سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

شاید برای شما هم اتفاق بیافتد

سلام عزیزان و دوستانی که هر از مدتی ما را در این وبلاگ رصد می کنند و به ما سر می زنند! خوشحالم که باز هم فرصتی شد تا بار دیگر بیایم و درد دلها و نوشته هایم را با شما در میان بگذارم و کمی از الام خود را تسکین دهم. 
راستش بخواهید این روزها خیلی برایم عجیب است، و غریب است، دلم نمی دانم چه می خواهد اما می دانم چه نمی خواهد، از هوای این روزها گرفته است، بیچاره دلم که هر چی می خواهد نمی توانم براورده کنم، اما هر چه نمی خواهد مجانی در اختیارش می گذارم، این روزها با دلم درد دل می کنم به تمام حرفهایم گوش می دهد ، اما نمی دانم  چرا نمی توانم به حرفهایش گوش دهم، اصلا  حس عجیبی دارم به وضعیت کشور نگاه می کنم دلم  می گیرد هر چقدر تلاش می کنم چراغش روشن کنم  اما باز هم دل مانع می شود و می گوید تاریکی بیشتر دوست دارم، به دنبال امید می گردم، همون بنده خدایی که بارها با خودم همراهش کردم و به جاهایی هم رساندم و او هم مرا رساند اما چون ماشینم پنچر بود شرمنده اش می شدم و گاهی می پیچاندمش و از خودم را از کوچه پس کوچه های محله نا امیدی از او دور می کردم، چقدر این حس برای شما هم عجیب است که نمی دانید کجا باید بایستید تا به نا امیدی برخورد نکنید یا کجا بایستید که امید به سراغتان بیاید، با این حال من گاهی امیدوارم و گاهی نا امید، گاهی متنفرم و گاهی علاقه مند به این انتخابات و انتصابات و این وضعیت چپندر قیچی گاهی از خدا برایم می گویند و گاهی از دنیا و هر آنچه در آن است، باور کنید تا روز انتخابات  هزار فکر و ذکر به سراغم می آید، اما احتمال زیاد این بار هم می روم رأی می دهم ، چرا ؟! نمی دانم چون باید این رأی گیری و انتخابات را هر  چند ناقص نگه داریم شاید روزی آنچه خود خواستیم شد. 
حالا این یکطرف قضیه است، گاه افکارم را به هوش مصنوعی می دهم که برایم ترسیم کند چه کاره ام و چگونه باید باشم، باورتان نمی شود موجودی را خلق می کند که نه شبیه انسان استو نه شبیه دیگر موجودات و حتی نمی دانم چرا شبیه موجودات افسانه ای هم که در داستانها و افسانه ها هم خوانده ام نیست!! 
موجودی است که نیم آدم، نیمی فرشته و نیمی حیوان البته این نیم حوانیش نمی دانم چرا مثل کاریکاتورها شده و خیلی بزرگتر از بقیه است، خلاصه دلم برای خودم می سوزد آخر حتی هوش مصنوعی هم درکم نکرده و از من موجودی عجیب و غریب ترسیم می کند. تازگی ها فهمیدم تنها در یک جا ممکن است خوب یا بد درک شوم انهم اینجا و این دنیا نیست آن جایی است که همه سفارشهای هوش مصنوعی به درستی انسان بودن را ترسیم می کند. خلاصه دلم گرفته و به یاد خودم و برای خودم نوشتم تا شاید کسی بخواند و برایم اشکی از سر ناچاری بریزد، 


زندگی سخت مردم

این روزها روزهای سختی است برای آنانی که کاری برای انجام دادن و مزد گرفتن ندارند،آنانی که با چند بچه قد و نیم قد و داشتن پسران و دخترانی سرباز و دم بخت و داشتن مدارکی عالی و چه آنان که روزها و هفته ها در میدانهای شهر برای پیدا کردن کاری روزمزد می مانند و نا امید به خانه ای بر می گردند که انتظار از او داشتند دست پر برگردد و چه کولبران سرمای سرد کردستان و و سوختبران دشتهای تفتیده سیستان.و چه آنان که زمانی یارانه امیدی بود برایشان و حالا با کهولت سن بیشتر دیگر امیدی به آن هم ندارند.

خلاصه دخالت در سیاست و فکر کردن برای  آینده بهتر و ساختن آینده ای زیبا در اذهان این جماعت شکل نخواهد گرفت چرا که تمام هم وغم آنان بدست آوردن لقمه ای نان است و فرصتی برای استراحت و در کنار هم بودن.

دخالت در سیاست کار افرادی شده که مسئولیتهای متعدد، ماشینهای متفاوت و در آمدهای آنچنانی دارند، کسانی که همچون بختک بر پستهای حساس کشور خیمه زده و راه را برای وارثان خود بر دیگر افراد جامعه بسته اند.

دغدغه ی آنها گرفتن پستی بهتر و بالاتر است لذا برایشان رئیس رأی بیاورد یا جلیل یا خلیل و خلبان یا خاتم و حسن اهمیت دارد و تلاش می کنند که در این راه هزینه ای هم پرداخت کنند هزینه ای به همان افرادی که بخاطر بی لیاقتی آنان به این روز رسیده اند، لذا هزینه ای از بیت المال و اگر نشد از جیب خود که البته همان نیز از جیب مردم برداشته اند به افرادی که اهمیت یک شب سیر خوابیدن را از ریاست و و کالت فلان شخص برایشان مهمتر است، پرداخت نمایند تا سیاست و ریاست شیطانی را به خود و دوستان خود اختصاص دهند.

آیا آنانی که دلسوزانه برای مردم نوحه سرایی می کنند یک ماه مثل مردم زندگی کرده اند؟ آیا مثل آنان یکبار استرس آخر ماه و قسط و کرایه خانه و ... تجربه کرده اند؟ آیا تا کنون غصه فرزندان لیسانس و فوق لیسانس و دکترای خود را بخاطر بی پولی و نداشتن همسر خورده اند؟

آیا می شود حکومت را اسلامی می دانند تا کنون بوده که همچون علی به خانه دورترین فقیران از پایتخت که هیچ به فثیران داخل پایتخت سر زده اند؟

آیا دم  از مردم زدن و شکم سیر خوردن شبانه می تواند معنای یک کارگزار اسلامی باشد؟

در هر صورت دو صورت برای تغییر لازم است یکی تغییرات با خشونت و یکی تغییرات با سیستم انتخابات، که پیشنهاد سیستم انتخاباتی به نظر نگارنده کارسازتر و کم هزینه تر است

 


در رثای استاد فیرحی

 

در رثای استادیمتواضعحجتالاسلامدکترفیرحی 

 

زمانهعجیبیاستبرایخودمبرنامهریزیکردهبودمایام محرم و بعد از آن دراینوبلاگ مطالبی به صورت روزانه ارائه دهم اما مشکلاتی از جمله مریضی و سرماخوردگی که حالا نیز دامنگیرم هست اجازه نداد تا اینکه ناچارم اکنون راجع به استادعزیزم استاد دکتر فیرحی بنویسم فیرحی مثل هراندیشمندی دیگر مخالفینی دارد وموافقینی، اما موافقین فیرحی تنها بخاطرآشنایی بااندیشه هایش نیست بلکه سلوک عملی او نیز چنان شاگردان واستادانش را مجذوب خود کرده بود که استادنقیب زاده دررثای او آورده استکه نمونه یک روحانی به تمام معنابود، وبرای شاگردانی چون بنده نیز چنان درکلاس ودرفضای مجازی به حرفها ونوشته هایم دقت و توجه داشت که واقعا گاهی فکر می کردم بهترین سؤالات رامن از ایشان میپرسم.

