
دل نوشته
ای کاش پرنده ای بودم تا با بالهایم فضا را می شکافتم و به دور دستها سرک می کشیدم، از این دنیای آدمها فاصله می گرفتم و با حیواناتی هم زیست می شدم که حداقل به هم نوع خود رحم می کنند، به شیرها و ببرها و پلنگ ها و حتی کفتارها و گرگ ها می رسیدم و از وحوش آدمیت برایشان می گفتم، خود خواهانی که جز خود خواهی و غرور در نفس و در تفکر چیزی بهره خود نساخته اند.
ای کاش می توانستم با بادها همراه می شدم و به هر کجای این جهان پهناور سرک می کشیدم و تمام خوبیهای آن را برای خود جمع می کردم و با آنها زندگی می کردم از باد دست و دل بازی و از نسیم آرامش و از آب موسیقی ملایم و از دشتها بزرگی دل و از کوهها استقامت و از دریاها روشنی و از خورشید نور افشانی و از ماه سکوت و از ستاره ها دل خوش کردن بچه ها را و از آهوان زیبایی را و از گاوها وقار و از اسبها وفا و از همه و همه تمام خوبیها را می جستم و در کوله بارم می گذاشتم و در سکوت شب با خود خلوت می کردم و آنکه مرا به این تفکر واداشته را شریک خود می ساختم و درکنارش به یگانگی اش عشق می ورزیدم.
صبح که از خواب بر می خواستم از نسیم صبگاهی به صورتم می افشاندم و با یک سلام بر یگانه دوستم بر بال پروانه ها می نشستم و همراه آنان به موسیقی رودخانه گوش می سپردیم و آواز پرندگان را در میان گلهای بهاری و چمنهای سرسبزی که دل خود را پهن کرده تا هر موجود زنده ای در آن به آرامش خانه ای بسازند و در کنار آن به پچ پچ صدایش که گاه با نسیم و گاه با آب همراه می شود گوش فرا دهیم، و چه زیباست وقتی که به پای درد دل آن بنشینی و از جنب و جوش حشرات و پرندهایی که در پهنه دلش جای داده و نا گاه با قور قور، قورباغه ای از همه آنچه در ذهن داری بیرون می پرید.
از دور اسبی را می بینی که سر خوش و خور خور کنان به سمت چمن می آید و یا گاوی که با حرص ولع چنان با چمن سر گرم است که گرگهای اطراف خود را فراموش کرده است و سفره سبز چه به آرامی پوزه او را نوازش می کند، اما اسب با دیدن آن سفره زیبا از خود بی خود شده و به پرواز در می آید. عجب دنیایی دارند این حیوانات که هر صفتی از آنان می تواند صفتی اخلاقی در ما بوجود آورد هر چند بعضی صفتهای آنان در انسان تکنولوژیته شده و قدرت تخریبش چند برابر اما صفات خوب آنان می تواند ما را به راهی بهتر از حیوانیت تغییر مسیر دهد.
شاهپرکی امروز صبح بخیر را با یک چرخش درمقابل چشمان به من گفت و من خیره به دنبال پروازش چشم دوختم، در میان موسیقی سایر حشرات و پرنده ها و موجودات ریز و درشت اما او به موسیقی نسیم دل سر پرده بود، و با نسیم گاه به سمت آسمان و گاه به سمت زمین، گاه به راست و گاه به چپ می رقصید و چرخ می زد، او را به خوبی می پاییدم و تمام هواسم به او بود که بر روی شاخه گلی نشست ، گل قلقلکش گرفت و با ناز خاصی به شاهپرک خوش آمد گفت و احوالپرسیشان را ادامه دادند، شاهبر از خود می گفت و اینکه چقدر پر زد و چقدر دقت کرده تا دوست خوبی مثل این گل را انتخاب کرده است.
