤن الناس و لایذکرون الله الا قلیلا»[7] از نشانهای منافقین این است که (آنجه ازکار خیر هم می کنند) ریا کاری می کنند و خیلی کم ذکر خدا را انجام می دهند.



[1]. ملا احمد نراقی، معراج السعاده، بحث ریا.

[2]. علم الیقین، ج1، ص381.

[3]. وسائل ج1، ص50.

[4]. اصول کافی، ج2، ص295 کتاب ایمان و کفر باب ریا، حدیث8.

[5]. چهل حدیث امام خمینی، بحث ریا.

[6].ماعون،4-6.

[7].نساء،142.