استادداودفیرحی در کتاب قدرت دانش ومشروعیت دغدغه دانش سفارشی را دارد و با فوکو به دنبال دفع این نوع نگرش است آن بزرگوار در اندیشه سیاسی در اسلام نیز به دنبال بیان واقعی اندیشه های موجود بین شیعه وسنی از خلافت تا امامت و ازسلطنت تا پادشاهی و دولتشاهی دقت داشته است همچنین در کتاب قانون دغدغه قانون را مطرح می کند و در تجدد به دنبال راه حلی برای جمع بین تجدد وسنت است دکترفیرحی دغدغه داشته ها را نداشت و فارغ از آینده نبود او می کوشید تا باحفظ سنت تجدد رابه آغوش بکشد و باداشتن تجددپل سنت راخراب نکند.

این را درنوشته هایش کم و بیش هرخواننده ای میتواندبه اندازه درک خود درک کند. اما سیر اخلاقی آن بزرگوار امانگاهی به تعبیر علامه طباطبایی اخلاقی الهی داشت خوب راچون خوب بود قبول داشت نه برای رسیدن به خواسته های خود تامنفعت گرایی باشد. لبخندهایش درمباحث احترام به شاگرد در کلاس و خارج ازکلاس سراپا گوش بودن درهنگام سوال همه وهمه گوشهایی ازاخلاق الهی آن فقید بود امادشمنانی نیز داشت که خداوند آنان را هدایت کند چنان که درزمانی که در فضای مجازی درخواست پلاسماشده بودبرای آن عزیز عده ای نیز ان خوی نفهمی خودیش را به نمایش گذاشته بودند.


قسمت دوم اخلاق مداری

امانت و رعایت عهد وپیمان (فرد وجامعه) در منابع اسلامی

امانت داری و رعایت عهد وپیمان واژه هایی هستند که به هم مربوط بوده و رعایت هر کدام انجام دیگری را به اثبات می رساند، عطف وفای به عهد بر حفظ امانت بیانگر این حقیقت استکه هر دو به یک ریشه باز می گردند، چرا که پیمان شکنی نوعی خیانت در عهد و پیمان است و رعایت امانت نوعی وفاداری به عهد و پیمان محسوب می شود، بر همین مبنا آنچه در این نوشتار اشاره خواهیم کرد به صورت تفکیکی نبوده و به هر دو مقوله اشاره خواهد شد.

«لقد کرمنا بنی آدم»[1]

کرامت انسانی به اموری چون خلیفت الهی و جانشینی خدا بودن انسان بر می گردد، چنانکه خداوند مکرم است و قابل تکریم جانشین و خلیفه او نیز درمیان دیگر مخلوقات دارای کرامت بوده و البته هر انسانی به انسان دیگر نگاهی الهی باید داشته باشد و برای حفظ این کرامت باید دارای اصولی باشد که به نحوی نشانه ای از کسی که این شخص جانشینش اوست(مستخلف عنه) با خود داشته باشد از جمله مواردی که انسان تکریم می شود یا مورد احانت قرار می گیرد زمانی است که انسانها در نظم و اعتماد و صداقت آینه ای شفاف باشند تا دیگران را چون خود دیده و تکریم آنان را تکریم خود بدانند.

از جمله مواردی که انسان نسبت به همنوع خود می تواند تکریم داشته باشد در بحث، امانت داری و عمل به عهد و پیمان است. بعضی مفسرین بیان داشته اند انسان دارای کرامت چنان است که اصول اولیه انسانی را که در بالا اشاره شد رعایت می کند، یعنی کسی که به این اصول عمل نکند نه تنها از مسلمانی خارج شده ، از انسان بودن هم خارج است.[2]

اهمیت این اصول در مبانی اسلامی مورد توجه بوده و آیات زیادی به رعایت عهد و پیمان اشاره دارند،[3] و همچنین از نشانه های مؤمن رعایت عهد و پیمان دانسته اند، حتی عهد و پیمانهایی که با دشمن ترین افراد بسته شده است. مثل مشرکین، که حتی قرآن کریم رعایت آن را از مسلمانان خواسته است،[4] چنانکه امیر بیان در وصیت به فرمانداران و استانداران خود بیان می دارند که اگر با دشمنی پیمان بستی، عهده خودت را به امانت باید رعایت کنی و خود را سپر قولی که داده اید نمایید چرا که از فرائض الهی هیچ اصلی نیست که هر کسی با هر عقیده و مسلکی معتقد به رعایت آن است، و این اصل از وجدان انسان سرچشمه گرفته حتی مشرکین با تمام خباثتشان آنرا درک کرده باید پیمان را محترم بشمارند.

 امام دغدغه دارد که مبادا (یارانش ) در عهد و پیمان خیانت کرد و با مکر و نیرنگ با آن بازی کرد و آنرا زیرپا گذاشت که این عمل جرأت پیدا کردن بر خداست وکسی که بر خدا جرأت پیدا کند شقی و نادان می باشد، همچنین بیان می دارند که خداوند عهد و پیمان را برای آرامش و امنیت جامعه قرار داده است.[5]

در واقع می توان عهدو پیمان و ادای امانت را در جامعه به عنوان یک سرمایه اجتماعی دانسته که آحاد جامعه را در یک ردیف قرار داده و همانند نخ تسبیحی که دانه های تسبیح را به هم وصل نموده این اصل می تواند اقوام و مذاهب و افراد با گرایش های مختلف فکری را به هم متصل نماید و خیانت کننده از سوی تمام افراد مورد مذمت و لعن قرار خواهد گرفت.

نگاهی به جامعه ای که در آن زندگی می کنیم و دیدن انواع نابسامانی ها نتیجه همین عدم ادای امانت و عدم رعایت عهد و پیمان می باشد، از زندگی های خانوادگی گرفته تا مسائل بازار و مسائل سیاسی و مسائل فرهنگی جامعه ما متأثر از همین امر می باشد، چنانکه امیر مؤمنان علی(ع) بزرگترین خیانت ها را خیانت به اجتماع دانسته[6] و امام صادق(ع) توجه می دهد که به طول رکوع سجود افراد نگاه نکنید، که ترس از ترک کردن آن دارند بلکه به صدق در گفتار و ادای امانت آنان نگاه کنید و در واقع امام بیان می دارند که این امور نشان ایمان است نه اینکه شب ها را شب زنده داری کنید و روزها را روزه باشید اما از اخلاق امانت داری و وفای به عهد در وجودتان خبری نباشد.

