قلم

اربعین و بیداری اسلامی

    نظر

اربعین و بیداری

ماه محرم و ماه صفر از ماههایی هستند که بر مبنای تفکر اسلامی پر از حزن و غم برای جهان اسلام است از شهادت امام حسین در دهم محرم تا بیست و هشتم صفر که شهادت پیامبر مکرم(ص) اسلام است و سیم صفر که شهادت امام رضا(ع) است.

قرار گرفتن اربعین شهادت امام حسین در بیستم محرم و پیاده روی جهت زیارت آن امام همام فرهنگی را همراه با اشک و عشق و عقل می طلبد که جای بسی دقت و توجه دارد.

ابتدا جایگاه اربعین در اندیشه و تفکر اسلامی و گرفتن این مناسبت در شهادتها و وفیات و خواستگاه آن را می توان در قرآن و رویات یافت چنانکه در مورد حضرت موسی(ع) و قوم ایشان به دو نکته چهل شب مناجات حضرتش اشاره کرد و همچنین چهل سال سرگردانی قوم موسی(ع) و اینکه پیامبران غالبا از چهل سالگی به مقام نبوت رسیده اند و اینکه در نماز شب دعا کردن برای چهل مؤمن می تواند مبنای توجه مسلمانان به این مناسبت باشد.

اربعین شهادت امام حسین(ع) و راهپیمایی که بنیانگذار آن جابر ابن عبدالله انصاری(س) ( که البته در عین حال که امام حسین(ع) خود نیز در نگاه آنان دارای جایگاه رفیعی می باشد، شاید همین حرکت جابر به عنوان یک صحابی پیامبر(ص) عاملی شده است تا برادران اهل سنت نیز در این راهپیمایی از باب سنت صحابه ارج نهاده وشرکت نمایند) می باشد سنتی شده است تا هر سال عده ای به شوق زیارت مرقد مطهر امام خود با آگاهی از هدف و جایگاه امام خود به سمت آن به پیاده روی بپردازند تا به تعبیری با آرمانها و اهداف آن بزرگمرد میثاقی دوباره بسته و تجدید بیعتی بنمایند

چرا که بر مبنای تفکر سنتی و حدیثی ما این راهپیمایی که مقدمه زیارت مضجع مطهر مولای خود می شود افضل اعمال محسوب می شود و زائر آن امام در بهشت در همسایگی پیامبر اکرم (ص) قرار دارد و همچنین این عمل باعث طولانی شدن عمر می شود و روزی انسان را زیاد خواهد کرد و همچنین ملجأ و مأوایی می شود برای شفاعت این وارث پیامبران می باشد.

آگاهی یافتن و بیداری از این مناسبت بر مبنای زیارت اربعین می توان دانست که در آن زیارت نامه می خوانیم « ...من بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک عن الجهاله...» یعنی خدایا حسین کسی است که خونش را در راه تو به زمین ریخته شد تا بندگان تو را از جهالت نجات دهد و همچنین آنان را از سرگردانی برهاند و غرق شدگان به دنیا را نجات دهد کسانی که آخرتشان را به مطاع ناچیز دنیا فروختند. بر این مبنا قیام امام آگاهی دادن به زمانه خود و تمام کسانی است که خود را به آن حضرت منتسب می نمایند.

هر چند آگاهی یافتن و در پی آگاهی بودن فطرت انسانی محسوب می شود اما گاهی به علت سختی راه و مشکلات آن یا عده ای راه را اشتباه می روند و یا هوای خود را ، خدای خود ساخته، و آگاهی را بر مبنای آنچه که خود دوست دارند خواستارند و چنان غرق در مادیات شده که دین نیز برای آنان وسیله ای برای رسیدن به مقاصد خود شده است. جهت توضیح این مطلب لازم است این نکات تاریخی را مورد توجه قرار دهیم، از جمله امیرالمؤمنین (ع) که قبل از اینکه به مقام ولایت و جانشینی پیامبر برسد، شخصیتی پیدا کرده است که دنیا را از آنجهت گرامی می دارد تا بتواند به خلق خدمتی کند، و وقتی در جایگاه امامت و حاکمیت امت می نشیند در جنگها مردانه می جنگد و چنانکه در تاریخ آمده است آب را بر دشمنان خود نمی بندد چرا که او از پیامبر خویش در فتحه مکه آموخته است که آنگاه که بر دشمنان خود مسلط شدی باید رحمت و رأفتد چیره شود بر انتقام گیری.

اما شخصیتی چون معاویه وقتی به جایگاه حاکمیت مسلمین تکیه می زند می گوید من برای دنیای شما کار می کنم و کاری به دین شما ندارم و مخالفین خود را با انواع و اقسام ترفندها و حیله کشته و یا به شهادت رسانده و یا محبوس ساخته است.

جامعه اسلامی در بین این گونه حاکمان قرار گرفته و فرهنگ خود را بر مبنای این روشها باید بسازد حال برای رسیدن به فرهنگی که مبنای آن تربیت معاویه ای باشد بدون هیچ دغدغه ای انسان را و فرد جامعه اسلامی را به سمت خود خواهد کشاند چرا که هوای نفس انسانی نیز به این سمت انسان را سوق خواهد داد.

اما بر مبنای امیر المؤمنین علی (ع) جنگ بین حق و باطل در حال وقوع است و انسانی که نفس اماره اش هیچ زمانی او را تنها نخواهد گذاشت او  به انتقام گرفتن از مخالفین به اسم اسلام می کشاند و نفس لوامه او را به سمت فطرت پاک دعوت می کند و این گرایش به سمت خوبیهاست که انسان را به سختی انداخته و با او همراهی نخواهد داشت.

قیام حسین (ع) در صدد بیدار کردن این فطرت بود که مدتی بعد از پیامبر اکرم(ص) به کما رفته است و اشرافی گری و تکیه بر هوای نفس غالب شده و نکته مهمتر این که این هواپرستی را به نام یکتا پرستی به جامعه تزریق می کنند.

لذا اسلام کسانی که از ابتدا بخاطر قدرت گرفتن اسلام بوده و نه بخاطر یافتن حقیقت توسط آنان در اسلام اسلامی است که در کوی و برزن به دنبال فرصتی است تا خواسته های درونی خویش را به اسم اسلام و کسب ثواب چون اسب تاختن بر جنازه اهل بیت پیامبر که تا آن زمان در تاریخ چنین چیزی ذکر نشده است اما در این حادثه کربلا رخ می دهد به اسم کسب ثواب بیشتر !! و این همان است که جهل مقدس نیز نام گرفته است.

مولوی می گوید:

زان که از قرآن بسی گمره شدند،             زین رسن قومی درون چه شدند

مر رسن نیست جرمی ای عنو    د             چون تو را سودای سر بالا نبود.

اما نکته ای دیگر که در ایام اربعین و   این روزهای جامعه ما قابل توجه است اینکه پیاده روی اربعین چنانکه اشاره شد یادآور سنت بیداری عاشقانه حسین(ع) برای دیدار با شخصیتی که تمام هستیش را برای خدا دارد، لذا عاشقان او نیز تمام هستی خود را در طبق اخلاص برای زائرانش قرار می دهند، که پایه گذار این سنت جابر ابن عبدالله انصاری بود و بعدها ائمه اطهار(ع) به آن سفارش دارند.

اما این راهپیمایی نیز که این سالیان به برکت امنیت دو کشور ایران و عراق گستردگی خاصی یافته است هر چند تمام آنچه مطرح است بیداری امت اسلام باید باشد اما نکاتی که قابل توجه می باشد و نباید همچون عزاداریهای امام حسین(ع) درمیان جامعه اسلامی وشیعه مخصوصا ظاهرگرایی برای ما چنان شود که بعدها برای پاک کردن تحریفات آن به عالمانی چون استاد مطهری نیاز باشد.

نکته ای که مطرح است اینکه گرایش پیدا کردن به ظواهر مثل حضور کمی افراد و تبلیغات گسترده برای این حضور بدون کسب معرفت مذهبی و سیاسی در قضیه می رود تا آن نیت پاک افراد را نیز تحت تأثیر قرار دهد و چه بسا بعدها از شفا یافتن ها صحبت خواهد شد و...

نکته بعدی اینکه نگاه دولتی به این قضیه و حمایت های مالی به موکب ها و... می رود تا این نگاه نیز به قضیه اربعین از حالت معنوی و خود جوش بودن افراد به سمت نگاهی دولتی گرایش پیدا کند که این نیز آسیبی چون بی بودجه بودن دولتها یا اختلاف سلیقه ها عاملی برای انتقام گیری دولت از موکب های مخالف خود گردد و در عین حال در آینده به مباحث بین دو دولت ایران و عراق نیز کشیده خواهد شد.

نکته ای دیگر اینکه انتخاب زائران از موکب هایی که امکانات بیشتری و بی توجهی به میزبانان مردمی که از امکانات کمتری برخوردارند می رود تا این نگاه مخلصانه نیز از هر دو یعنی هم میزبان و هم میهمان برگیرد.