گل اما از نسیم صبح گاهی که چگونه با آرامش او را از خواب بیدار کرده و از خاک که چگونه به موقع غذایش را آماده می کند. و از آب که چه با موسیقی آرامش او را سر زنده نگه داشته و از پرتوهای خورشید که چه مادرانه هر صبح با نوازشش از خواب بیدار می شود و غروب با سرخی رنگش از او خدا حافظی می کند، از دوستانی که در اطرافش هست و از شاهپرکهایی که هر روز چند بار به او سر می زنند. و از بلبلانی که به میان این گلزار می آیند و مدتی را برای همه با آوازی بلند می خوانند. که همه با نسیم باد به رقص در می آیند و بلبلان سرمست خواندن.
الاسلام یعلی
به نام هستی بخش
همه ما ها به تواتر قصه آن پیر مرد را شنیده ایم که برای تفهیم به فرزندانش چوبی را آورد که آنرا بشکنند، هر کدام که شکستند، چوب های شکسته را بازهم برروی هم قرار داد تا بشکنند. و حکایت آن سه نفر که یکی سید بود و دیگری شیخ و سومی فردی عادی در باغی رفته بودند و صاحب باغ چگونه یک یک آنها را از باغ بیرون کرد . نهایت قصه ی آن سه شخصی که هر کدام به زبانی تکلم می کردند و بر سر انگور دعوا داشتند و هر کدام نیز حرف خود را بهتر از دیگران می دانست. جریان کشورهای اسلامی ما و مذاهب و فرق ما و نیروهای سیاسی در داخل کشور نیز مصداق بارز آن حکایتها و ضرب المثلهاست اما آیا به تعبیر قرآن فاعتبروا یا اولی الباب و الابصار، را می توانیم درک کنیم؟
قصه اول قصه تمام کشورهای اسلامی و مسلمانان است و جویهای آبی که از یک چشمه سر چشمه می گیرند و هر چه این جویها از چشمه فاصله می گیرند گل آلود تر می شوند. در هر حال حقیقت یک چیز است و نمی تواند دوتا باشد، پس چشمه برای همه مشخص است و این جویها اگر خود را حقیقت بنامند همان منیتی است که، در سرچشمه آنرا منع کرده است، اینکه خدا یکی است و پیامبر خاتم یکی است و معادی هست هیچ کدام از مسلمانان شکی ندارند، اما در مباحثی چون امامت و خلافت که تنها نکته اختلاف است چه شده است که همه روزه به این اختلاف پرداخته می شود اما در طی سالیان و حتی قرنها به سه دیگر نگاهی انداخته نمی شود و چرا ذره بین ما تنها بر این نکته ذوم کرده و بر روی اشتراکات دوربین شده است؟!
نگاهی به گذر تاریخ نیز ثابت کرده است که نه شیعیان دست از اعتقاد خود برداشته و نه سنی ها و به مرور زمان نیز چنین نخواهد شد، تکفیر دیگر مذاهب و فرق خواسته چه کسانی را بر آورده می کند؟ آیا کسانی که به نام اهل سنت دست به جنایتهایی می زنند که روح شارون و هیتلر و صدام و میلسویچ را شاد کرده و می کنند، آیا دغدغه دین دارند؟! آیا افراطیونی که هر گونه تهمت و اتهام را به بزرگان سایر مذاهب و کفریونی از شیعیان که اهل بیت را در حد خدایی قبول دارند اینان به اسم شیعه به اسلا م و شیعه خدمت میکنند؟!
همانطور که اشاره شد نه شیعیان به اهل سنت گرایش پیدا می کنند و نه سنیان به تشیع ، مگر آنکه یکی خود به میل و با تلاش و تحقیق خود به ثواب برسد، و یا آنکه با رعب و وحشت بتوان عده ای را مدتی به ظاهر به مذهب دیگر فرا خواند.
نگاهی به جنگهای خونین در اروپا که به اسم مذهب برپا شده بود و آرامش نسبی کنونی در بین آنان یک نکته ای برای همه روشن خواهد کرد که آنهم دشمنان با این تجربه به میدان آمده و به جنگ مذهب در کشورهای اسلامی آب و تاب بیشتری داده و هیزم آتش را افزون می کنند تا به اهداف خود برسند، از سوی دیگر عده ای از ما به ظاهر مسلمانان نیز به اسم کمک به اسلام درست کاری می کنیم که آنان می خواهند و نتیجه همانی است که تمام انرژی و قوه مسلمانان در درگیری های داخلی هزینه شده و نه پیشرفت علمی و نه توسعه ای در کشورهای اسلامی تحقق خواهد یافت، نتیجه آنکه مسلمانان همچنان باید به دنبال آقا بالاسری برای خود باشند ،حال آمریکا و انگلیس یا اسرائیل خیلی تفاوت نمی کند، این در حالی است که این جماعت بی عقل به اصطلاح مسلمان دائما این شعار را برای خود تکرار میکنند که «الاسلام لایعلی علیه»!! آیا این است که اسلام برترین دین معرفی می کنیم؟!