اعتماد به همدیگر در یک جامعه اصولی دارد که از ابتدای تشکیل جامعه یعنی خانواده باید به آن مقید بود، لذا خانواده ها عامل اصلی ایجاد اعتماد به این سرمایه اجتماعی(وفای به عهد و پیمان) هستند، آشنایی با مبانی اخلاقی و اصول مسلم عقلی کاری است بسیار سخت که با کلام و بیان برای فرد و افراد یک خانواده تنها زمانی قابل فهم و درک خواهد بود که با عمل بزرگان خانواده همراه باشد. لذا باید خانواده ها به عنوان یک دغدغه اصلی و اخلاقی و اجتماعی به آن دقت داشته باشند و تمام قول و قرارهایی که با بچه های خود دارند، به عمل برسانند. (علاوه بر آن والدین باید بدانند که در اوضاع بد اقتصادی خبر دادن از سوء استفادهای افراد از اعتماد مردم و فریب دادن های مردم توسط افراد سود جو، به عنوان یک موفقیت برای افراد خاطی و عهد شکن به ناخود آگاه، نوعی ذهنیت برای بچه ها ترسیم خواهد کرد که موفقیت نه در اخلاقی زیستن است که در بکار بردن رموزی که بتوان دیگران زیرپا گذاشت و به هدف رسیدن ولو با له کردن و پایمال کردن حق دیگران)

 مرحله دوم این اعتماد و سرمایه اجتماعی، جامعه، مدارس و مساجد است، که به عنوان دومین خانواده نو آموزان قرار خواهد گرفت، نحوه عمل و کلام الگوهایی که در این اماکن وجود دارد برای نو آموزان بسیار مهم و تأثیر گذار و همچون حکاکی بر سنگ باقی خواهد ماند، لذا این مربیان نیز می طلبد در گفتار و عمل خود در انتقال پیام خویش رعایت انصاف را داشته باشند، گفتن منفیات و تعبیر امروزی دادن انرژی منفی به متربیان، مشکل را نه تنها برای آنان حل نخواهد کرد که دنیای ذهن آنان را به سوی این مسائل سوق خواهد داد که موفق بودن یعنی زرنگی کردن و زرنگی کردن یعنی هر چه بیشتر دیگران را دور زدن و فریب دادن و این درست همانی است که امیرالمؤمنین علی (ع) آنرا مورد سرزنش قرار داده به آن توجه داده که: ای مردم وفا همزاد راستگویی است ، سپری محکم تر و نگهدارنده تر از آن سراغ ندارم، آن کس که از قیامت آگاه است پیمان شکنی نمی کند(ولی متأسفانه) در زمانی به سر می بریم که اکثر مردم پیمان شکنی و حیله گری را عقل می پندارند و افراد نادان این گونه اشخاص را اهل تدبیر می خوانند چه می گویند؟ خدا آنها را بکشد، چه بسا انسان روشن بین نسبت به تمام حوادث آینده آگاه است، و طریق مکر و حیله را به خوبی می داند ولی امر ونهی الهی مانع او است[7].

مرحله سوم که مرحله کلان تر است در میان مردم و مسئولان و بالعکس که باید رعایت گردد و مسئولان باید افرادی باشند که طبق آنچه در قانون اساسی جمهوری اسلامی به آنان محول شده عمل نمایند آنچه اکنون در جامعه به عنوان یک عهد و پیمان مطرح است همین قانون اساسی است که هر چند وحی منزل نیست اما تنها راه برای مقید بودن افراد به امانت داری و خدمت به جامعه محسوب می شود و عهد و پیمانی است که میان مردم و مسئولان مطرح است که مردم به آنان اعتماد کرده اند و مسئولیت اجرای آن را در مراحل مختلف نمایندگی و وکالت به آنان سپرده اند، آنان نیز باید در ادای این امانت خیانت نکرده و آنچه وظیفه قانونی آنان است انجام دهند و برمبنای قرآنی به انجام تعهدات خود اقدام نمایند « والموفون بهدهم اذا عاهدوا»[8] ، « الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون»[9]، « یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود»[10] که زمانی که عهد و پیمانی امضا کردند و امانتی به آنان سپرده شد و یا عقدی ایجادکردند به آن عمل نمایند که قرآن متعهدین به عهد و پیمان را مورد مدح و ستایش قرار می دهد که « رجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه ...»[11] از مؤمنین کسانی هستند که به عهد و پیمان با خدا پای بندند. پس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند و بعضی دیگر در انتظار شهادت به سر می برند و هیچ عهد خود را تغییر ندادند .

اما نگاه نورانی قرآن تنها بر تشویق رعایت کنندگان به این حقوق انسانی و الهی نیست، از آنجا که وعد و وعید حق همیشه بر مبنای اختیار و آزادی انسان مطرح است، و حتی شکستن عهد و پیمان با بندگان خدا را شکستن پیمان با خدا دانسته و آنان را چنین مورد سرزنش قرار می دهد که شندگان عهد و پیمان از زیانکاران محسوب شده[12] و آنان از رحمت خدا بدورند[13] و همچنین عذابی دردناک در انتظارشان می باشد.[14] و آنان را مورد شماتت قرار می دهد که چرا هنگامی که عهدی می بندند پایبند به آن نبوده و آنرا زیر پا می گذارند؟ و پیمان شکنی می کنند[15].

اهمیت این موضوع در روایات نیز می توان به روشنی دید، پیامبر اکرم(ص) از بی دینی افرادی که متعهد به عهد و پیمان نیستند سخن به میان می آورند.[16] و امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب (ع) مؤمنین را پرهیز داده از اینکه به کسی وعده دهند و عمل نکنند « به مردم وعده بدهی و تخلف کنی سخت بپرهیز زیرا این موجب خشم عظیم درنزد خدا و مردم خواهد شد چنانکه قرآن می گوید« کبر مقتا عندالله ان تقولو ما لا تفعلون».[17]آنان متکبرانه در مقابل خداوند به آنچه گفته بودند(یا وعده داده بودند) عمل نکردند و این عمل بسیار مورد خشم خداوند است.

نتیجه آنکه

اسلام به ظاهر خود ندارد عیبی                                           هر عیب که هست در مسلمانی ماست.



[1]. اسراء،70

[2].مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، جلد5-6.

[3]. (مؤمنون،8،معارج32) ، (نساء 58)، ( انفال27)، (بقره 283)، (احزاب 72)

[4]. توبه،4

[5]. مطهری ،مرتضی، آشنایی با قرآن، ج3،نشرصدرا، چاپ اول1365، صص151-153.

[6]. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج3،نشرصدرا، چاپ اول1365، ص15.

[7]. نهج البلاغه، خطبه 41.

[8]. بقره 177

[9]. مؤمنون،8

[10]. مائده1.

[11].احزاب 23.

[12]. بقره27

[13]. رعد25

[14]. محمد7

[15]. بقره100،

[16].لا دین لمن لا عهد له، بحار،16، 144.

[17]. صف،آیه3، و نهج البلاغه، نامه 53.


فاطمه الگوی تاریخ

به نام خالق کرامت و انسانیت

 درهای آسمان به روی پیامبر و رسول حق باز شده بود و درسیری آسمانی بر بال جبرائیل در اعماق وجودی خلقت سیری شبانه می یابد . خورد و خوراکش را میوه های بهشتی و مائده های آسمانی تشکیل می داد. بعد از این سفر باید به خانه خود می رفت و در کنار خدیجه از سفر آسمانیش سخن به میان می آورد.

از پیشنهادات قریشیان سخن به میان شاید آورده باشد که قصد داشتند هر آنچه او می خواهد یا هر کس را برای همسری انتخاب کند به او تقدیم کند اما او تنها خدیجه را انتخاب می کند بیوه ای که از لحاظ سن و سال میان سال است و شور و نشاط جوانی را ندارد با این حال قرار است او مادر مولودی باشد که تکامل انسان زمانی تحقق پیدا خواهد کرد که الگویش این مولود باشد.

سال پنجم بعثت است و بیست جمادی الثانی، نوری در خانه پیامبر(ص) تابید و مولودی از جنس انسان اما در کمال و زیبایی حوراء انسیه پا به عرصه زندگی این دنیایی نهاد. مولودی که زندگیش الگویی برای زنان و مردان خواهد شد. الگویی برای تمام فصول و قرون، چرا که تکامل، انسانیت، قناعت، شجاعت و تربیت را که همگی از این مولود الگو پذیرفته است نمی تواند مخصوص زمانی بعد زمانی باشد و تاریخ مصرفی داشته باشد.