از قربان تا غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

از قربان تا غدیر
اعیاد قربان و غدیر از اعیاد اسلامی محسوب می شود که اولی به امامت رسیدن حضرت ابراهیم را پس از سربلند آمدن از امتحان ذبح فرزند خویش حکایت دارد و دومی نیز به امامت رسیدن شخصیتی که پیامبر در مورد  ایشان فرمود خدایا دشمن بدار دشمنانش و دوست بدار دوستانش.(حدیث غدیر)اما رسیدن به این مقام بر اساس و مبنایی است که خود قرآن به عنوان صبر اشاره دارد چنانکه می فرماید ما در میان آنان کسانی را امام قرار دادیم بخاطر صبر و بردباریشان (سجده24).
عامل اشتراک این دو عید را در جعل امامت توسط خدا برای شخصیت هایی که امام بودنشان از باب تحمل و صبر در مشکلات و مصائب بوده و همچنین تسلیم به امر خداوند چنانکه ابراهیم خلیل(ع) در تمام مراحل مبارزه با نمرودیان و جنگ کلامی با آنان و اخراج از وطن و رفتن به مکانی بی آب و آبادانی و در نهایت ذبح فرزند خویش در مقابل امر و دستور الهی دانست.
از طرفی دیگر شکیبایی علی ابن ابی طالب(ع) از یازده سالگی تا زمان شهادت در تمام مراحل سرکوفت زدن اقوام بخاطر تبعیت از پیامبر(ص) و دفاع جانانه ایشان از اسلام و پیامبر اکرم در تمام جنگها و مناسبتهایی که اسلام در خطر می دید. بر این اساس در هر دو عید بحث از امامت است یکی امامت از طرف خداوند به پیامبری که او را دوست خود می داند(ابراهیم خلیل الله) و در دیگری امامت به شخصیتی که پیامبر او را وصی و برادر و جانشین خود می خواند. (حدیث یوم الانذار) و حدیث منزلت و...
اگر بنا بر آیه 24 سوره سجده مبنای امامت را صبر بدانیم و همچنین یقین داشتن به خالق هستی و علم به آسمانها و زمین باید گفت این حکمت را خداوند به ابراهیم دوست خود داده و علی ابن ابی طالب نیز خود بارها فرموده است که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می شناسم(نهج البلاغه خطبه 189/5) و اگر پرده ها کنار روند هیچ چیز به یقین من افزوده نخواهد شد(بحار الانوار جلد66ص 294).
صریح آیه قرآن بر این مبنا دلالت دارد که این مقام شامل هر کسی نخواهد شد ولو از خانواده پیامبران و اولیاء باشد بلکه شامل کسانی خواهد شد که علاوه بر قبولی از امتحان الهی و صبور بودن در مقابل گناه و عبادت، در مصائب نیز شکیبایی پیشه نموده(سجده24) و هم چنین از کسانی نباشد که قبل از رسیدن به مقام امامت ظلمی کرده باشند(بقره124).
امامت مقامی است که خداوند به بعضی افراد خاص عنایت می کند، بر این مبنا برای شناخت امام اول باید خدا را شناخت  (اللهم عرفنی نفسک ... ان لم تعرفنی حجتک...) و برای شناخت خداوند باید خود را شناخت چنانکه امیر المؤمنین می فرماید(من عرف نفسه فقد عرف ربه) پس مبنای شناخت خداوند شناخت خود است و این موضوع دال بر این می تواند باشد که کسانی که امام را نشناخته در واقع خدا را نشناخته و اوامر و نواهی او را به طریق اولی برایش روشن نشده است ز طرفی باید در نظر داشت که امام در مرحله شناخت و جهان هستی به یقین رسیده و برای شناخت او باید خود را شناخت تا به خدا رسید و از خدا به شناخت امام رسید.
اما مبنا قرار دادن صبر برای اثبات امامت می طلبد تا به این واژه توجه بیشتری شود. صبر به معنای نگه داشتن نفس آمده است (فرهنگ معین) با عنایت به آیات شریف  باید حد نهایی و بالاترین مرتبه صبر نزد امام (ع) باشد تا با تکیه بر این فضیلت متکامل لیاقت قرار گرفتن در مقام امامت را دارا شود، برای توضیح بیشتر مفهوم صبر و کف نفس به مصادیق زیر می توان اشاره کرد.
1- غلبه بر زبان:
کم حرفی یکی از اساسی ترین گام ها برای دستیابی به این فضیلت بزرگ می باشد چنانکه امام علی (ع) می فرماید « من کثر کلامه کثر ثخطه» کسی که کلام زیادی داشته باشد اشتباهاتش نیز زیاد می شود و پیامبر اکرم(ص) فرمود « من صمت نجی» کسی که سکوت کند نجات پیدا خواهد کرد
2- صبر:
رسول اکرم(ص) فرمود: الصبر ثلاثه، صبر عندالمصیبه و صبر علی الطاعه و صبر عن المعصیه، صبر بر سه گونه است صبر بر مصائب و گرفتاریها و صبر بر طاعت خداوند و صبر بر گناه، در هنگام گرفتاریها باید صبور بود و از حد خارج نشد و در هنگام طاعت خداوند که اگر خداوند شخص را به امری فرمان داد مثل ذبح اسماعیل صبور باشد و عمل کند و صبر در مقابل گناه یعنی اینکه در چنین امتحانی به مخالفت راه نگشاید.
3- حفظ ذهن:
امام در مقامی قرار دارد که نه تنها گناه نمی کند بلکه اندیشه گناه را نیز به ذهن خود راه نمی دهد، یکی از معاصی ذهنی سوء ظن است ممکن است کسی به هیچ گناهی  تظاهر نکند اما در ذهن نسبت به برادر دینی خود بدگمان باشد.
حضرت عیسی (ع) خطاب به حوایون فرمود موسی (ع) شما را به عدم زنا امر کرد و من امر می کنم به شما که فکر گناه هم دوری کنید (کافی، ج5،ص542) امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود روزه قلب از فکر گناه بهتر است از روزه شکم از خوردن و  آشامیدن (عیون الحکم و المواعظ ص302)
4- عبادت فقط برای او:
باید در تمام افعال و اعمالمان نیت خالص داشته و تنها خداوند متعال و رضای او را مد نظر داشته باشیم امام حسن عسکری(ع) می فرماید شرک در انسان مخفی تر است از راه رفتن مورچه بر روی سطح سیاه در شب تاریک(تحف العقول،ص487)امام حسین (ع) فرمود بدرستی که قومی خدا را عبادت می کنند برای بهشت این عبادت تجار است و عده ای خداوند را عبادت می کنند از ترس آتش که این عبادت بندگان است و عده ای خداوند را بخاطر شکر از خداوند که این عبادت آزادگان است و این بهترین عبادت است.
مقام معصومین حتی از مقام صدیقین نیز بالاتر است چرا که آخرین چیزی که از قلب صدیقین بیرون می آید حب مقام است (المحجةالبیضاء، جلد6،ص107) حال آنکه مقام معصوم چنانکه در زیارت آل یاسین آمده است دعوت کننده به سوی خداست و پرورش یافتگان آیات او محسوب می شوند و در جامعه کبیره همه چیز در ید اختیار آنان است و زمین با نور  آنان روشن می شود و رستگاران با آنان رستگاری می یابند. و مشمول آن حدیث قدسی قرار می گیرند که خداوند فرمود عبدی اطعنی اجعلک مثلی (جواهر السنیه، ص361) یعنی  بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم گردانم، یعنی بنده قدرتی پیدا می کند که خدا دارد.
ابراهیم پیامبر وقتی به مقام امامت رسید که مصائبی چون خشم نمرودیان و رفتن به آتش و اخراج از وطن و زندگی در سرزمین لم یزرع  و ذبح فرزندش اسماعیل را با یقین به توحید خداوندی تحمل می کرد و زمانی که سربلند بیرون آمد خطاب به شد که تو را برای مردم امام قرار دادیم،
علی نیز مصائبی چون سرکوفت قوم و قبیله خود در سن یازده سالگی بابت پیروی از محمد شنید و آنگاه که به کام مرگ نهاد و به جای پیامبر در لیلةالمبیت حاضر شد و در جنگ بدر با سران کفر و شرک جنگید، در جنگ احد تنها و یک تنه از پیامبر(ص) دفاع کرد و در فتح خیبر به تعبیر پیامبر پرچم به او سپرده شد که خداوند و رسولش او را دوست می دارند. و در جنگ احزاب به تنهایی تمام اسلام بود در مقابل تمام کفر آنگاه که بجنگ سرداری رفت که تمام عرب او را به عنوان یکه تاز میدان جنگ تن به تن می دانستند.
این گونه شخصیتی بود که در 25 سال خانه نشینی توانست تمام اهانت ها و توهین ها را بخاطر خدا و حفظ دین او تحمل نماید.
علی در هر آزمایشی که پشت سر می نهاد مقامی بالاتر در نزد خدا و رسول خدا کسب می کرد و شاید همین عاملی برای رشک بردن دیگران شد و ابراهیم نیز در هر آزمایشی  که موفق می شد به مقامی می رسید در مرحله نخستین عبدالله شد، سپس به مقام نبی الهی رسید و پس از آن رسول الله ، خلیل الله و در نهایت به مقام امامت و رهبری مردم منصوب گردید(اصول کافی، ج1، ص175) ابراهیم پیوند دهنده ادیان الهی به الله است و علی پیوند دهنده مذاهب اسلامی به اسلام محمدی(ص). ابراهیم اسوه حسنه (ممتحنه4) و وفادار به خداوند(النجم37) شد و عاملی برای وحدت ادیان(شوری 13) و گرویده شده به مقام یقین و علی(ع) نیز وصی و جانشین پیامبر در یازده سالگی، برادر پیامبر در روز برادرخوانی مسلمین، مورد اعتماد پیامبر در تمام زمینه ها و اهل بیت آن حضرت و نهایت جانشینی که از طرف خداوند به مسلمین معرفی گردید.