نکته بعدی اما گروهها و احزاب داخلی، هر کدام از این به اصطلاح حافظان کشور و اسلام ودین و تشیع شعار می دهند که ما باید الگوی جهان اسلام و حتی جهانیان باشیم، اما وقتی در مرحله عمل می رسند حتی نمی توانند یک مخالف را در چارچوب قانون تحمل کنند!! آن گاه می خواهند سایر ادیان و مذاهب نیز اداره کنند و تحت لوای خویش در بیاورند! ادعا می کنند از ترفند و توطئه دشمن آگاهند اما گاه چنان شعارهای آنان را تکرار می کنند که انگار وحی منزل ما همان است که آنها می گویند!! و یا عده ای چنان از هوشیاری خود دم می زنند که صدای بوق کرنای خودشان خودشان را هم کر کرده و متوجه نمی شوند در زمینی بازی می کنند که آنها چمنش را انداخته اند، در گودی کشتی می گیرند که تشکش را دشمنان آنان پهن کرده اند، به راستی چه امتیازی بهتر از این برای خارجیان و مخالفان نظام که، ما چشم و گوش بسته به نسخه های آنان عمل کنیم و اجرا کنیم گاهی در میدان عمل و گاه در میدان نظر.
خودباختگانی هستند که تنها پیشرفت کشور را در اجرای نسخه های تاریخ مصرف گذشته دیگران می دانند اینان هم خود می فهمند و هم دیگران که به نا کجا آباد سیر می کنند، بعضی دیگر اما سر در لاک خود فرو برده و نسخه می پیچند که آگاه باشید در دام دشمنان نیافتید در حالی که خود بر روی تشک آنان بدن خود را گرم می کنند تا پشت حریف را بر خا ک بمالند، و حکایت همانی می شود که دزد خود داد می زد دزد را بگیرید! در حالی که این گونه افراد بوقهای تبلیغاتی بی جیره و مواجب همان دشمنان خواهند شد، چرا که بدون هیچ هزینه ای از طرف دشمن این به اصطلاح مدافعان خود دشمن تراشی کرده و خود سیر منطقی بین گفته های مخالفین با دشمنان ایجاد کرده و خود حکم محدور الدم بودن و یا مجوز اخراج آنان را از کشور صادر می کنند!!
نهایت آنکه اگر خوش بینانه به این اختلافات بنگریم در معنای انگور اختلاف دارند نه در خود انگور، چنانکه آن سه مرد با زبانهای مختلف همان انگور را می خواستند اما یکی می گفت عنب دیگری می گفت انگور و سومی می گفت اوزوم، و اگر نوع نگاه خود را نیز عوض کنیم باید معترف باشیم که در دام روبهانی افتاده ایم که جایی برای حتی یک مرغ نگه داشتن نیست.
برنامه های توسعه و پیشرفت و تحمل مخالفین و نقد و نقد پذیری را ما خود بنویسیم و اجازه بدهیم مخالفین ما، یعنی آنانی که با روش ما مخالفند نه با نظام و کشورما، بنویسند و جای نقد را برای همگان باز بگذاریم ولو از دشمن باشد، هر گاه نا کارآمدی برنامه ای برایمان روشن باشد، برای جبرانش تلاش نماییم نه آنکه چون دشمن گفته باز هم بیاییم همان نقطه ای که خود نیز تجربه کرده ایم که مخرب است تکرار کنیم.
به راستی یاد فرمایشات استادی افتادم که در کلاس مدیریت می گفت اگر شخصی را از اداره ای اخراج کردید بروید پای صحبتهایش بنشینید چرا که مهمترین نقدها و جدیترین نقد ها آن شخص در همان حال عصبانیت بیان میکند، آیا ما تحمل چنین نقدهایی خواهیم داشت؟!