او مولود پدر و مادری است که الگوی انسانیت از قبل از انعقاد نطفه می باشند آنان می آموزند که انسان یا یک زوج جوان برای بچه دارد شدن از چه میوه هایی بخورد و از چه راهی باید خوراک خود را به دست آورد تا بچه ای زیبا و با نشاط داشت، و فرزند را چگونه باید تربیت کرد. آنان مولود خود را فاطمه که بریده از زشتی است نام نهادند و خدای خود را شاکر بودند.

بوسه های مکرر پیامبر بر دست و صورت دختر حکایت از معنایی بالاتر از عاطفه پدرو فرزندی داشت و فهماند به امت خود که دختری که خدا به فرزندی شما هدیه می کند شأنش زنده به گور شدن نیست و اینکه محبت به فرزندان روش انبیاء است بخصوص اگر دختر نیز باشد. رفتار پیامبر پیامی از جنس محبت و عاطفه نسبت به دختران دارد، تا آنان را برای همیشه ء زندگی گلی لطیف بینند و بوی بهشت از آنان استشمام نمایند، چنانکه پیامبر پیامبر این همه عطوفت داشتن نسبت به زهرای اطهر(س) را استشمام بوی بهشت می خواند، نشانه ای از کوثر بودن آن مولود.

الگوی انتخاب همسر

کوثر پیامبرکسی برای همسری لایقش هست که خود از جنس پیامبر باشد و از جنس جانشین او و به منزله هارون به موسی باشد، برادری دلسوز وهمراهی برای پدر و دوست داری برای همسر باشد، کسی که بتواند همشأن پیامبر و راضیه مرضیه باشد.

خواستگاران متعددی را قاطعانه جواب رد داد، از اشراف و بزرگان مکه و قریش گرفته تا زمامداران و فرماندهان اطراف پیامبر اما در انتخاب علی به پیامبر واگذاشت.

او از وضعیت زندگی علی به خوبی اطلاع داشت، او می دانست علی را ثروتی کافی نیست، علی را با اشراف فاصله ها دارد، اما علی دارای صفاتی چون فضیلت، کمال، شجاعت، ایمان و برادری پیامبر با خود دارد و افتخار اولین مسلمانی نیز با خود به همراه دارد.تربیت شده دست پیامبر، و همراه او در تمام مراحل سختی و حتی تقدیم جان در لیلة المبیت را از افتخارات خود می داند. پس در مردانگی و تکامل سر آمد دیگر خواستگاران خود است و در وفای به عهد تا پای جان متعهد به عهد و پیمان خود است.

علی نیز می داند که صدیقه طاهره  جز رضای خدا را نمی خواهد و اوست که در مصائب و گرفتاریهای زندگی همراه و همدل او خواهد بود.

و نهایت پدر نیز در انتخاب داماد نهایت دقت را دارد چرا که او وارث پیامبر خواهد شد چه در بعد مادی و ثروت پیامبر و چه در بعد مقام و منزلتی که خداوند به این خاندان عطا فرموده است، لذا نیکوخوترین مرد و پیشقدمترین مسلمان را به بتول مطهره بشارت می دهد.

اما آنگاه که به همسری هم، هم عقیده می شوند فاطمه به یاد می آورد که پدر از او خواسته مبادا چیزی را درخواست کند که علی از فراهم کردن آن ناتوان باشد. چرا که علی برای بدست آوردن او و وفای به عهد خود تا پای جان خویش فداکاری خواهد کرد و اینگونه است که الگوی همیشگی جوانان و مزدوجین می تواند باشد و تاریخ مصرفی نخواهد داشت.

آنان همکار هم، همیار هم، همسر هم و اینکه رفیقانی همراه هم بودند، فاطمه در خانه علی می تواند از شوی خود بخواهد آنچه از زندگی رفاهی لازم است برایش فراهم کند، اما وقتی به زندگی پدر و دلسوزیهای او برای امت می نگرد، نمی تواند یک گردنبند را به گردن داشته باشد تا مبادا همانند فرزند اشراف و پادشاهان گردد. در کنار این الگوهای انسانی و زندگی زنا شویی او فرزندانی چون حسن و حسین زینب و ام کلثوم تربیت کرده که هر کدام دنیایی را با معنویت خود متغیر می کنند.

الگوی زندگی اجتماعی

بر مبنای تربیت فاطمی رعایت حقوق از اصول زندگی است و برای رعایت آن باید تلاش کرد، حال چه حقوق غصب شده شخصی مثل فدک باشد که یهودیان به ایشان هدیه داده بودند به عنوان ارثیه به زهرای مطهره بخشیده بود  و چه حقوق غصب شده ولایت که سرنوشت امت اسلامی به آن گره خورده بود و چه حقوق همسایه در دعای شبانه چرا که رعایت همه این اصول حقوقی عامل تکامل جامعه خواهد بود چنانکه بیان می دارد اگر حق ولایت سر جایش باقی می ماند مزه عدالت را انسانیت می چشید و تربیت امت در مسیر صحیح قرا ر می گرفت.

فاطمه در تربیت قرآنی آموخته است که برای رستگاری احتیاج به تزکیه است وبرای ساختن جامعه خود سازی اولویت دارد و وظیفه خود دانسته بعد از تربیت خود و فرزندان همسایه ها و جامعه را باید همراه کرد اما در دعای شبانه اولویت با دیگران و مخصوصا همسایه می داند.

فاطمه که از پدر و شوی خود آموخته بود در تربیت گاه باید اشداء بود و گاه باید رحماء بود، چرا که او با تربیت خود چشم و گوش خدا و پیامبر شده و کسی که او را بیازارد آن دو را آزار داده است .