از قربان تا غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

از قربان تا غدیر
اعیاد قربان و غدیر از اعیاد اسلامی محسوب می شود که اولی به امامت رسیدن حضرت ابراهیم را پس از سربلند آمدن از امتحان ذبح فرزند خویش حکایت دارد و دومی نیز به امامت رسیدن شخصیتی که پیامبر در مورد  ایشان فرمود خدایا دشمن بدار دشمنانش و دوست بدار دوستانش.(حدیث غدیر)اما رسیدن به این مقام بر اساس و مبنایی است که خود قرآن به عنوان صبر اشاره دارد چنانکه می فرماید ما در میان آنان کسانی را امام قرار دادیم بخاطر صبر و بردباریشان (سجده24).
عامل اشتراک این دو عید را در جعل امامت توسط خدا برای شخصیت هایی که امام بودنشان از باب تحمل و صبر در مشکلات و مصائب بوده و همچنین تسلیم به امر خداوند چنانکه ابراهیم خلیل(ع) در تمام مراحل مبارزه با نمرودیان و جنگ کلامی با آنان و اخراج از وطن و رفتن به مکانی بی آب و آبادانی و در نهایت ذبح فرزند خویش در مقابل امر و دستور الهی دانست.
از طرفی دیگر شکیبایی علی ابن ابی طالب(ع) از یازده سالگی تا زمان شهادت در تمام مراحل سرکوفت زدن اقوام بخاطر تبعیت از پیامبر(ص) و دفاع جانانه ایشان از اسلام و پیامبر اکرم در تمام جنگها و مناسبتهایی که اسلام در خطر می دید. بر این اساس در هر دو عید بحث از امامت است یکی امامت از طرف خداوند به پیامبری که او را دوست خود می داند(ابراهیم خلیل الله) و در دیگری امامت به شخصیتی که پیامبر او را وصی و برادر و جانشین خود می خواند. (حدیث یوم الانذار) و حدیث منزلت و...
اگر بنا بر آیه 24 سوره سجده مبنای امامت را صبر بدانیم و همچنین یقین داشتن به خالق هستی و علم به آسمانها و زمین باید گفت این حکمت را خداوند به ابراهیم دوست خود داده و علی ابن ابی طالب نیز خود بارها فرموده است که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می شناسم(نهج البلاغه خطبه 189/5) و اگر پرده ها کنار روند هیچ چیز به یقین من افزوده نخواهد شد(بحار الانوار جلد66ص 294).
صریح آیه قرآن بر این مبنا دلالت دارد که این مقام شامل هر کسی نخواهد شد ولو از خانواده پیامبران و اولیاء باشد بلکه شامل کسانی خواهد شد که علاوه بر قبولی از امتحان الهی و صبور بودن در مقابل گناه و عبادت، در مصائب نیز شکیبایی پیشه نموده(سجده24) و هم چنین از کسانی نباشد که قبل از رسیدن به مقام امامت ظلمی کرده باشند(بقره124).
امامت مقامی است که خداوند به بعضی افراد خاص عنایت می کند، بر این مبنا برای شناخت امام اول باید خدا را شناخت  (اللهم عرفنی نفسک ... ان لم تعرفنی حجتک...) و برای شناخت خداوند باید خود را شناخت چنانکه امیر المؤمنین می فرماید(من عرف نفسه فقد عرف ربه) پس مبنای شناخت خداوند شناخت خود است و این موضوع دال بر این می تواند باشد که کسانی که امام را نشناخته در واقع خدا را نشناخته و اوامر و نواهی او را به طریق اولی برایش روشن نشده است ز طرفی باید در نظر داشت که امام در مرحله شناخت و جهان هستی به یقین رسیده و برای شناخت او باید خود را شناخت تا به خدا رسید و از خدا به شناخت امام رسید.
اما مبنا قرار دادن صبر برای اثبات امامت می طلبد تا به این واژه توجه بیشتری شود. صبر به معنای نگه داشتن نفس آمده است (فرهنگ معین) با عنایت به آیات شریف  باید حد نهایی و بالاترین مرتبه صبر نزد امام (ع) باشد تا با تکیه بر این فضیلت متکامل لیاقت قرار گرفتن در مقام امامت را دارا شود، برای توضیح بیشتر مفهوم صبر و کف نفس به مصادیق زیر می توان اشاره کرد.
1- غلبه بر زبان:
کم حرفی یکی از اساسی ترین گام ها برای دستیابی به این فضیلت بزرگ می باشد چنانکه امام علی (ع) می فرماید « من کثر کلامه کثر ثخطه» کسی که کلام زیادی داشته باشد اشتباهاتش نیز زیاد می شود و پیامبر اکرم(ص) فرمود « من صمت نجی» کسی که سکوت کند نجات پیدا خواهد کرد
2- صبر:
رسول اکرم(ص) فرمود: الصبر ثلاثه، صبر عندالمصیبه و صبر علی الطاعه و صبر عن المعصیه، صبر بر سه گونه است صبر بر مصائب و گرفتاریها و صبر بر طاعت خداوند و صبر بر گناه، در هنگام گرفتاریها باید صبور بود و از حد خارج نشد و در هنگام طاعت خداوند که اگر خداوند شخص را به امری فرمان داد مثل ذبح اسماعیل صبور باشد و عمل کند و صبر در مقابل گناه یعنی اینکه در چنین امتحانی به مخالفت راه نگشاید.
3- حفظ ذهن:
امام در مقامی قرار دارد که نه تنها گناه نمی کند بلکه اندیشه گناه را نیز به ذهن خود راه نمی دهد، یکی از معاصی ذهنی سوء ظن است ممکن است کسی به هیچ گناهی  تظاهر نکند اما در ذهن نسبت به برادر دینی خود بدگمان باشد.
حضرت عیسی (ع) خطاب به حوایون فرمود موسی (ع) شما را به عدم زنا امر کرد و من امر می کنم به شما که فکر گناه هم دوری کنید (کافی، ج5،ص542) امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود روزه قلب از فکر گناه بهتر است از روزه شکم از خوردن و  آشامیدن (عیون الحکم و المواعظ ص302)
4- عبادت فقط برای او:
باید در تمام افعال و اعمالمان نیت خالص داشته و تنها خداوند متعال و رضای او را مد نظر داشته باشیم امام حسن عسکری(ع) می فرماید شرک در انسان مخفی تر است از راه رفتن مورچه بر روی سطح سیاه در شب تاریک(تحف العقول،ص487)امام حسین (ع) فرمود بدرستی که قومی خدا را عبادت می کنند برای بهشت این عبادت تجار است و عده ای خداوند را عبادت می کنند از ترس آتش که این عبادت بندگان است و عده ای خداوند را بخاطر شکر از خداوند که این عبادت آزادگان است و این بهترین عبادت است.
مقام معصومین حتی از مقام صدیقین نیز بالاتر است چرا که آخرین چیزی که از قلب صدیقین بیرون می آید حب مقام است (المحجةالبیضاء، جلد6،ص107) حال آنکه مقام معصوم چنانکه در زیارت آل یاسین آمده است دعوت کننده به سوی خداست و پرورش یافتگان آیات او محسوب می شوند و در جامعه کبیره همه چیز در ید اختیار آنان است و زمین با نور  آنان روشن می شود و رستگاران با آنان رستگاری می یابند. و مشمول آن حدیث قدسی قرار می گیرند که خداوند فرمود عبدی اطعنی اجعلک مثلی (جواهر السنیه، ص361) یعنی  بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم گردانم، یعنی بنده قدرتی پیدا می کند که خدا دارد.
ابراهیم پیامبر وقتی به مقام امامت رسید که مصائبی چون خشم نمرودیان و رفتن به آتش و اخراج از وطن و زندگی در سرزمین لم یزرع  و ذبح فرزندش اسماعیل را با یقین به توحید خداوندی تحمل می کرد و زمانی که سربلند بیرون آمد خطاب به شد که تو را برای مردم امام قرار دادیم،
علی نیز مصائبی چون سرکوفت قوم و قبیله خود در سن یازده سالگی بابت پیروی از محمد شنید و آنگاه که به کام مرگ نهاد و به جای پیامبر در لیلةالمبیت حاضر شد و در جنگ بدر با سران کفر و شرک جنگید، در جنگ احد تنها و یک تنه از پیامبر(ص) دفاع کرد و در فتح خیبر به تعبیر پیامبر پرچم به او سپرده شد که خداوند و رسولش او را دوست می دارند. و در جنگ احزاب به تنهایی تمام اسلام بود در مقابل تمام کفر آنگاه که بجنگ سرداری رفت که تمام عرب او را به عنوان یکه تاز میدان جنگ تن به تن می دانستند.
این گونه شخصیتی بود که در 25 سال خانه نشینی توانست تمام اهانت ها و توهین ها را بخاطر خدا و حفظ دین او تحمل نماید.
علی در هر آزمایشی که پشت سر می نهاد مقامی بالاتر در نزد خدا و رسول خدا کسب می کرد و شاید همین عاملی برای رشک بردن دیگران شد و ابراهیم نیز در هر آزمایشی  که موفق می شد به مقامی می رسید در مرحله نخستین عبدالله شد، سپس به مقام نبی الهی رسید و پس از آن رسول الله ، خلیل الله و در نهایت به مقام امامت و رهبری مردم منصوب گردید(اصول کافی، ج1، ص175) ابراهیم پیوند دهنده ادیان الهی به الله است و علی پیوند دهنده مذاهب اسلامی به اسلام محمدی(ص). ابراهیم اسوه حسنه (ممتحنه4) و وفادار به خداوند(النجم37) شد و عاملی برای وحدت ادیان(شوری 13) و گرویده شده به مقام یقین و علی(ع) نیز وصی و جانشین پیامبر در یازده سالگی، برادر پیامبر در روز برادرخوانی مسلمین، مورد اعتماد پیامبر در تمام زمینه ها و اهل بیت آن حضرت و نهایت جانشینی که از طرف خداوند به مسلمین معرفی گردید.


امام صادق(ع) الگوی علم و اخلاق

به نام بانی نبوت و امامت
17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه منوره در خانه امام پنجم شیعیان مولودی چشم به جهان گشود از کنیزی به نام ام فروه و از پدری با دانش و کرامت به نام امام محمد باقر(ع) که بحق شکافنده دانش می خواندنش. این مولود با کرامت مدت 12 سال با امام سجاد(ع) زندگی آموخت و مورد تربیت آن بزرگوار واقع شده بود و همچنین به مدت 19 سال نیز با پدر عالم و فاضل خود سختی و شیرینی روزگار را تجربه کردند و تحت تربیت آن عزیزان واقع شده بود .
مدت امامت این شخصیت جهان اسلام 34 سال بوده که در عصر وجود مبارکش از پادشاهان و سلاطین مختلف اموی (هشام بن عبدالملک، ولیدبن یزید، یزیدبن ولید، ابراهیم ابن ولید و مروان بن حمار) و عباسی  (سفاح و منصور ) رنجها کشیدند تا اینکه به دست منصور پس از ده سال ناراحتی و رنجشی که برای امام ایجاد کرده بود  مسموم شده و در سال 138هجری  به شهادت رسید.
از حیث علمی ایشان به اعتراف دوست و مخالف از بزرگان علم محسوب می شد چنانکه محمدابن طلحه از اکابر اهل سنت در مطالب السؤال می نویسد  امام صادق(ع) از برزگان و سادات اهل بیت و دارای علوم بسیار بود عبادات و اوراد و اذکار او دائم و زهد فوق العاده داشت و تلاوت زیاد او از قران مجید مشهور است و معانی آنرا بخوبی می دانست و از دریای عمیق کتاب الهی گوهرهای گرانبهایی استخراج می فرمود.
هشام ابن سالم از امام صادق(ع) نقل می کند که وقتی پدر بزرگوارشان (امام باقر) در حال احتضار بودند امام صادق را خواسته و سفارش شیعیان را به ایشان می کنند،  امام می فرماید در جواب پدر عرض کردم که قربانت گردم بخدا آنها را به مقامی از علم برسانم که هر مردی از آنها در هر شهری که باشد محتاج به سؤال علمی از هیچکس نباشد.
از لحاظ اخلاقی
امام صادق به اعتراف مالک ابن انس (امام مالکیه  اهل سنت) یا در حال روزه بود یا در حال نماز و یا در حال ذکر کردن و ایشان می گویند امام صادق(ع) از بزرگان بندگان خدا و اکابر زاهد ی که ترس از (عدالت ) خداوند همیشه در دلشان بود. و آن بزرگوار در ناملایمات هیچگاه وقار خود را از دست نمی داد چنانکه خود می فرماید مؤمن کسی است که در ناملایمات و مصائب وقار خود را حفظ کند.
کار برای خدا
ابن شهر آشوب از خثعمی روایت کرده که حضرت صادق (ع) کیسه ای زر به من داد و فرمود این همیان را به فلان مرد هاشمی بده ونگو از طرف کیست،
خثعمی می گوید وقتی کیسه را به آن مرد رساندم گفت خدا رحمت کند این بنده خدایی که هر روز قوت مرا می فرستد در حالی که اما جعفر صادق(ع) دارد ولی به من کمک نمی کند
روایت دیگری نیز از امام صادق(ع) نقل شده است که شخصی به آن حضرت خبر داد که پسر عمویت تو را ناسزا گفته است، امام رفت وضو گرفت و نماز خواند و راوی می گوید فکر کردم الآن نفرین می کند که امام فرمود خدایا من از حق خودم گذشتم تو که جود و کرمت بیشتر است از  او در گذر.
نهایت این نوشتار به توصیه امام به مؤمنین چنین است که می فرماید
قال ابلیس خمسه لیس لی فیهن حیله و سائر الناس فی قبضتی
من اعتصم بالله عن نیه صادقه و اتکل علیه فی جمیع اموره
و من کثر تسبیحه فی لیله و نهاره
و من رضی لاخیه المؤمن بما یرضاه لنفسه
و من لم یجزغ علی المصیبه حین تصیبه
و من رضی بما قسم الله له و لم یهتم لرزقه
ابلیس می گوید من از پنج گروه از انسانها می ترسم و قدرتی ندارم بر آنان و ما بقی در قبضه من  هستند
اول کسی که خالصا نیتش برای خدا باشد و به او در تمام کارهایش توکل کند
دوم کسی که شب و روزش با تسبیح خداوند باشد.
سوم کسی که راضی باشد برای برادر مؤمنش به آنچه برای خودش راضی است
چهارم کسی که به هنگامه مصیبت بی تابی بیش از حد نداشته باشد
پنجم کسی که به آنچه خداوند به او داده از روزی (حلال) راضی باشد و کار همیشگی او .اهتمام به روق و روزی نباشد


قسمت چهارم

    نظر

-2چ. وفای به عهد اصلی فطری است

وفای به عهد نیز همانند آزادی یکی از اصول فطری محسوب می‌شود، همین اصل فطری است که در زندگی فردی به شکل التزام به برنامه و نظم و تقیدات فردی جلوه می‌کند و در ارتباط با جهان آفرینش به صورت قبول واقعیت­های عینی و حقایق علمی و نیز در زمینه اذعان و اعتراف به آفریننده جهان به صورت ایمان و تعهدات مذهبی ظاهر می‌گردد، چنانکه قرآن به رعایت آن امر می‌کند: «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود»؛[1] اینکه بیان می‌دارد که هر کسی نسبت به عهدش مسئول است و باید به آن عمل نماید «و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا»؛[2] ادای امانت را از نشانه های مؤمن بر شمرده است.[3] و در روایات نیزبه اهمیت آن اشاره دارد که می‌فرماید: «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخرفلیف اذا وعد»؛[4] هرکس به خدا و روز واپسین ایمان دارد، پس وقتی وعده­ای می‌دهد وفا می‌نماید. با این نوع نگاه باید همه آحاد جامعه اسلامی به این اصل وفادار باشند و چه در روابط فردی و چه اجتماعی باید به آن عمل نمایند.