تتنها راه رسیدن به تفاهم و همکاری اعمال قانون است نه اجرای سلیقه و این را باید همیشه در ذهن داشته باشیم چرا که سلیقه با هر شخص تغییر خواهد کرد اما قانون تغییرش با خواسته همه یا اکثریت خواهد بود، چه در مسائل ملی و چه در مسائل بین المللی اسلامی، و در مسائل اسلامی تنها راه آن ایجاد مجلسی که نمایندگانش از تمام کشورهای اسلامی باشد.
نامه آقای مطهری به آقای روحانی
جناب حجتالاسلام آقای روحانی دامت برکاته
رئیس جمهور محترم
با اهداء سلام و آرزوی توفیق بیشتر برای جنابعالی، بیش از یک سال از دوره صدارت آن مقام گرامی میگذرد و گرچه پیشرفتهایی در سیاست خارجی از نظر رفع توهم ایرانهراسی و ارتقاء جایگاه سیاسی کشور در دنیا و نیز توفیقاتی در حوزه اقتصاد مانند ایجاد ثبات اقتصادی و مهار تورم و خروج از رکود حاصل شده است لکن در بخش سیاست داخلی و اجرای فصل سوم قانون اساسی که مشتمل بر حقوق ملت است و البته از وعدههای انتخاباتی شما نیز بوده است توفیقی نداشته و همواره منفعل بودهاید، بلکه طرف مقابل برای آنکه ثابت کند که با انتخابات 92 هیچ سیاستی در این حوزه تغییر نکرده است، گاهی به اقداماتی تندتر از گذشته دست زده و با سکوت جنابعالی مواجه بوده است. این در حالی است که رئیس جمهور طبق اصل یکصد و سیزدهم قانون اساسی مسئول اجرای قانون اساسی است و اگر هریک از دو قوه دیگر قانون اساسی را نقض کردند حداقل میتواند به پشتوانه رأی مردم به آنها اخطار یا تذکر قانون اساسی بدهد و البته فشار افکار عمومی کار خود را خواهد کرد.
به عنوان نمونه مسئله حصر خانگی آقایان حجت الاسلام کروبی و مهندس میرحسین موسوی سه سال و هشت ماه است که برخلاف اصول متعدد قانون اساسی بدون حکم قضایی و این که آنها اجازه دفاع از خود داشته باشند ادامه دارد. ممکن است حکم اولیه شورای عالی امنیت ملی مبنی بر حصر خانگی این دو که در شرایط اضطراری صادر شده، برای مدت موقت - مثلا یک ماه - و تا زمان بازگشت شرایط عادی به جامعه، قابل پذیرش باشد اما ادامه آن بدون حکم قضایی قطعا وجاهت قانونی، شرعی و اخلاقی ندارد و خلاف فصل سوم قانون اساسی است. مثل آن است که کسی را بدون محاکمه به حبس ابد محکوم کنیم.
اصولا این یک سنت غلط در جمهوری اسلامی بوده است که منتقدان خوش سابقه در انقلاب را که احیاناً اتهامی متوجه آنها بوده است، به جای رسیدگی به اتهامشان در حصر قرار دادهایم بدون آنکه ضرورتی داشته باشد. گویی انتقاد و اعتراض را به معنی خروج از نظام تلقی کردهایم، حال آنکه کسی میتواند انتقادهای اساسی به نظام داشته باشد و زندگی عادیاش را بکند، آنچنان که سیره امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بود. آن پیشوای بزرگ مادام که خوارج دست به سلاح نبردند آنها را از حقوق اجتماعیشان محروم نکرد و خود میفرمود از من در خفا و آشکار انتقاد کنید.