تحریم سپاه خطر ساز است

سیدحسین موسویان طی یادداشتی نسبت به قرار دادن سپاه در لیست گروه های تروریستی از سوی آمریکا هشدار داد.
به گزارش «انتخاب»، سید حسین موسویان پژوهشگر ارشد دانشگاه پرینستون و دیپلمات سابق ایران، معاون پیشین سیاست خارجی شورای عالی امنیت ملی ایران در تازه ترین مقاله خود در نشریه هافینگتون پست نوشته است:
قراردادن سپاه پاسداران در لیست گروههای تروریستی آمریکا به چهار دلیل خطرناک و مخل ثبات و امنیت منطقه است:
گزارشهای معتبر حاکی است که ترامپ قرار دادن سپاه پاسدادان انقلاب اسلامی ایران در لیست گروههای تروریستی را در دست بررسی دارد هرچند که برخی از سازمانهای نظامی-امنیتی آمریکا در این مورد به کاخ سفید هشدار داده اند.
واقعیت انکار ناپذیر این است که نیروی قدس سپاه پاسداران ایران و ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده آمریکا سه دهه است که در چالش سنگین بسر می برند. هردو نیرو نیز در اوایل دهه هشتاد، بعد از تجاوز نظامی عراق به ایران، تشکیل و ماموریت های فرامرزی کشور خود را عهده دار هستند.
مسئولیت سنتکام شامل فرماندهی نیروهای ارتش آمریکا در خاورمیانه، شرق آفریقا و آسیای مرکزی است. این حوزه جغرافیایی شامل ایران، کشورهای همسایه ایران و حوزه ای که تأثیر فوری بر امنیت ملی ایران دارد و لذا حوزه اصلی نیروی قدس سپاه پاسداران ایران است.
آمریکا و ایران هر دو مأموریت های برون مرزی نیروهای نظامی یکدیگر را مداخله در امور داخلی دیگر کشورها و مناطق خوانده و یکدیگر را به داشتن استراتژی "هژمونی و سلطه" متهم میکنند.
اما واقعیت این است که نه تنها ایران و آمریکا بلکه ارتش های بسیاری از کشورها مأموریت فرامرزی دارند همچون حضور نیروهای نظامی عربستان در بحرین، عملیات نظامی ترکیه در سوریه وعراق ، حمله نظامی عربستان به یمن و حضور نظامی روسیه در سوریه. حضور نظامی آمریکا در سایر کشورها، مهمترین نمونه تاریخی در این مورد است از جمله حضور گسترده نظامی در حوزه خلیج فارس.
چهاردلیل اساسی وجود دارد که قرار دادن سپاه پاسداران ایران در لیست گروههای تروریستی، خطرناک وضربه به امنیت ملی آمریکا و مخل ثبات و امنیت در منطقه خواهد بود.
نکته کلیدی اول این است که سنتکام و نیروی قدس قدرتمندترین و با نفوذترین بازیگران در سوریه، افغانستان، عراق، لبنان و خلیج فارس هستند، حتی در یمن نیز آمریکا و عربستان، نفوذ نیروی قدس سپاه ایران را مهمترین مانع خود میدانند. لذا واضح است که همکاری با سپاه ایران جزء لاینفک هرگونه راه حل مسالمت آمیز بحرانهای موجود منطقه خواهد بود.
لذا قرار دادن سپاه ایران درلیست گروههای تروریستی، درها رابه روی فرصت ها برای استفاده از دیپلماسی برای حل بحرانها خواهد بست.
نکته مهم دوم اینکه سپاه پاسداران ایران بخش لاینفک نیروهای مسلح کشور ایران است و لذا قراردادن سپاه پاسداران ایران در لیست گروههای تروریستی موجب خواهد شد که ایران هم ارتش طرف مقابل را یک گروه تروریستی تلقی کند. چنین وضعیتی به معنی اعلان جنگ غیررسمی ارتش های آمریکا و ایران خواهد بود و حداقل نتیجه آن اینکه راه هرگونه همکاری مستقیم یا غیر مستقیم دوکشور درمورد بحرانهای منطقه بسته خواهد شد.
سومین نکته اینکه ترامپ اعلام کرده که مبارزه با داعش و ریشه کن کردن این گروه تروریستی، مهمترین دستور کار دولت او خواهد بود. نیروهای مسلح ایران در خط مقدم مبارزه با داعش در سوریه و عراق و منطقه هستند. پیشرفتهای روسیه در مبارزه با داعش در سوریه و آزادی حلب، بدون همکاریهای گسترده با ایران مقدور نبود.
مقامات دولت کردستان عراق اعلام کردند که بدون کمک ایران، اربیل پایتخت کردستان عراق سقوط کرده بود. امروز هم نقش نیروهای مسلح ایران در آزادی موصل از اشغال داعش کلیدی است. تقابل ارتش آمریکا با ارتش ایران، میتواند موثرترین ضربه به روند مبارزه با داعش باشد.
در تهران علیرغم اختلاف دیدگاهها بین گروههای سیاسی، همه نیروهای سیاسی و ملت ایران در حمایت از سپاه و نیروهای مسلح کشور یکپارچه و متحد هستند. ترامپ در آغاز کارش، با صدور فرمان منع ورود مسلمانان هفت کشور از جمله ایران، عملا دشمنی خود را با ملت هشتاد میلیونی ایران به نمایش گذاشت و حقوق و منافع جامعه چندصدهزار نفری ایرانی- آمریکایی مقیم آمریکا را نقض کرد. نشانه گیری وی بسمت نیروهای مسلح ایران، به معنی میخ نهایی برتابوت شانس هرگونه پیشرفت در روابط خواهد بود.
ژنرالها در آمریکا قدرت را بدست گرفته اند. هرکس با آنها صحبت کند، آنها از کشته شدن 241 آمریکایی در انفجار بیروت یا کشته شدن سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان، گلایه و سپاه ایران را متهم خواهند کرد. هرکس هم با مقامات ایران صحبت کند، آنها نیز از حمله ارتش آمریکا به تاسیسات دریایی ایران، حمله به هواپیمایی مسافربری و کشته شدن 291 مسافر بیگناه ایرانی شامل 66 کودک،حمایت از تجاوز صدام به ایران که صدها هزار کشته و مجروح بجای گذاشت و کمک آمریکا به صدام جهت به کارگیری سلاحهای شیمیایی و کشته و زخمی کردن دهها هزار ایرانی شکوه خواهند کرد.
لیست گلایه ها طولانی است اما همین گلایه ها و تاریخ 38 سال بعد ازانقلاب 1979 ایران حاکی از اهمیت حفظ زمینه های ارتباطی نیروهای مسلح ایران و آمریکاست. دراواخر دهه هشتاد، بوش پدر، رییس جمهور وقت آمریکا، از ایران برای آزادی گروگانهای غربی در لبنان از ایران کمک خواست و به هاشمی رفسنجانی رییس جمهور وقت ایران قول داد که در صورت کمک ایران، حسن نیت مهمی نشان خواهد داد.
در آن موقع من در وزارت خارجه ایران و جزء دونفری بودم که از سوی رییس جمهور ماموریت یافتیم به آزادی گروگانهای آمریکایی کمک کنیم. این ماموریت طی چند ماه با موفقیت انجام و گروگانهای آمریکایی آزاد شدند. این موفقیت صرفا به خاطر همکاری فوق العاده نیروی قدس سپاه و وزارت اطلاعات ایران صورت گرفت. اما متاسفانه دولت آمریکا بعد از آزادی گروگانهای آمریکایی، از ایران تشکر نکرد و نه تنها به عهد خود در مورد حسن نیت متقابل عمل نکرد بلکه فشارهای علیه ایران را افزایش داد.
نمونه دیگر بعد از حادثه ترویستی یازده سپتامبر2001 در نیویورک بود که بوش پسر، رییس جمهور وقت آمریکا دست کمک بسوی ایران برای همکاری در" جنگ علیه ترور" دراز کرد و خواستار کمک ایران شد. درآن زمان من امور سیاست خارجی دبیرخانه شورای امنیت ملی ا یران را عهده دار بودم. علیرغم همه بی اعتمادیها، ایران به درخواست آمریکا پاسخ مثبت داد و با همکاری نیروی قدس سپاه پاسداران، طالبان از کابل بیرون رانده شدند. اما به محض ورود نیروهای آمریکا به کابل، بوش ایران را محور شرارت خواند.
در حمله سال 2003 آمریکا به عراق هم، نیروهای معارض صدام که سالها در ایران تحت پوشش و حمایت نیروی قدس، آموزش دیده و ارتش مردمی قدرتمندی شکل داده بودند، نیز عملا با نیروهای مسلح آمریکا در عراق علیه صدام همکاری کردند اما بعد از سقوط صدام، آمریکا راه مقابله وحذف ایران در عراق را درپیش گرفت.
افول آمریکا درعراق و افغانستان وخسارات بعدی از زمانی شروع شد که آمریکا به روند همکاری با ایران پشت و به مقابله با نیروهای مسلح ایران برخاست. ترامپ بارها به اشتباه بوش درحمله به عراق و افغانستان و هزاران میلیارد دلار هزینه بی نتیجه آمریکا اشاره کرده است اما اواز دلایل و ریشه های این شکست مطلع نیست و لذا درهمان مسیر اشتباهات گذشته آمریکا قدم برمیدارد.برای پیشگیری ازتکرار اشتباهات گذشته، باید درها را برای همکاری با ایران بازگذاشت.

اخلاق اجتماعی

در هر کجای کشور بزرگ اسلامیمان که باشیم چرخشی در میان شهر و نگاهی به اخبار سراسری از شبکه های استانی و ملی واقعیتی را به رخ می کشد که برای همه ما به یک معضل و کلاف سردرگم تبدیل شده است که همگی از آن شاکی هستیم و از درد به خود می پیچیم، همگی از کمبودها، نارسایی ها، بی قانونی هایی شکایت داریم که در جامعه اسلامیمان وجود دارد.