در روابط فردی مصداق­های این مورد به وضوع پیداست اما در امور اجتماعی مواردی را می‌توان به عنوان وفای به عهد برای مسئولان در نظر گرفت، عمل نکردن به عهد و قرارها باعث بی­اعتمادی، عدم اطاعت از مافوق و خود رأیی و در کل نابودی سرمایه اجتماعی در میان جامعه خواهد شد، که این عوامل به­وجود آمده موجب آسیب­های جبران ناپذیری به حاکمیت خواهد شد.

 

3-2چ. عدم وفای به عهد عامل یأس

امام درباره بی­اعتمادی یا مأیوس کردن ملت و مسئولان می‌فرماید: «از توطئه­های مهمی که در قرن خیر به خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط دشمنان اسلام دنبال می‌شده است، ایجاد یأس از اسلام در میان ملتها و به خصوص ملت ایران بوده است».[5] یکی از مسائلی که باعث یأس می‌شود بد عمل کردن یا عمل نکردن به تهدات و وظایف است، در واقع خلاف عهدی که به عهده شخص گذاشت­اند عمل کردن است: «من خوف آن را دارم که جوان­های روحانی که مکلف به حفظ آبرو و حیثیت اسلام و روحانیت هستند، به حسب اعمالی که بعضی از آنها ولو با حسن نیت انجام می‌دهند، چهره روحانیت و اسلام را غیر از آنچه هست نمایش دهند..».[6] که این ایجاد یأس از طریق عمل نکردن به وعده­هایی که مسئولان به مردم می‌دهند بوجود می‌آید.

 

4-2چ. عدم وفای به عهد عامل اختلاف

امام در مورد اختلاف هم تذکراتی دارد به مسئولین جمهوری اسلامی به سران کشورهای اسلامی که از این بی­اعتمادیها و عدم وفای به عهدها که به وجود می‌آید، از هوای نفس است.

چنانکه در روایات نقل است که دوستی دنیا عامل تمام مشکلات است، عدم وفای به عهد نیز از هوای نفس و دوستی دنیا حاصل می‌شود، بنابراین شکستن پیمان و عهد و قرارداد منشأی نفسانی دارد «هوای نفس را کنار بگذارید با ملت در یک مسیر بروید. این ملت جوان­های خودش را از دست داد، این دانشگاه زحمت کشید، این مدرسه­ها زحمت کشیدند این مدرسه فیضیه کشته داد... شما در این وقت، در وقتی که ما احتیاجمان به وحدت کلمه بیشتر است، موجب تفرق دارید می‌شوید..»..[7] «(نگرانی من از این توطئه­ها و دسته­بندی­هایی که مخالفین دارند نیست)... مهم آن ناسازگاری است که بین ارگان­ها‌ی اسلامی هست، هرجا بروی با هم توافق ندارند. هی دعوت به توافق می­کنند همه لکن خودشان هم توافق ندارند..»..[8] این امور و اموراتی نظیر آن را می‌توان از عدم تعهد کسانی که به عنوان فعالین در نظام جمهوری اسلامی حضور دارند و به وظایف خود عمل نمی­کنند و حتی دیگران را متهم می‌کنند و عامل اختلاف می‌شوند.

گفتگو

گفتگو موضوعی است که جای آن نه تنها در جامعه و محیط های کاری وجود ندارد در میان خانواده ها و حتی مراکز تربیتی خالی و به فراموشی سپرده شده است.

آنچه که میان جامعه ما حتی جامعه علمی مطرح است بیشتر به جدل نزدیک است تا گفتگو، چرا که جدل ساکت کردن دشمن و طرف مقابل است اما گفتگو در واقع به دنبال راه حل و رفع مشکل است، بر مبنای قرآن نیز جدل احسن را می توان به گفتگوی سازنده تفسیر کرد، این مسئله هر چند یک بحث اجتماعی محسوب می شود اما در واقع یک بحث اخلاقی نیز محسوب می شود که از سعه صدر می توان به آن رسید.

در مباحث خانوادگی و اجتماعی و علمی احتیاج به یک خودسازی و تسلط بر نفس لازم است که بتواند علاوه بر تحمل حرف دیگران، حتی گفتن حرف حق نیز باید چنان شخص را مغرور نکند که با زبان تحقیر با دیگران صحبت کند.



[1]. مائده /5.

[2]. اسراء /17.

[3]. مؤمنین کسانی هستند که به امانت ها و پیمان های خود وفا دارند، (مؤمنون/23)

[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصولکافی، ج2، باب خلف الوعد، حدیث 2، ص 364.

[5]. صحیفه امام، ج21، ص404.

.[6] صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص75، تهران 1378

.[7] صحیفه امام، ج8، ص478.

[8]. (نقل به مضمون) صحیفه امام، ج12، ص412.


قسمت سوم

    نظر

وفای به عهد

ملاصدرا وفای به عهد را از فطریات می‌داند، فطریاتی که برای گرفتن عهد است وفای به عهد را در مباحث ملاصدرا باید در میان مباحث او در شواهد ربوبیه جست و جو کرد، در این قسمت ملاصدرا برای (انسان کامل، فیلسوف) نبی به عنوان رهبر و راهنمای جامعه الزاماتی در نظر می‌گیرد که از یک طرف به خالق هستی بر می‌گردد؛ یعنی تعهداتی است که نبی نسبت به خالق دارد و از طرف دیگر نیز تعهداتی که نسبت به بندگان دارد.[1] می‌توان وفای به عهد نیز تشکیکی دانست چنانکه در مرتبه اعلی یعنی عهد خداوند نسبت انسان و در مربته پایین عهد انسانها با هم.

 

1-1چ. تعهداتی که خداوند از رهبر (نبی) گرفته است

صدرا با توجه به وظایف و مسئولیت­های نبی مواردی را بیان می‌دارد در عهد گرفتن خداوند از پیامبر و الزام نمودن ایشان به اموری که در دنیا و آخرت موجب سعادت انسان می‌شود بنابراین در بخشی از امور پیامبر و نبی ملزم نموده است به هدایت نمودن انسانها و در بخشی امور نیز او را مأمور نموده است که دنیای انسان را به صورت خوبی درست کند تا انسان بتواند به سوی خدا حرکت نماید.

«برشخص نبی مبعوث از جانب خدا واجب و لازم است که بندگان خدا را در شریعت خود به انجام اطاعات و عبادات الزام نماید تا بدین وسیله آنان را از مقام ومرتبه حیوانیت به مقام فرشتگان سکان عالم ملکوت سوق دهد و نیز بر شخص نبی لازم است که پیروان و امت خود را به مسافرت و ارتحال از وطن مألوف خود مأمور کند تا که از اوطان و دیار مألوف به قصد طلب رضای پروردگار خویش کوچ کنند و متذکر روزی شوند که از قبرها بیرون می‌آیند و به سوی پروردگار خود سفر می‌کنند و بدین وسیله یعنی به وسیله مسافرت، هیاکل و مظاهر الهیه (یعنی خانه کعبه که زیارتگاه خداست) و مشاهر نبویه را (آرامگاه رسول اکرم و خانه مسکونی آن حضرت است زیارت کنند و نیز بر وی لازم است که برای امت خویش عبادات و وظایفی را تشریع کند که در آنها اجتماع کنند و یکدیگر را ملاقات کنند و نیز لازم است که تکرار عبادات و اذکار و اوراد و انجام اعمال دینی را در هر روز وشب بر آنان فرض و واجب بگرداند و گرنه در نتیجه غفلت ذکر خدا را فراموش می‌کنند».[2]

 

2-1چ.الزامات رهبر (نبی) نسبت به مردم

ملاصدرا در بحث صفا ت نبی اشاره دارد که باید نبی دارای (صفت سوم) فطرتی صحیح، طبیعتی سالم و... که در نهایت می‌فرماید: «چگونه چنین نباشد و حال آنکه طبق اصول مسلم فلسفی، کمال اوفی و اتم (یعنی نفس ناطقه و کمالات فاضله آن) به مزاجی اتم و اکمل و در حد اعلا اعتدال افاضه می‌گردد»[3] بنابراین باید نبی به صحت و سلامت جسمی و روحی افراد و مؤمنین جامعه خود اهمیت دهد و آنان را در امور اموال و عقود و مناکحات و... یاری رساند.

در ادامه ایشان به امور و الزامات نبی نسبت به مردم چنین اشاره دارند:

«بنابراین به ناچار باید فردی به نام واضع شریعت در میان افراد بشر باشد تا که قوانین مالکیت و اختصاصات را در مورد اموال و عقود معاوضات را در مورد مناکحات و دیون و سایر معاملات و نیز تقسیم مواریث و تعیین مواجب نفقات و توزیع غنایم جنگ و صدقات و ابواب عتق و کتابت و استرقاق بردگان و سبی و اسارت کفار و مهاجمین دارالحرب را به آنان بیاموزد و نیز علائم تخصیص دادن (چیزی را به مدعی آن) در هنگام استفهام و استعلام از قبیل اقاریر و ایمان (به فتح الف) و شهادات شهود و ضمان و وکالت و حواله را به آنان یاد دهد و نیز برشخص واضع سنن و قوانین الهی لازم است که ضوابط اختصاص به منحاکحات و تمتع از همسران را در ابواب نکاح، صداق، طلاق، عده، رجعت، خلق، ایلاء، ظهار، لعان و کلیه ابواب محرمات ناشی از نسب و رضاع و مظاهرات را بدانگونه که در کتب فقه بیان گردیده است به آنان تعلیم دهد».[4]

در واقع ملاصدرا کلیه امور قضاوت، قانون گذاری و اجرائیات را به شخص نبی موکول می‌کند. چنانکه در بالا اشاره شد امور دین و دنیای انسان برعهده نبی دانسته است.

 

2-چ. وفای به عهدازنگاه امام

امام در تعریف وفای به عهد و وفای به نذر و قسم می‌فرماید: «ثم ان معنا الوفاء بالعهد و النذر و العقد و نحوها، هو العمل علی طبق قتضیاتها، فان کان المتقضی العمل الخاص ـ مثل نذرصوم و صلاة ـ یکون و فاؤه بإتیان المنذور، لاعدم فک النذر و العهد»؛[5] یعنی امام وفای به عهد را عمل به مقتضای همان نذر و عهد دانسته، در هر حال اگر مقتضای آن دادن و گرفتن عوضین باشد پس وفاء به همان است نه اینکه فسخ شود پس کسی که فسخ نکرده بیع را و اتیان هم نکرده این شخص را وافی به عهد نمی دانند.

تعریف فوق که امام در مباحث بیع درنظر گرفته یک نگاه فقهی است و از آنجا که بیان می‌دارند که وفای به عهد طبق مقتضایات است بنابراین می‌توان تعمیم داد به عهدی که خداوند از علما گرفته نسبت به هدایت مردم و امام با دو شرط عدالت و علم به قانون که بیان می‌کنند و این دو اگر در عالمی جمع بود تشکیل حکومت توسط او را یک الزام می‌داند، چنان که بیان می‌دارند «پس از ثبوت این مطلب (اجرای حدود و گرفتن مالیات که از وظایف امام و نبی است به فقیه نیز موکول می‌شود) لازم است که فقها به صورت جمعی یا فردی، برای اجرای حدود و حفظ ثغور و نظام حکمت شرعی تشکیل دهند این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی است و گرنه واجب کفایی است. در صورتی که ممکن هم نباشد ولایت ساقط نمی­شود زیرا از جانب خدا منصوب است».[6]

 

1-2چ. عهدی که ازعلما گرفته شده

امام هر چند این مقام (حاکمیت بر مردم یا به تعبیری دیگر رهبری بر مردم) را مقام معنوی نمی­داند یعنی به بی­ارزش بودن حکومت­داری اشاره دارد و به گفتار امام علی(ع) استناد می‌کند، اما آن را وظیفه­ای (عهدی است که از علما گرفته شده برای اجرای حدود و گرفتن حق مظلوم از ظالم) برای علما می‌داند «عهده­دار شدن حکومت فی حد ذاته شأن و مقامی نیست، بلکه وسیله­ای برای انجام وظیقه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است، حضرت علی(ع) به ابن عباس فرمود این کفش چقدر می‌ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر است مگر اینکه به وسیله فرماندهی و حکومت برشما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم..»..[7]

در نهایت امام صراحتاً از وظیفه علما و فقهای عادل برای تشکیل حکومت سخن به میان می‌آورد که «ائمه و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند».[8]

با توجه به مطالب فوق و با نگاهی به آیات و روایات به اهمیت موضوع وفای به عهد واینکه اصل بودن آن در روابط اجتماعی و بین المللی انسان از هر دین و مسلکی آن را قبول دارد، و با توجه به تعهد گرفتن از علمای عادل و قانوندان برای تشکیل حکومت، از طرفی عدم وفای به عهد در حکومت و اجتماع باعث انحرافاتی می‌شود که از این زاویه نیز باز ضرری متوجه مسلمین است که باید بررسی شود.