مشکل چیست؟ راه چاره چیست؟ و در واقع باید بدانیم درد از کجاست و درمان چیست؟ همگی از درد می نالیم همگی هم می دانیم درد چیست اما، مشکل اینجاست که دوایی و درمانی طبیبی برایش نمی یابیم و منتظریم تا دستی از غیب آید بر سینه این همه مشکل نامحرم بزند.

از درد به خود می پیچیم و از آینده می ترسیم از آینده فرزندان، فرهنگ، وضعیت جوانان، بی کاری، اعتیاد، رشد بالای ازدواج، بی حجابی، دزدی ها و اختلاس ها، از اینکه فرزندانمان در چنین جامعه ای رشد کنند متنفریم و گاه از این همه فشار روحی پرخاشگر می شویم، اما به راستی درد را فهمیدیم؟ درمان را چگونه؟

نگاهی به دعاهای رفع بلا دعاهای آمرزش و دعاهای رفع مشکلات چون اللهم غیر سوء حالنا به حسن حالک، اللهم اغنی کل فقیر، اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین و... حکایت از آگاهی یافتن افراد مؤمن به وضعیت جامعه است و از خدا طلب اصلاح داریم و درست هم همین است، اگرچه کمک خواستن از خداوند در رفع امور است اما همین عزیزان برای ما نیز خواسته اند چنان برای دنیا بکوشیم که انگار برای همیشه در دنیا خواهیم ماند و چنان برای آخرت تلاش نماییم که انگار فردا خواهیم مرد (امام باقر(ع))، غرض آن است که دعا ها علاوه بر کمک از خداست نکته ای دیگر نیز دارد و آن اعلام مشکلات جامعه است که باید ما نیز برای اصلاح آن تلاش نماییم و تنها با دعا اصلاح نخواهد شد، ما باید بدانیم همین طبیبی که در درگاه او زجه می زنیم و برای وضعیت بهتر در جامعه اسلامیمان از او کمک می خواهیم بارها به ما گوشزد نموده که هیچ قومی و امتی تغییر نمی کند مگر آنکه خود بخواهد تغییراتی ایجاد کند (انفال5، رعد11) یعنی خالق یکتای قادر نیز انسان را به حکم فطری اختیار او را به خود واگذاشته تا انتخابگر باشد و متغیر.

پس باید از خود بپرسیم برای اصلاح جامعه خویش چه کاری انجام داده ایم؟ ما که خواهان اصلاح در همه امور هستیم، چگونه خواهیم توانست ویا چگونه باید تغییر ایجاد کنیم آیا باید منتظر منجیی باشیم تا او جامعه اصلاح شده ای به ما تحویل دهد؟! بر فرض که چنین باشد بعد چه اتفاقی خواهد افتاد آیا باز هم جامعه را همچنان صحیح و سالم اداره خواهیم کرد یا بعد از مدتی منتظر یک منجی دیگر؟ چرا که وقتی کسی برای اصلاح جامعه تلاشی نداشته باشد همانند جریان همان فرزند و پدری خواهد شد که روزی یک سکه مادر به بچه می داد و او به پدر می گفت امروز را این سکه کار کرده ام، اما پدر با انداختن آن سکه در آتش و بی خیال شدن فرزند از در آوردن آن از آتش پدر مطمئن بود که کار کار فرزند نیست تا اینکه به واقع روزی به کار کارگری پرداخت و وقتی سکه را به پدر نشان داد و پدر آنرا در آتش انداخت فرزند با تمام وجود برای برداشتن آن از درون آتش تلاش کرد و پدر مطمئن شد که فرزند دلبندش امروز واقعا تلاش کرده است. بله افرادی که برای جامعه خویش تلاشی نداشته باشند بهترین جامعه نیز به آنان تحویل دهید بعد از مدتی جامعه ای فرسوده و خموده وبی حال به دست آیندگان خواهند داد.

جامعه ما به همان اندازه که منتقد پیدا کرده و به همان اندازه که اشکال بر آن وارد می کنند باید اصلاح گر نیز داشته باشد، جامعه ما باید از مسئولان و افراد عادی جامعه از رئیس و مرئوس از وزیر و وکیل از مقننه و مجریه و قضائیه از مردم بازاری و کارگر و کارمند باید تحت دو مقوله تلاش کنند، اول وضعیت جامعه خراب است، دوم باید اصلاحش کرد، خارج از نگاه جناحی و سیاسی باید همگی دست در دست هم تا بتوانیم اصلاحات جامعه را به اندازه ایراداتش وارد کنیم.

حضور مردم به عنوان آمران به معروف و ناهیان از منکر و همچنین وزرا و وکلا مسئولان، همگی باید عیب هایی که در جامعه وجود دارد و همگی به آن معترفیم و هر روز در میان کوچه و بازار و میان اتوبوس و تاکسی هزاران بار آنها را مرور می کنیم اصلاح نماییم جامعه ما اکنون تنها با بیان مشکلات نمی تواند منتظر قهرمانی برای اصلاح و درست کردن وضعیت بماند جامعه ما باید اصلاح را از خود شروع کند.

اما چگونه؟ راه ها مختلف است اما بهترین راه این است که هر روز از خود این سؤال را بپرسیم که ما برای جامعه خود باید چه کاری انجام دهیم؟ ما می خواهیم عیوب جامعه مان به اصلاح مبدل شود پس باید چه کار کنیم؟ ابتدا باید از خود شروع کنیم، یعنی  من به عنوان یک طلبه باید ابتدا وظایف فردی، خانوادگی و اجتماعی خود را بشناسم و هر روز به آنچه وظیفه خودم است دقت کنم که آیا من که اصلاح جامعه را خواستارم خود برای اصلاح امور شخصی خودم و امور شخصی خانواده ام همچنین برای جامعه ای که در آن زندگی می کنم کاری انجام داده ام؟ اگر کاری که وظیفه من است انجام داده ام آنگاه می توانم از خانواده و جامعه خود نیز بخواهم که آنان نیز به وظیفه خود عمل کنند، و الا به عنوان یک آمر به معروف و به عنوان یک ناظر اجتماعی حق چنین خواستنی از دیگران ندارم چرا که رطب خورده کی تواند منع رطب کند. من به عنوان مسئول خانواده و یک فرد در جامعه تنها مسئولیت سیر کردن شکم خانواده ندارم باید به تربیت و رشد خانواده و جامعه نیز بیندیشم. زیرا فرد در جامعه همانند اعضای یک بدن است و چنانکه دست و پا در بدن نمی توانند بگویند ما کارخود انجام می دهیم و کاری به دیگر اعضا نداریم افراد جامعه انسانی نیز همانند قطعه های یک پازل باید در ترکیب جامعه و صحیح بودن ترکیب شرکت داشته باشند.

هر گاه بنده وظایف خویش را انجام دادم آنگاه دیگری نیز همین کار را خواهد کرد یعنی اگر اینگونه باشیم در جامعه کسی که بیشتر از دیگران نقد و اشکال وارد می کند باید خود بیشتر از دیگران در اصلاح بکوشد و آنگاه جامعه ما به سمتی می رود بدون درگیری و بدون مشکل آفرینی تنها افراد به عیوب خود نگاه میکنند و به محاسبه اعمال خود پرداخته آنگاه این پازل تکمیل شده و اصلاح نیز صورت واقعی پیدا خواهد کرد، اما در این بین بازهم خناسان و شیاطینی هستند که دست به انحرافات و کارهای شیطانی می زنند که تنها راه مقابله با آنان اول امر به معروف و نهی از منکر و بعد اجرای قانون، و قانونی که همه به آن ایمان داشته باشند مطمئنا مانع خواهد بود نه بازیچه  با این حال وظیفه امر به شایست و نهی از ناشایست افراد تنها با بیان و سخن و گاه با تهدید نیست بلکه بر مبنای غیر زبانی خواهد بود و جامعه به صورت خودکار با رفتار و کردار ما همانطور که با سمت مفاسد پیش می رود با اجرای این امور به سمت اصلاح و پاکی پیش خواهد رفت و اجرای قانون برای تک تک افراد جامعه هم عامل اطمینان است هم عامل امنیت و رفتن به سوی خوبیها.

حال هر کسی چنین وظیفه ای نسبت به خود احساس کند و آنچنان عمل کند که هر آنچه برای خود می خواهد برای دیگران نیز بخواهد، اخلاقی را رواج دهد و به اخلاقی روی آورد که دوست داشته باشد و دیگران نیز دوست داشته باشند وهمان اخلاق برای همه سر مشق باشد آیا جامعه ما جز همین را می خواهد و اصلاح جز این امور است؟!.

بار دیگر یاد آور می شوم که آیا بهتر نیست منتظر نباشیم تا دیگران عمل کنند و ما برای آنان دست بزنیم، اما نوبت به خودمان که رسید به خود بگوییم حالا ما هم عمل کردیم چه اتفاقی می افتد؟! مگر دیگران عمل می کنند تا ما عمل کنیم؟! عجیب است چرا دیگران عمل کنند خوب است اما نوبت به ما که می رسد از ناامیدی حرف می زنیم؟ چرا وقتی دیگران رعایت حقوق ما را نمی کنند آنرا ظلم در حق خود می دانیم و طرف را ظالم اما نوبت به خودمان می رسد و حقوق دیگران را پایمال می کنیم از عذر داشتنی چون عجله در رانندگی، از وخیم بودن حال مریض ما در بیمارستان، از به عقب افتادن کارمان و ضرر غیر قابل جبران حرف می زنیم و نفس خویش را وهمراهی و انصاف را به مسلخ می کشانیم؟؟!! آیا غیر از این است که تحمل سختی نداریم و سختی تنها برای دیگران می خواهیم و آنگاه انتظار داریم جامعه به سوی خوبیها پیش برود!!!

مگر جامعه چگونه به سمت همین مشکلاتی که ما هر روز از آن دم می زنیم رفته؟! مگر غیر از این است که هر روز یکی دو نفر به متخلفین اضافه شده یا یکی دو عنوان تخلف در جامعه اضافه کردیم؟! آیا ضرب المثل بز گر را در گله نشنیده ایم که گله ای را گر می کند، آیا نشنیده ایم که قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود؟! چرا همه اینها را شنیده ایم اما وقتی وقت عمل می رسد دچار لکنت و کسلی می شویم یا از نا امیدی مطلق حرف خواهیم زد؟.

یاران همراه و خوانندگان محترم تمام آنچه از فساد در جامعه ما که معتقدیم وجود دارد با گفتن و رواج دادن به اصلاح نمی گراید بلکه با اصلاح یک یک آن توسط یک یک افراد جامعه به نابودی خواهد گراید، اینکه من بگویم حالا من هم اینکار کردم چه فرقی می کند و دیگری نیز همین سخن را تکرار کند و دیگری و دیگری... تنها به اشاعه مفاسد پرداخته ایم و زمینه را برای مفسدان و متجاوزان فراهم کرده ایم.

در انجام کار خلاف اخلاق و قانون بارها برای خود توجیه می آوریم، و از مشکلات خود سخن می گوییم گاه در مقابل یک غذای چرب و نرم رأی را به کسی تقدیم می کنیم که به هیچ وجه افکار و کارکردش را قبول نداریم، آنگاه امثال عمر سعد را لعن میکنیم که چرا برای حکومت منطقه ری خود را فروخته و به جنگ با امام حسین (ع) رفته است؟ هر چند باید بارها به او لعنت فرستاد، اما آیا او نیز مثل ما کار خود را توجیه نکرده است؟! آیا با توجیه کارهای خلاف خود مثل اینکه، من عجله دارم پس باید مردم بفهمند که چرا رعایت رانندگی را نمی کنم، یا حق من است که در این اداره به من توجه شود و به دیگران خیر و در این اداره من حق دارم به عنوان یک کارمند حقوق دیگران را نادیده بگیرم چون فلان زمان شخصی برای من لطف داشته من نیز باید جبران کنم غافل از این که این امور حق طرف نیست و حق شخصی نیست که او جبران کند چرا که با ضایع شدن حق دیگران و با پایمال کردن حقوق افراد دیگر و با پول بیت المال نمی توان حقوق شخصی افراد را پس داد و اینرا همه ما باید برای خود یاد آور شویم .

خلاصه کلام آنکه خداوند تغییر جامعه را از خود ما خواستار است و دعاهای ما در واقع خواستن راه حلی برای اصلاح آن از خداست توسط خود ما ها و خود افراد جامعه.

این نوشتار قصد بیان این نکته اصلی را دارد که اصلاح جامعه با همگرایی و همفکری آحاد جامعه اتفاق خواهد افتاد و آنهم زمانی که هر کس هر روز یا هر چند مدتی یکی از عیوب خود را برطرف کند و همچنین یکی از منکرات در جامعه را ترک نماید و این همه تف و لعنت در جامعه بازگشتش به خود ما خواهد بود.


وحدت

وحدت

واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا

نگاهی به تاریخ و گذشتگان در جامعه انسانی ما را بر آن خواهد داشت که تجربه دیگران را از باب توصیه قرآنی (سیروا فی الارض) را آویزه گوش کرده و به دقت به سرگذشت گذشتگان نظر افکنیم تا دلائل سقوط و نابودی آنان را یافته و سرمشقی قرار دهیم برای فرار از سقوط جامعه اسلامیمان.

شکی نیست که اتحاد و همدلی و همکاری و در یک کلمه وحدت عاملی برای تداوم پیروزی اگر نباشد عاملی قوی برای عدم شکست است. داستان توصیه پدر پیر به فرزندان را بارها شنیده ایم و توجه داشته ایم که وقتی چوب های مختلف در کنار هم قرار می گیرند شکست آنان یا غیر ممکن یا بسیار سخت خواهد بود.

حکایت شیخ و سید و شخص عامی که به باغی وارد شدند و صاحب باغ نیز با حیله اختلاف بین عامی و سید و شیخ و نهایت خارج کردن هر سه آنان را از باغ شنیده ایم، داستان بره ای که از گله جدا شد و خوراک گرگ شد را خوانده ایم، اما در مقام عمل چرا و چگونه است که دچار لغزش شده و این همه حکایت و داستان را به فراموشی می سپاریم؟!

در دنیایی که گرگها منتظر جدایی ما از همدیگر هستند و در دنیایی که کفتاران به دنبال بره های جامانده از گله هستند چرا ما به خود نمیاییم و به هر دلیلی در صدد نابودی خود و دیگران هستیم؟!

نکته ای که نباید از یاد برد خود سازی است که ما تک تک مسلمین از آن غافلیم، و تنها خواستار وحدت از جانب دیگران هستیم که هر چه ما می خواهیم دیگران عمل کنند تا به وحدت برسیم!!! در حالی که باید به خیال باطل خود شک کنیم، چرا که وحدت به معنای اعتقاد به آنچه دیگران اعتقاد دارند و پذیرفتن آنچه دیگران پذیرفته اند نیست، تا به وحدت واقعی و اعتباری یا وحدت فلسفی فکر کنیم، بلکه وحدت در اصطلاح اعتقادی و سیاسی و ا جتماعی یعنی پذیرش مشترکات همدیگر و توهین نکردن به اعتقادات مخالف.