.[1] ملاصدر در تفسیرقرآن ذیل آیه 27سوره بقره «الذین ینقضون عهد الله..».سه معنا برای عهد آورده است که یکی فطری بودن عهد که خداوند درصدق توحید و نبی دارد، دوم میثاقی که خداوند درعالم ذراز انسان گرفته، سوم تاریخی است که به اهل کتاب اشاره دارد.تفسیر قرآن کریم، بنیاد حکمت اسلامی، تصحیح محسن بیدار فر، ص660

[2]. صدرای شیرازی، محمدابن ابراهیم، الشواهد الربوبیه، ترجمه جواد مصلح، انتشارات سروش، .تهران 1366. صص492-493

.[3] همان، شیرازی صدر الدین، ص489.                                              

[4]. همان صدرای شیرازی، ص495.

.[5]امام خمینی، کتاب البیع، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی(ره)، ج1، بهار 1379. ص 109(ترجمه وفای به عهد ونظر یعنی عمل به آنچه نذر یا عهدی کردی انجام دهی، نه اینکه مثلا بگویید من نذر نکردم انجام ندهم. درواقع همانی که نذر کرده باید انجام دهد.)

.[6]امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ1، ص42. تهران 1373.

.[7] امام خمینی همان، ص44،

.[8]امام خمینی همان،


اخلاق و اخلاق مداری

اخلاق و اخلاق مداری

کلمه اخلاق جمع خلق است که به معنای شکل درونی انسان و سرنوشت و سیره آمده، به غریزه و ملکات و صفات روحی و با طنی که در انسان وجود دارد، اخلاق گفته می شود و به کردارها و رفتارهایی که از این خلقیات، ناشی می شود نیز اخلاق یا رفتار اخلاقی می گویند،

وقتی اخلاق و خلق به معنای سرشت و سیرت استعمال می شود اعم از صفتهای نیکو و پسندیده مانند امانتداری، راستگویی یا سجایای ناپسند مثل غیبت، نفاق و دروغ گویی می باشد. ( اخلاق اسلامی، ایت الله محفوظی، نشر مشهور، ص29) گاهی به جای خلق به ضمه خاء تنها با ضمه خاء و لام خوانده می شود که قرآن خطای به پیامبر می فرماید « انک علی خلق عظیم» قلم، آیه 4) یعنی ای پیامبر تو بر اخلاق سیرت و سرنوشت عظیمی هستی.

اهمیت اخلاق به اندازه است که قرآن هدف از ارسال پیامبران را تهذیب نفس ومهذب بودن اعلام کرده است « او خدایی استک ه درمیان عرب امی پیامبری را بر انگیخت که آیات او را بر آنان بخواند و آنها را از پلیدی و زشتی ها منزه سازد و کتاب وحکمت به آنها بیاموزد...» حتی در سوره شمس با یازده قسم رستگاران را کسانی معرفی می کند که تهذیب نفس خودسازی و اخلاقی نیکو داشته باشند(سوره شمس، آیات1-11)

و پیامبر اکرم نیز در اهمیت اخلاق فرموده است که انما بعثت لاتمم مکارم اخلاق (مستدرک الوسائل، ج2، ص282)

در عین حال ضرورت از سه جنبه برای انسان لازم و ضروری است 1-  آرامش روانی فرد،2- آرامش اجتماعی 3-  رسیدن به کمال مطلوب الهی(محفوظی، ص35)

اما سؤال اینجاست که آیا عده ای که درجامعه ما هستند، این مباحث اخلاقی را نمی دانند و عمل نمی کنند یا می دانند و عمل نمی کنند، اگر نمی دانند پس چرا به دنبال یادگرفتن نیستند و اگر می دانند و عمل نمی کنند چرا؟!

اول باید گفت انسان جماعت طبق آیه «ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی» (یوسف،53) دارای نفسی است که او را به طبیعتی حیوانی فرا می خواند، و فطرت پاک او نیز او را به سمت پاکیها فرا می خواند، اما چون گرایش به حیوانیت برای انسان   جذاب تر و راحت تر است، نفسش او را به سمت بدیها می کشاند، مگر آنکه از باب فلاح و رستگاری به خود سازی و تزکیه نفس بپردازند،(سوره شمس، آیات1-8) از سوی دیگر نگاهی به وضعیت مباحث اخلاقی در میان جامعه دال بر عدم اصلاح نفس در جامعه و مخصوصا بین عده ای از مسئولان است.

اما به تمام عالمان و مسئولانی که توجهی به امور اخلاقی ندارند باید این آیه را گوشزد کرد که « وبرای آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی از آن (دستورات) سرپیچی کرد و درنتیجه شیطان به او دست یافت که سرانجام از گمراهان شد. و اگر می خواستیم(مقام) او را با این آیات (علوم و دانشها) بالا می بردیم (اما بر خلاف سنت ماست، لذا او را به حال خود رها ساختیم) ولی او به پستی گرائید و از هوای نفس خویش پیروی کرد. او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را بیرون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین کار را می کند(آنچنان تشنه دنیا پرستی است که هرگز سیر نمی شود) این سرگذشت جمعیتی است که آیات ما را تکذیب کردند، پس این داستانها را برای آنها بازگو کن شاید بیندیشند و آگاه شوند(سوره اعراف، 176)( به نقل از کتاب تکامل در پرتو اخلاق، غلامرضا سلطانی، جلد اول، ص19)

آنچه که مهم است در این مباحث و برای شما دانشجویان می تواند مفید باشد پاسخ به این سؤال است که دلیل بهتر بودن اخلاقیاتی چون منظم بودن، امانت دارد بودن، مسئولیت پذیر بودن و... در کشورهای غربی چیست؟ و آیا در جامعه ما اخلاقی بودن هزینه ندارد؟

در پاسخ به این پرسش می توان گفت اولا نمی توان به گفته ها اکتفا کرد و مطمئن بود در اخلاق فردی و اجتماعی آنان که اخلاقی بهتر دارند، اما آنچه از روی تولیدات و ا جناس آنان می توان نتیجه گرفت آن استکه آنان در چند مورد از ما برتری دارند و آن امانت داری و مسئولیت پذیری و در کار خود کم فروشی ندارند، بر عکس در جامعه ما عامل به قرآن نمی باشیم و متأسفانه به فرمایش امیرالمؤمنین(ع) توجه نداریم که فرمود کاری نکنید که دیگران در عمل به قرآن بر شما برتری بگیرند . و آیه قرآن می فرماید ویل للمطففین،(سوره مطففین) حال می بینیم که آنان در هر جایگاهی که هستند در مراکز صنعتی خود کم کاری یا وجود ندارد یا بسیار کمتر از آنچه در بین ما مسلمانان هست وجود دارد.

نکته بعدی که باید به آن توجه داشته باشیم، این است که در غرب «خود» و «من» وجودی خودشان را گسترش داده اند، و هر گاه از «من» و «خود» سخن می گویند درواقع از کشور خود سخن می گویند یعنی نفع و قدرت خود را نفع و قدرت کشور خود می دانند، به تعبیر شهید مطهری آنان « خود» خویش را گسترش داده به ملی گرایی در حالی که ما « خودمان» از شخص خود فراتر نمی رود. و تمام آنچه می خواهیم برای خود فردیمان می باشد. در حالی که غربیان آنچه برای آنان اهمیت دارد خود ملی می باشد. این در حالی است که اسلام خواهان گسترش « خود » به امت اسلامی و انسانیت است.

 از جمله اموری که در امور اخلاقی می تواند هم فرد و هم جامعه را از وضعیت بی اعتمادی و بی مهری هایی که در جامعه نسبت به همدیگر دارند نجات دهد اموری چون سعه صدر، امانت داری، ریا و چاپلوسی، گفتگو می تواند.

آنچه در جامعه ما مطرح است خود شخص است و تنها منافع شخصی مطرح است، اما در دیگر جوامع پیشرفته نه تنها فرد اهمیت پیدا کرده که این فرد به جامعه اطراف گسترش پیدا کرده و خود را کشور خود می داند و کشور را خود می پندارد.

شرک پنهان، و مرضی قلبی

این روزها در جامعه می توان دید افراد جامعه را نسبت به اهل ایمان و یا افرادی که به ظاهر گرایشی دینی دارند مشاهده کرد که دیگر متدینین آنگونه که باید مورد اعتماد اعضای جامعه خویش نیستند و افراد به ظاهر کم ایمانتر به دنبال بهانه برای دوری خود از این افراد هستند بخصوص با توجه به وضعیتی که در ادارات پیش آمده است، چرا که عده ای خود را بدون عیب دیده و دیگران را سراپا عیب در حالی که این به اصطلاح بی عیب ها عیب داران را به ریا و دوریی و چاپلوسی متهم می کنند، تا بتوانند پست های بالاتری بدست آورند، غافل از آنکه همه اهل ایمان چنین نیستند و قضاوت کلی آنها بی مورد بوده چنانکه تمام افراد بی ایمان نیز نمی توان در زمره دزدان و اختلاسگران محسوب کرد بر این اساس در این نوشتار به مسئله ریا اشاره داریم تا علاوه بر خود دیگران را نیز از آن برحذر داریم.

ریا و ان عبارت است از طلب کردن اعتبار و منزلت در نزد مردم بوسیله افعال خیر و پسندیده یا آثاریکه دلالت بر صفت نیک کند و مراد از آثار داله بر خیر و افعالیست که خود آن فعل خیر نباشد و لیکن ازآن پی به امورخیر توان برد مثل اظهار ضعف و بی حالی بجهت فهمانیدن کم خوراکی و روزه بودن.[1]

انسان از لحاظ طبیعی و فطرت خویش به دنبال بدست آوردن بهترین هاست و بهترین ها را خواستار است، تعالی طلب بودن انسان او را وادار می کند که گاه صفات رذیله و گاه صفات حسنه را در حد افراط پیگیر باشد که باز هم به صفتی رذیله تبدیل خواهد شد. در این بین البته انسان علاوه بر خواهان برتری جویی به دنبال جلب توجه دیگران به سوی خود است، همین نیاز طبیعی او که باید او را به سوی خدا بکشاند، عامل انجام اموری چون ریا، تملق، نمامی و ... می شود که اگرانسان مؤمن این صفات رذیله را در خود کنترل ننماید شرکی پنهان در وجود خود رشد داده که عبادت و اعمال نیک او را خواهد بلعید.