برای این امر کار هر کسی نیست که وحدت را توصیه کند و دیگران را به آن بخواند، بلکه کسی می تواند دیگران را به آن بخواند که همانند یک خانواده در درون خود و جامعه خود اتحاد و همدلی را ایجاد کرده باشد و چنان خود ساخته باشد که برای ایجاد وحدت تحمل اهانت ها و تهمت ها را داشته باشد. باید همانند عالمی بود که وقتی جوانکی برای آزارش سه بار در خانه او در نیمه های شب زد و نهایت با جسارت تمام از بهتر بودن ریش عالم و دم سگ سوال کرد آن بزرگوار با نهایت تواضع فرمود اگر از پل سراط بگذرد ریش من و الا دم سگ!!

وحدت در بعد سیاسی واجتماعی به تواضعی بستگی دارد که شخص مزکی در درون خود با آن کلنجار رفته باشد، و قسم های قرآنی را برای تزکیه نفسه فهمیده باشد و درک کرده باشد.

جامعه ما احتیاج به وحدت دارد به عنوان یک استراتژی و نه به عنوان یک تاکتیک، امت اسلامی باید به آیات قرآن برای ایجاد وحدت تمسک کنند و از قرآن درس بگیرند که زمانی تمدن و حاکمیت اسلام در جهان خواهد درخشید که وحدت استراتژی آن باشد، وحدت زمانی تحقق پیدا خواهد کرد که دغدغه همه ما اسلام باشد نه شخص خودمان و گروه خودمان و یاران خودمان، وحدت عاملی برای توجه خداوند به جامعه اسلامی است و الا همچون دیگر اقوام در دام خود خواهی و خود برتر بینی و سقوط خواهیم غلطید.

این روزها که مصادف است با هفته وحدت باید بیش از بیش به این مقوله پرداخته شود و تنها با یک سمینار و یک همایش نمی توان وحدت ایجاد کرد، باید طبق آیات قرآن که مسلمانان را توصیه به عدم توهین به سران و مقدسات کفار می کند باید خود را مقید بدانیم طبق همین آیات به مقدسات و افراد و کسانی که مورد احترام طرف مقابل است توهین نکرده و حتی توهین به آنان را طبق فتوای علمای اسلامیمان برا ی خود حرام بدانیم.

هفته وحدت که از دوازدهم ربیع الاول تا هفدهم ربیع الاول نامگذاری شده می تواند گرایش امت اسلامی را به وحدت بیش از پیش به سوی خود هدایت کند. قرآن ما را امت وسط خوانده پس باید از افراط و تفریط دوری گزینیم، و به دنبال میانه روی باشیم چه آنان که بر مسند فتوای اهل سنت هستند و چه آنان که بر مقام فتوای اهل تشیع. 

توجه ما به اطراف خودمان ما را به واقعیاتی نزدیک می کند که د شمن درون و برون و دشمن برون امت دست به یکی کرده تا ریشه امت وسط را زده و بر جنازه آن جشن بگیرند، وجود وهابیت و طالبان و داعش هیچ گره ای از جهان اسلام باز نکرده بماند که به یک غده سرطانی برای کمک به غده دیگر سرطان یعنی اسرائیل تبدیل شد و جهان اسلام را با چالشی بیش از پیش مواجه کرد.

وحدت آغاز خود سازی برای رسیدن به خداست، وحدت آغاز غلبه بر شیطان برون و درون است، برای وحدت مدارا و تواضع شرط اصلی است و رجوع به قرآن آنان را به ما یاد آور خواهد شد. چرا که انسانی می تواند به وحدت بیاندیشد که با سعه صدر اشتباه دیگران را تحمل کند و برای هدایتش نه با قهر و غلبه که با بحث و منطق تلاش نماید. انسانی برای وحدت آمادگی دارد که بداند اگر قرار بود با زور و نه با اختیار همه دنیا مسلمان شوند و هدایت شوند خداوند خود این چنین قدرتی داشت .

باید بدانیم که عاقبت تفرقه و دو دستگی نه نابودی طرف مقابل بلکه نابودی هر دو است. هیچ کسی در کشتی جامعه اسلامی حق ندارد به خود اجازه دهد تنها به خاطر اینکه قسمتی از کشتی سهم نشستن اوست آنرا سوراخ کرده و همه را در غرق خود شریک گرداند.

آنانی که به هر دلیلی به مسائل اختلاف انگیز بین شیعه و سنی دامن می زنند یا خود را به نفهمی زده یا نمی فهمند که مشترکات ما بسیار بیشتر از مسائلی است که با آن اختلاف داریم، و باید خود بدانیم و همانند آن عالم سنی فکر کنیم که شیعه نیز همانند دیگر فرق اسلامی است که فتوایی غیر از آنان دارد و به فرمایش امام خمینی (ره) توجه کنیم که کسی که بین شیعه وسنی اختلاف اندازد به هیچ مذهبی نیست بلکه یک کافری است که قصد نابودی هر دو را دارد.

حساب و کتابی سطحی و به قول معروف سرانگشتی نشان خواهد داد که تفرقه و جدال همیشگی بین شیعه وسنی به نفع چه کسی است یا این همه مدت که به طبل تفرقه بین آن دو دمیده شده چه مقدار شیعه سنی شده یا بالعکس؟! از طرفی چه مقدار از جوانان مسلمان ما فقط به خاطر همین اختلاف افکنی و ماهی گرفتن عده ای بی فکر و بی سواد از این امور برای جذب تعدادی افراد به دور خود به سمت ادیان و یا حتی بی دینی کشیده شده اند؟!

چه مقدار از جوانان ما درگیر این گونه امور هستند و چه مقدار هزینه باید ما از مادی و معنوی باید پرداخت کنیم تا عده ای با تکیه بر وسواس شیطانی خود بتوانند چند مدتی همچون داعش و برگزار کنندگان عمر کشان بر مردم عامی مذهب خود سوار شوند و ندای انا ربکم الاعلی سر دهند و به طغیان خود بر جامعه اسلامی سر پوش اسلامیت و وحدانیت بزنند.

وقتی به اندیشه اندیشمندان بزرگی چون سید جمال الدین اسد آبادی، شیخ شلتوت در الاظهر مصر و آیت الله بروجردی در ایران و امام خمینی و آیت الله العظمی خامنه ای رجوع می کنیم متوجه خواهیم شد که بزرگان و صاحبان اندیشه و خرد از وحدت استقبال کرده و افراد بی سوادی در فقه و اصول چون سرکرده داعش و طالبان و افراطیون در شیعه جز در بوق اختلاف چیزی برا ی گفتن ندارند. چرا که نان و آب آنان در اختلافات به جاست و باقی

در هر حال باید دعوت کنندگان به وحدت خود از سعه صدر، اخلاص، ایثار و از خود گذشتگی، و اعتقاد راسخ در این باب بر خوردار باشند و آن را به عنوان یک استراتژیک در نظر بگیرند.


سلامی دوباره

با سلام 

دوستان محترم مدتی است که سعادت حضور در محضر شما را نداشتم. اگر خداوند توفیق را رفیقمان کند قصد داریم در خدمت دوستان باشیم. اللهم اقذف فی قلبی رجائک واقطع رجائی عمن سواک حتی لا ار جو احدا غیرک