ریا از جمله صفات رذیله ای است که به طور معمول برای بدست آوردن دلهای مردم در وجود آدم ها ریشه دوانیده و انسانیت انسان را از او گرفته و او را علاوه بر سرافکندگی در دنیا به خسران آخرت نیز مبتلا خواهد نمود. آدم مرائی قصد به دست آوردن دل دیگران دارد و به همین منظور تمام اعمالش را بخاطر توجه آنان انجام می دهد که در صورت توجه دیگر آدمها برای مدت کوتاهی او به مقصد و مأوای خود رسیده و در صورت بی توجهی آنان از اینکه وقت و امکانات و عمر خویش را در آن راه نهاده و به مقصد و مقصود خود نرسیده عذابی درونی او را همراهی خواهد نمود.

از طرفی آدم ریاکار فراموش کرده که خدای منان است که دلها را به سوی افراد جذب نموده و اگر قصد چنین کاری هم داشته باشد باید کار را برای خدا انجام دهد تا او که صاحب قلب ها و دلهاست توجه آنان را به سوی او جلب کند. پس نام نیک را باید از خدا خواست و قلوب مردم را از صاحب قلب باید خواست ، تو کار را برای خدا کن، خداوند علاوه بر کرامتهای اخروی و نعمتهای آن عالم در همین عالم هم به تو که کرامتها خواهد داد.

تو نیکی می کن و در دجله انداز                                  که ایزد در بیابانت دهد باز

باید توجه داشت که ریا در مقابل اخلاص قرار خواهد گرفت که صفت پسندیده ای است و کار برای آن کار هر کسی نیست.

خداوند در یک حدیث قدسی می فرماید «یابن آدم خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی »[2]

 ای پسر آدم اشیاء و موجودات را برای تو آفریدم و تو را برای خودم، حال آیا انسانی که تحت تسلط و اراده خداوند است می تواند خود مستقل برای خویش تصمیم بگیرد و اعمال و کرادارش برای دیگران باشد؟!

گاهی شیطان با اعمالی چون عبادات یا خدمت به مردم یا اموری دیگر وسوسه نموده و او را به اصطلاح از اینکه آن را جار بزند ریا ندانسته بلکه یک نوع اشاعه خیر دانسته  غافل از اینکه ریا از راه رفتن مورچه در دل شب بر روی سنگ سخت پنهان تر است.

البته گاه بیان امور خیر در مواردی می توان نیک دانست چنانکه شخصی هیچ وقت به سر و وضع خود نمی رسد اما همینکه قصد میهمانی دارد خود را تمیز نموده و در جمع حاضر خواهد شد، یا کاری نیکی که مردم آنرا نیک ندانسته و حتی ممکن است در صدد تخریب آن نیز باشند و آنرا به عنوان یک منکر به دیگران معرفی کنند شخصی که مطلع است و می داند کار خیری است با انجام و اعلام آن در صدد مبارزه با منفی بافی دیگر افراد باشد.

ریا علاوه بر زشت بودن برای فرد خدا را نیز غضبناک خواهد کرد، امیر المؤمنین علی (ع) از پیامبر اکرم نقل می نماید که « من تزین للناس بما یحب الله و بارزالله فی الستر بما یکره الله لقی الله و هو علیه غضبان له ماقت »[3] کسی که کار خیری که خدا دوست دارد بانگ بزند و به مردم نشان دهد و کاری که خدا دوست دارد ظاهر باشد و او مخفی کند ملاقات کند خدا را و حال آنکه خدا بر او غضبناک و خشمناک باشد.

پیامبر اکرم (ص) در وصیتی به امیر المؤمنین (ع) می فرماید

ثلاث علامات للمرائی

ینشط اذا رأی الناس                                      

و یکسل اذا کان وحده

و یحب ان یحمده فی جمیع اموره[4]

یعنی سه نشانه برای آدم ریا کار هست

1- بهجت و نشاط دارد وقتی که مردم را ببیند. مصداق این گونه افراد عابدی بود که شبها به مسجد می رفت و تا اذان صبح به نماز وعبادت می پرداخت، یکی از شبها که در تهجد بود صدای در مسجد آمد و او به خیال اینکه کسی وارد مسجد شده به عبادت خود ادامه داد و شیطان در درون او را وسوسه نمود که حالا بهترین وقت است که دیگران بدانند چه قدر شما اهل تهجد و نمازید، سجده های خود را طولانی نمود و سوز بیشتری به نمازش داد، تا اینکه فجر که دمید و هوا روشنتر شد متوجه شد آن کسی که وارد مسجد شده سگی بیش نبوده و او به خود آمد که این همه عبادت برای خاطر یک سگ انجام داده است!!

          کلید در دوزخ است آن نماز                                                که در چشم مردم گذاری دراز

          اگر جز حق می رود جاده ات                                              در آتش نشانند سجاده ات

2-    وقتی تنهاست کسالت پیدا می کند

این افراد وقتی که در میان جمع قرار دارند و احساس میکنند اگر نمازی یا عبادتی را با حاشیه و مستحبات کمتری بخوانند مورد شماتت و بی توجهی قرار خواهند گرفت لذا آنچه لازم باشد از مستحبات و دعاها و کارهای نیکی مثل صدقه و ...در خلوت به انجام هیچکدام از آنان راغب نیست به انجام می رساند. (البته یادمان باشد که انجام واجبات نمی تواند ریا باشد چرا که همانند پوشیدن لباس برای بدن از ضروریات می باشد مگر آنکه شخص اذکار و اوراد آنرا بخواهد برای ریا و خودنمایی طولانی تر نماید و اگر کسی که اهل کار خیر نیست و در یک جمع قرار بگیرد و وقتی همه در صدد کمک به آن عمل خیر هستند واین فرد نیز به آن اهتمام دارد ولو تا کنون به چنین امرخیری مبادرت نداشته علمای اهل فن آنرا ریا نمی دانند، یا کسی که در یک شب قدر دست به عبادت و تهجد و شب زنده داری در مسجد می زند ولو چنین کاری درمنزل و در تنهایی انجام نداده باشد و حالا در جمع بخواهد انجام دهد مصداق ریا بعید است که باشد، اگر خود قصد ریا نداشته باشد.

3-    دوست دارد همیشه از او تعریف شود درهمه کارها

در واقع این فرد تمام کارهایش برای تعریف و تمجید دیگران از او انجام می دهد وهر گاه از او تعریف نشود زمین و آسمان را به هم می بافد که چرا چنین نشد و چرا کار خیر مرا دیگران نمی بینند!! و اینگونه افراد اگر دیگران به او توجه کنند که خود را نیز فدا می کنند واگر بی توجهی شود سرمایه و عمر خود را بر باد رفته می دانند. هر چند واقع نیز چنان خواهد بود و مثال تاجران چون به مقصد و هدف خویش نرسیده سرمایه را بر باد داده اند.

در کنار شجریه خبیثه ریا «سمعه» [5] (به ضم سین) است که حب ریاست و ریاست طلبی اساس آن بوده و اینگونه افراد که مست قدرت بوده و هستند چنان افرادی که شراب خورده و مست شده اند هیچ چیز را در مقابل خود توان دیدن ندارند و با رفتن عقل و دین از آنان سعی در نابودی دیگران داشته و هر کار خیر دیگران را خطری برای خود و جایگاه خود دانسته، آنرا از چشم مردم ا نداخته یا با قدرتی که دارند در صدد تخریب تمام قد دیگران بوده و خود نیز تمام حرکات و سکنات خویش را با تمام توان به عنوان خیر خواهی به مخاطبین خود القا خواهند کرد که البته بد صفتی است و بدتر از آن هنگامی که قدرت در دست چنین افرادی باشد.

پیامبر اکرم(ص) می فرماید

« ان اخوف ما اخاف علی امتی الریاء و الشهوه الخفیه» بدرستی که مخوفترچیزی که بر امت خود از آن می ترسم ریا و شهوت پنهان است. و در قیامت به شخص ریاکار خطاب می شود ای فاجر، ای مکار و ای ریاکار عمل تو ناپدید شده پاداش تو ضایع گشت و پاداش خود را از کسی که عمل را بخاطر جلب نظر او انجام داده ای طلب کن.

قرآن می فرماید « فویل للمصلین الذینهم عن صلواتهم ساهون الذینهم یراؤن »[6] وای به حال نمازگزارانی که نماز را سبک شمرده و ریا کاری می کنند، همچنین می فرماید «... یراؤن الناس و لایذکرون الله الا قلیلا»[7] از نشانهای منافقین این است که (آنجه ازکار خیر هم می کنند) ریا کاری می کنند و خیلی کم ذکر خدا را انجام می دهند.



[1]. ملا احمد نراقی، معراج السعاده، بحث ریا.

[2]. علم الیقین، ج1، ص381.

[3]. وسائل ج1، ص50.

[4]. اصول کافی، ج2، ص295 کتاب ایمان و کفر باب ریا، حدیث8.

[5]. چهل حدیث امام خمینی، بحث ریا.

[6].ماعون،4-6.

[7].نساء،142.


98 و عید و حوادث

به نام قادر متعال

نوروز سال1398 مصادف بود با غم ها و جشن هایی که هر دو ما را بر آن داشت که به نکاتی توجه پیدا کنیم از جمله اینکه سیل محور خبرها و توجهات بود از گلستان و مازندران گرفته تا شیراز و لرستان و اهواز، جامعه ی ایران را در غمی بزرگ فرو برد و افراد جامعه گاهی به تقدیر و گاهی به گناه و گاهی به بی تدبیری سخن به میان آوردند.

در هر حال این طبیعت انسانی است که در هنگام سختی و ناملایمات عالم و آدم را به هم می بافد تا تسکینی بر دل ریش خویش بیابد. اما در ابتدای سال در سیزده رجب ولادت مولی الموحدین علی(ع) بود که جامعه مذهبی را با ذوق وشوق بیشتری برای گرفتن جشن نوروز ترغیب می کرد، و از طرفی ولادت شخصیتی بود که اهل علم و اخلاق و سیاست و ایمان بود کسی که در عین اعتقاد به قضا و قدر الهی که گاهی از قضای الهی به قدر الهی پناه می برد و گاهی مردم را از نشستن و توکل کردن به خدا برحذر می داشت و معتقد بود باید تلاش کرد و در عین حال به خدا نیز توکل کرد. اما نشستن در خانه ای که پر از عقرب و مار است و ادعای توکل کردن را عین حماقت می دانست.

اما نوروز 98 به کام بسیاری از هموطنان عزیز ما تلخ شد چرا که سیل خانه های آنان را ویران کرد و ترس و وحشت سراسر وجودشان را در نوردید، اما به حق عده ای معتقد بوده و هستند فرمایش امام سجاد(ع) که فرمود خداوند باران را برای سیل نیافریده و آنرا کنایه از علم و مدیریت درست انسانی برای کنترل آن دانسته بلایای طبیعی را با توجه به قدرتی که خداوند برای انسان قرار داده قابل کنترل دانسته و اگر در این زمینه ما موفقیتی نسبی یا بسیار کم داشته ایم دلیل بر تنبلی خود ما در علم آموزی برای کنترل آن دانسته و نه آنکه خداوند در پی انتقام از بندگانش بوده است.

اما از طرف دیگر بارانهای سیل آسای این روزها در قسمتی دیگر از کشور عمری دوباره بخشید و تشنگی طولانی زمین را درسالهای خشک سالی را جبران نموده و جانی دوباره به سرزمین ما داده است و همدلی و همبستگی را درمیان جامعه اسلامی یکبار دیگر به منصه ظهور رساند.

رجب و شعبان ماههای شناخت انسان و آشنایی انسان با خود و آماده سازی برای ماه رمضان نوید بخش بعد معنوی انسانی نیز می باشد، تا دینداران واقعی با بسیج امکانات به سمت آسیب دیدگان سیل خودسازی را در درون خود نهادینه نموده و در سفر چهارم از اسفار اربعه صدرایی خود را از طرف مردم به خدا برسانند، یعنی با کمک به مردمان محتاج و نیازمند است که سفر چهارم برای دست گیری خداوند باید به آسمان پر کشید.

نباید فراموش کنیم که ناظران خداوند هر لحظه بر ما نظارت داشته و دارند و دوربین های آنان با مگاپیکسل های قوی حرکات ریز و درشت ما را رصد می کنند و هر لحظه باید به خود نقبی بزنیم که خدا خواهد دید و دوربین های خداوند بدون صرف وقت و بدون شارژ، همیشگی هستند، لذا نباید در مانیتور خداوند حرکت و کلام ناگواری از ما ثبت شود، و این را در تمام زندگی فردی و اجتماعی خود درمیان خانواده و درمحل کار و هر کجای این سرزمین زندگی می کنیم به یاد داشته باشیم که ثبت خواهیم شد، و اگر رجوعی به وجدان خود داشته باشیم خواهیم دید که هر گاه وارد ساختمانی شویم که متوجه دوربین های مداربسته آن باشیم حتی در نحوه راه رفتن ما نیز تأثیر خواهد گذاشت، چه رسد به اینکه حرکتی خلاف قانون نیز بخواهیم انجام دهیم.

امام حسین(ع) چه زیبا می فرماید «عمیت عین لاتراک علیها رقیبا» یعنی چشمی که تو را مراقب خویش نبیند کور است (بحارالانوار، ج95، ص226) یعنی داشتن این دوربین مخفی را به جد و با وجدان خود باید حس کنیم و نه آنکه تنها به خواندن روایت اکتفا نماییم.

یکی از مسائل نپخته جامعه ما همین اعتقاد به نظارت درونی است که ما به فراموشی سپرده ایم و یا بهتر بگوییم اکثر ما به فراموشی سپرده ایم، تقویت یک نظام اسلامی به آن است که علاوه بر برنامه های سایر نظام ها مثل نظارتهای بیرونی به نظارت درونی نیز اعتقاد داشته و معتقد باشد که نظام ما برنامه ای بیش از دیگران در بعد نظارت داریم، اما به واقع مشکلی که در حال حاضر جامعه ما با آن مواجه است این است که نه نظارت بیرونی را به جد دنبال کردیم تا مثل دیگران باشیم و نه در بعد درونی توانستیم آن اعتمادی که باید آحاد جامعه به جامعه خود و مسئولان جامعه خود دارند به دست آوریم، شاید بتوان گفت همین مبنا شد تا در حوادث طبیعی چون زلزله و سیل مر دم عزیز ما کمتر به نهادهای درگیر و کمک رسان اعتماد کرده و خود خواهان بردن کمک به شهرهای و روستاهای آسیب دیده باشند و یا به کسانی دیگری محول کنند که نه نهادی دولتی هستند و نه ارگانی دولتی، و معروف به سلبریتی ها هستند، با آنکه این نهادها و ارگان ها هستند که با امکانات زیاد خود می توانند آنطور که شایسته است به آسیب دیدگان کمک برسانند. به شرط احساس وجود یک دوربین در ثبت کارهای آنها هر چند به واقع بسیاری از آنان در این حوادث سنگ تمام گذاشته و سنگ صبور مردم بودند.

نکته آخر این که سنگ تمام گذاشتن مردم در کمک به آسیب دیدگان هم میهن خود چه در بلای زلزله و چه سیل یک رشد معنوی و اجتماعی است که مردم ایران با تمام مشکلاتی که دارند آنرا به فراموشی نخواهند سپرد، در حالی که بسیاری از روستاهای استان کرمانشاه آسیب های جدی و بسیاری نیز مختصر آسیب هایی دیده بودند، اما نه آق قلا ی گلستان را فراموش کردند و نه پلدختر لرستان و اکنون مردم خون گرم اهواز را و البته این کنار هم بودن خود می تواند از نعمات بلایای طبیعی هم باشد.

جاماندن از قافله دانایی افرادی چون نگارنده حکایت آن کشاورزی است که در آسیاب بخواب رفته و در راه شروع به دویدن می کند تا به اصطلاح به دیگران رسید ه باشد، نوشتار حاضر نیز در این مختصر بودن قصد بر آن دارد تا وقایع این ایام را به خواننده خود ترسیم نماید در حالی که مطول گفتن آن نیز نمی تواند گویای واقعیات تحقق یافته باشد. یا حق

 


به مناسبت رجب و 1001 فضیلت

 

  1001فضیلت از امیرالمؤمنین علی (عه) در کتب اهل سنت

این کتاب که به قلم محمد رضا رمزی اوحدی، انتشارات سعید نوین قم در سال1392 در632 صفحه و در قطع وزیری به چاپ رسیده است. نویسنده در مقدمه کتاب دلیل نام گذاری کتاب به هزارو یک(1001) فضیلت را بخاطر این دانسته که حروف ابجد کلمه توحید 1001 می باشد و در عین حال به این نکته هم اشاره دارد که منابع او کتب قدیمیتر از اهل سنت است چرا که ممکن است چاپ های جدید آنها را حذف کرده باشند و چند دلیل را نیز برای آن نقل کرده است.

این کتاب در فصل اول به آیاتی که شأن نزول آن را خود اهل سنت علی ابن ابیطالب دانسته اشاره نموده که 118 آیه را ذکر نموده است که البته در 113 عنوان و در بعضی عناوین آیات دیگری نیز ذکر شده است که مجموع صدو هیجده آیه می تواند باشد. چنانکه تفسیر طبری ذیل آیه 5 سوره بینه می گوید پیامبر خدا درباره این کلام خداوند «اولئک هم خیرالبریه» می فرماید ای علی تو و پیروانت بهترین آفریدگان هستید.

و همچنین نسائی عالم بزرگ اهل سنت از عبدالله ابن سلام و قوشچی از ائمه و بزرگان اشاعره و سیوطی در تفسیر الدرالمنثور و طبری در کتاب جامع البیان فی تفسیرالقران معروف به تفسیر کبیر ذیل آیه 55 سوره مائده « انما ولیکم الله و رسوله...» این آیه درباره علی(ع) نازل شده و سیوطی اضافه می کند که پیامبراکرم (ص) به امام علی(ع) فرمود یا علی تو راهنما و راه نشان ده هستی بعد از من، هدایت نشده ها با تو هدایت می شوند و راه راست را در پیش می گیرند.

نویسنده به شأن نزول سوره کوثر اشاره دارد که فخر رازی علت نزول سوره کوثر را اینگونه بیان می کند:

ابن عباس، مقاتل، کلبی، وعامه اهل تفسیر گفته اند که عاص ابن وائل همواره می گفت: «محمد ابتر است و برای او پسری نیست وقتی بمیرد نسل او منقرض خواهد شد» سدی می گوید: خداوند(در این سوره) بیان کرده است که دشمنان رسول خدا(ص) هر روز بیشتر می شود و تا روز قیامت اینگونه می باشد.

این مفسر قرآن آن گاه می گوید کوثر اولاد پیامبر اکرم(ص) است چون این سوره به عنوان باطل کردن گفتار کسانی نازل شده ادعا داشتند پیامبر(ص) فرزند ندارد... پس معنای این سوره آن است که خداوند متعال به رسول خدا (ص) نسلی عطا می کند که در طول زمان باقی خواهند بود، « فانظر کم قتل من اهل البیت ثم العالم معتلی منهم...ثم انظر کم کان فیهم من الاکابر من العلماء کالباقر و الصادق و الکاظم و الرضا والنفس الزکیه و امثالهم» بنگرید که چقدر از اهل بیت را کشته اند ولی جهان پر است از آنان و از بنی امیه احدی که قابل ذکر باشدباقی نمانده است آنگاه بنگر که در بین اهل بیت چقدر از بزرگان علما وجود داشته اند مثل باقر، صادق، کاظم و رضا(علیهم صلوات الله) و نفس زکیه و امثال آنان (ص120 ازکتاب 1001فضیلت از امیرالمؤمنین(ع) به نقل از تفسیر کبیر ج32، ص132)

در ادامه نویسنده معتقد است که آیاتی که در منابع اهل سنت آمده بیش از اینهاست و این نوشتار را بر سبیل اختصار دانسته است.

فصل دوم کتاب فضایل علی (ع) در کتب حدیثی اهل سنت می باشد که مشتمل بر 150 صفحه می باشد. در این کتاب به احادیثی از جمله حدیث ثقل اکبر که پیامبر می فرماید «انی تارکم فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» که منظور از اهل بیت پیامبر(ص) و بنا بر تفسیر آیه مباهله از طرف اهل سنت و شیعه، منظور از اهل بیت پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم صلوات الله) است.

حدیث دیگری که اهمیت آن باعث شد این نوشتار به آن اشاره کند حدیث منزلت می باشد، این حدیث که در منابع شیعه به عنوان دلیل ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) مورد توجه است در منابع اهل سنت نیزبه چشم می خورد، متقی هندی در کنزالعمال خود آورده است، «انت منی بمنزلة هارون من موسی» تو علی(ع) نسبت به منزله هارون نسبت به حضرت موسی هستی (کنزالعمال،ج7، ص603) در روایت دیگری نیز که از خلیفه اول نقل شده است چنین آمده است که بیان می دارد پیامبر فرمودند، «منزلة علی منی کمنزلتی من ربی» یعنی مقام و منزلت علی نسبت به من همانند منزلت من نسبت به پروردگار است (لسان المیزان ابن حجر، ج5، ص161)

توجه اهل سنت به حدیث یوم الانذار است، ماجرای یوم الانذار که نسائی در خصائص خود از بیعه بن ناجذ نقل می کند وقتی از علی (ع) پرسیده می شود که به چه علت وارث پیامبر(ص) شدی، چنین پاسخ می فرماید که پیامبر اکرم در یوم الانذار در میان اقوام خویش فرمود « فایکم یبایعنی علی ان یکون اخی و صاحبی و وارثی»، کدامیک از شما با من بیعت می کنید که برادر و دوست و وارث من باشید هیچکس بر نخاست آن گاه من برخاستم واین در حالی بود که سنم از همه کمتر بود.

رسول خدا(ص) فرمود بنشین تا مرتبه سوم شد و کسی جز من هر بار جواب رسول خدا(ص) را نداد، پیامبر دست مرا گرفته آن گاه فرمود به این علت پسر عمویم را وارث خود قرار دادم نه عمویم(شواهدالتنزیل، ج1، ص423).

در صفحه 229 از کتاب چنین آمده است که

متقی هندی صاحب کتاب کنزالعمال در این اثرش حدیث ذیل را از پیامبر(ص) نقل نموده که « من سره ان یحیا حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنة عدن غرسها ربی فلیوال علیا من بعدی...» هرکس می خواهد مانند من زندگی کند و مثل من از دنیا برود و در بهشت جای گیرد علی ابن ابی طالب(ع) را پس از من ولی خود قرار دهد و بعد از من به اهل بیتم اقتدا کند و همانا عترت من از خاک من آفریده شده اند و علم و درک من به آنها عطا شده است و وای بر منکر فضائلشان از امت من، فویل للمکذبین بفضلهم من امتی القاطعین فیهم صلتی لا انا لهم الله شفاعتی» و وای بر آنان که پیوندشان را از من قطع کنند که هرگز شفاعت من به آنان نمی رسد.

همچنین در صفحه258 کتاب به حدیثی از ابو هریره نظر دارد که بیان می دارد ابو هریره علت این فرمایش پیامبر اکرم(ص) را که فرموده است درباره علی حرف و سخنی نگویید زیرا که او از من و من از اویم و او ولی و وصی بعد از من است، چنین نقل کرده است.

رسول خدا (ص) دو گروه را برای مأموریت جنگی اعزام نمود و علی ابن ابیطالب(ع) را فرمانده گروهی قرار داد و خالدابن ولید را فرمانده گروه دیگر و چنین فرمود اگر این دو گروه با هم و درکنار هم قرار گیرند علی بر همه امام و امیر است و اگر جدا از هم شدند هر یک فرمانده گروه خود است.

ابوهریره ادامه می دهد ما با بنی زبیر درگیر شدیم و هر دو گروه در کنار هم جنگیدیم و بر دشمن پیروز شدیم و آنان را اسیر نمودیم، علی ابن ابیطالب یکی از اسیران را برای خود انتخاب کرد خالد نیز مرا به نزد پیامبر فرستاد تا او را از جریان انتخاب اسیر با خبر کنیم وقتی که خدمت پیامبر رسیدم و آنچه اتفاق افتاده بود را به پیامبر گفتم پیامبر حدیث فوق را فرمودند و همچنین پیامبر خطاب به علی(ع) فرمود:« یا علی تو در دنیا و آخرت برادر من هستی»

روایات واحادیث در این کتاب بسیار بوده که به نشانه اختصار و معرفی کتاب این چند مورد را مورد توجه قرار دادیم.

در فصل سوم به نقل فضایل امیرالمؤمنین(ع) در کلام صحابی و علمای اهل سنت اشاره دارد، که دراین فصل از علمای بزرگ و صحابی بزرگ اهل سنت به ذکر فضائل آن حضرت اشاره دارد. از جمله سخن خلیفه اول اهل سنت، ابوبکر(رضی الله) بیان می دارد علی ابن ابی طالب عترت پیامبر خداست، و شعبی نقل می کند که ابوبکر به علی ابن ابی طالب که از رو به رو می آمد نگاه کرد و می گفت، آنکه نگاه به خویشاوندترین مردم به پیامبر خدا، برخوردار از نیک ترین منزلت به نزد پیامبر، بهره مندترین آنان در نزد خداوند و والاترین آنان برای خدا شادمانش می کند به علی بنگرد (الامامه و سیاسه، ج1،129)

 همچنین خلیفه دوم عمرابن خطاب (رض) چنین نقل شده است که علی(ع) در مسجد کنار عمر نشسته بود و در حضورش تعدادی از مردم بودند وقتی علی(ع) برخاست یکی از آنان از وی به بدی یاد کرد و او را به تکبر وخود بزرگ بینی متهم ساخت. جناب عمر(رض) گفت کسی چون او رواست که تکبر بورزد؟ سوگند به خدا اگر شمشیر او نبود هرگز ستون اسلام افراشته نمی شد(اشاره به جنگ خندق) و همچنان او برترین داور و پرسابقه ترین و شرافتمندترین امت است (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج12، ص82)

نویسنده کتاب 1001 فضیلت در ص 350 کتاب و در نکته 172 به نقل از تاریخ یعقوبی چنین آورده استکه

عروة بن زبیر از جدش نقل می کند که مردی در نزد عمربن خطاب به امام علی (ع) بی احترامی کرد عمر با اشاره به قبر رسول خدا(ص) به او گفت صاحب این قبر را می شناسی او محمدبن عبدالله ابن عبدالمطلب است و علی نیز پسر ابیطالب ابن عبد المطلب است جز به نیکی نام علی را مبر اگر از او عیب جویی کنی این را (اشاره به قبر پیامبر(ص)) در قبرش آزار دادی و او در پاسخ به کسی که امام علی(ع) را به متکبر نامید گفت اگر او خود را بستاید و به فضایلش مباهات کند حق دارد به خدا سوگند اگر شمشیر او نبود ستون اسلام استوار نمی گردید(تاریخ یعقوبی،ج2، ص47)

بعضی از ائمه اهل سنت نیز فضائل امیرالمؤمنین را متذکر شده که به بعضی از آنها اشاره خواهیم داشت.

از جمله ائمه اهل سنت احمد ابن حنبل (امام حنبلیه) نیز علی ابن ابی طالب را با فضیلت ترین فرد افراد رسول خدا دانسته چنانکه در تفسیر ثعلبی از محمدبن منصور طوسی میگوید، شنیدم از امام احمد ابن حنبل که گفت « ما جاء لاحد من اصحاب رسول الله ما جا لعلی بن ابی طالب من فضائل » هیچ یک ا ز اصحاب رسول خدا به اندازه علی بن ابیطالب فضائل و برتری وخوبی ندارند. همچنین در جواب پسرش که از او می پرسد درجه و مقام کدام یک از صحابه بالاتر است از جناب ابوبکر و عمر و عثمان(رض) یاد میکند و وقتی از چرایی عدم اشاره به علی ابن ابی طالب سؤال میکند، می گوید، حضرت علی(ع) ازاهل بیت رسالت می باشد و نمی توان این سه نفر را با او قیاس کرد. (مودة القربی، فصل هفتم، نوشته میرسید علی همدانی) همچنین این امام بزرگوار اهل سنت به حدیث غدیر در کتاب خود اشاره دارد که آنرا از 110نفر از صحابه نقل کرده است.

امام شافعی (امام شافعیه) نیز در فضیلت امام علی ابن ابی طالب، در شعر خودش چنین آورده است ، ای هل بیت رسول خدا دوست داشتن شما را خداوند در قرآن خود حکمی واجب برای مسلمانان محسوب کرده است مقام نورانی شما آن چنان بالاست که اگر کسی در نماز بر شما درود و صلوات نفرستد نماز او باطل و مورد قبول خدا نخواهد بود.

در فصل سوم در نکته 42 به بیان حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل اشاره دارد که وی در این کتاب تصریح و تأکید دارد که اصحاب کساء همان کسانی هستند که آیه شریفه « انما یرید الله عنکم الرجس...» درباره آنها نازل شده و آنها عبارتند از علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم صلوات الله)

نویسنده در فصل چهارم نیز به حدیث غدیر پرداخته که از مدارک متعددی از کتب اهل سنت اشاره دارد ،

از جمله در ص489 بعضی از تفاسیر اهل سنت را که نزول آیه ابلاغ را در روز غدیر دانسته اند چنین اشاره میکند مدارک نزول آیه ابلاغ « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک...» در روز غدیر خم در بعضی از کتب تفسیری اهل سنت به قرار زیر می باشد.

1-    تفسیر کبیر نوشته فخر رازی ج12، ص401

2-    تفسیر روح المعالی نوشته آلوسی، ج6، ص193

3-    تفسیر طبری ج12، ص49 نوشته طبری

4-    تفسیر درالمنثور نوشته سیوطی، ج2، ص298

5-    اسباب نزول نوشته واحدی، ص164

6-    تفسیر غرایب القرآن و رغائب الفرقان مشهور به تفسیر نیشابوری نوشته نیشابوری، ج4، ص92

7-    تفسیر المنار، ج6، ص463.

 فصل پنچم به فرمایشات امام محمدباقر(ع) راجع به بنی امیه و شجره ملعونه آن اشاره دارد،

و در فصل ششم نیز به پاسخ به شبهات مطرح در کتاب راهی دیگر به کشف حقیقت، که این کتاب ه شبهاتی راجع به ائمه پرداخته و چاپ عربستان و به زبان فارسی به چاپ رسیده است. در این فصل به سؤالات متعددی پاسخ داده شده و در این گزارش به این سؤال و پاسخ اشاره می شود که آیا علمای اهل سنت درکتاب های خود مطالب بسیار خوبی از امام علی(ع) آورده اند اگر این علماء آن مطالب را قبول داشتند چرا پس خودشان شیعه نشدند؟

1- علمای اهل سنت سرنوشت علمای اهل سنتی که از فضایل امام علی(ع) آوره و بعد به جرم طرفداری از علی(ع)کشته شده اند را شنیده اند همانند نسایی در قرن سوم عالم بزرگ اهل سنت که مردم دمشق او را به جرم طرفداری از امام علی(ع) با اینکه سنی بود کشتند.

2- نمی توان گفت چون علمای سنت که فضایل امام علی(ع) را آورده اند و شیعه نشده اند پس مطالب کتاب خود را قبول ندارند و فقط به نقل آنها درکتابشان اکتفا کرده اند.

3-    نکته سوم اینکه بحث تقیه هم مطرح است.

 

 


نظارت یا بازرس یا...

به نام شاهد کل شیء

 

به مناسبت این روزها و وضعیت اقتصادی کشور مناسب است درنگی دیگر در خود و جامعه خویش داشته باشیم، درنگی از سر نگرانی و آسیب شناسی درونی خود و جامعه ای که در آن زندگی داریم، به امید آنکه فرهنگی هم برای حال و هم برای آینده گردد.

روزگاری در گذشته بزرگی بود و شیری داشت، ابهت شیر و درندگی او برای آن شخص جالب و زیبا بود لذا شخصی را برای نگهداری و نگهبانی شیر گمارد و هر روز دستور داده بود که از گوشت تازه و لذیذ مقداری به او بدهد، نگهبان هم چنین کرد و هر روز شیر تمیز تر و با ابهت تر می شد،

روزی از روزها به آن بزرگ خبر دادند که نگهبان شیر از گوشتی که برای شیر فرستاده می شود مقداری می برد، و بزرگ مجبور شد برای نگهبان ناظری بگمارد، اما با کمال تعجب بعد از مدتی بزرگ دید شیرِزیبایش، ضعیف شده و جستجو کرد تا دلیل را بیابد، متوجه شد که نگهبان و ناظر هر دو به مقدار مساوی از گوشتی که برای شیر فرستاده می شود بر می دارند و شیر غذای کافی برایش نمی ماند، ناظری دیگر بر ناظر نهاد اما با کمال تعجب دید کار خرابتر شده است.

این داستان حکایت ما از وضعیت جامعه ای بود و ما قبولش نداشتیم و دست به کار شدیم تا وضعیتی ایجاد کنیم تا جامعه ما از این دور باطل خلاصی یابد و انسانهای وارسته در جامعه بتوانند کار را به عهده بگیرند و فرهنگ را بهتر از قبل نمایند، ودر واقع فرهنگ نظارت دیگران را نا کارآمد می دانستیم لذا به ساختن درونی افراد روی آورده و معتقد بودیم باید افرادی خود ساخته و مسلط بر نفس خویش بر صدر امور جامعه قرار گیرند مخصوصا ناظرانی که علاوه بر کنترل خود توان کنترل دیگران را نیز داشته باشند، اما وضعیت چنین نشد و شکایات مردمی ما را واداشت تا بر نظارت بیرونی افراد توجه بیشتری نشان دهیم، با این پیش فرض ما نظارت را نه تنها تقویت نکردیم که نظارت ما بر بازار کند و کندتر شد ، و حالا و در این ایام عید، است که داد اکثریت افراد فقیر جامعه در آمده است که این همه تفاوت قیمت، این همه بالا رفتن قیمت ها و این همه دوگانگی در اخبار و بازار از کجا نشأت می گیرد؟ آیا بهتر نیست پولی که بابت کار ناظران داده می شود به افراد فقیر جامعه داده شود تا حداقل خریدی برای شب عید خود داشته باشند،؟ آیا نظارتی بر ناظران وجود دارد؟ آیا ناظران با بازاریان دست در یک کیسه دارند؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر تنها برای قشر فقیر و نا توان است و دیگران و مخصوصا بزرگان از این فریضه معافند و نباید به آنان کاری داشت؟

داد مردم فقیر و ندار را چه کسی باید به فریاد برساند و چگونه باید گوشی شنوا برای این موسیقی غم و ناله پیدا کرد؟

در پایان باید آیاتی از قرآن را یاد آوری کرد که آنان که تزکیه نفس کنند رستگارند و آنان که با نفس خود مبارزه کنند و به پیروزی بر نفس خود برسند جایگاهشان بهشت خواهد بود. (سوره شمس، سوره عبس)