برخی این گونه رفتارها را به سیره امام خمینی مستند میکنند، غافل از این که تعمیم برخی تصمیمات اوایل پیروزی انقلاب و دوره جنگ به امروز - قطع نظر از درستی یا نادرستی آنها - صواب نیست. مثلا در دوره جنگ زمانی که روزنامه میزان مانند ستون پنجم دشمن عمل میکرد و روحیه مردم را تضعیف مینمود ایشان فرمودند قلمهای مسموم باید شکسته شود، و به دنبال آن چندین روزنامه توقیف شد. این رفتار را میتوان با شرایط جنگ که حیات و ممات یک ملت بسته به آن است توجیه کرد اما نمیتوان آن را به شرایط عادی تعمیم داد. امام (ره) نیز بعد از جنگ در پاسخ به نامه نمایندگان مجلس فرمودند از این پس در چهارچوب قانون عمل میکنیم.
اصل سی و دوم قانون اساسی میگوید: «هیچ کس را نمیتوان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین میکند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود.»
طبق این اصل، مسئولانی که حصر خانگی آقایان کروبی و موسوی را ادامه دادهاند باید مجازات شوند.
اصل سی و هفتم میگوید: «اصل، برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمیشود مگر این که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.» ممکن است کسانی بگویند «جرم آنها که موجب آشوب و درگیری شدند محرز است و اینجا اصل بر برائت نبوده و احتیاجی به اثبات جرم آنها در دادگاه صالح نیست.» این سخن پذیرفته نیست و علاوه بر این که خلاف قانون اساسی است که هر مجازاتی را ناشی از حکم دادگاه صالح میداند، اگر آن را به سایر موارد نیز سرایت بدهیم به نتایج ظالمانهای میرسیم. مثلا فردی که در نزاع میان دو نفر میانجی شده و با زحمت چاقو را از دست ضارب گرفته و ضارب فرار کرده و او با چاقوی خونین در دست، در صحنه جرم باقی مانده و مردم و احیانا پلیس فقط همین صحنه را دیدهاند، با این منطق چنین فردی محکوم به قصاص است و حق دفاع از خود را ندارد!
اصل سی و ششم میگوید: «حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.» بنابراین فرضاً شورای عالی امنیت ملی حکم ادامه حصر خانگی به مدت نامعلوم و مثلا تا زمان توبه آنها را صادر کرده باشد چنین اختیاری نداشته است.
اصل یکصد و شصت و هشتم میگوید: «رسیدگی به جرایم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیئت منصفه در محاکم دادگستری صورت میگیرد.»
طبق این اصل چنانچه قرار بر محاکمه این دو باشد – که خواست هردوی آنها نیز هست و البته باید همزمان با محاکمه متهمان طرف مقابل ماجرا باشد – محاکمه آنها باید علنی و با حضور هیئت منصفه باشد.
اصل سی و نهم قانون اساسی نیز میگوید: «هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده، به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است.»
این اصل در مورد کسی است که به حکم قانون زندانی شده باشد. در مورد کسی که به طور غیرقانونی ادامه حصر پیدا کرده است، به طریق اولیا هتک حرمت و حیثیت او ممنوع و موجب مجازات است. این در حالی است که در طول چند سال گذشته انواع اتهامات از اتصال به آمریکا و انگلیس و صهیونیسم گرفته تا ضدیت با امام حسین علیهالسلام و امام خمینی از تریبونهای مختلف به آنها زده شده بدون آنکه آنها امکان سخن گفتن و دفاع از خود داشته باشند.
جناب آقای روحانی
با توجه به مطالب مذکور، جنابعالی به عنوان رئیسجمهور و رئیس شورای عالی امنیت ملی وظیفه سنگینی در پیشگاه خدای متعال و ملت ایران دارید. عدهای حیات سیاسی خود را در ادامه وضع موجود میدانند و در چنین مواردی که قانون دست آنها را باز گذاشته و راه قانونی هموار است، به جای عمل به تکلیف خود، از مقام رهبری مایه میگذارند، در حالی که در چنین مسائلی اساسا نیازی به ورود رهبر گرانقدر نیست، همچنان که اگر مدیریت بحران سال 88 درست و با تدبیر عمل میکرد نیازی به ورود ایشان نبود. از ولایت فقیه فقط در مسائل بسیار حیاتی برای اسلام باید هزینه شود نه در چنین مسائلی.
گروهی که احساس میشود حسن نیت دارند و مخالف رفع حصرند میگویند اگر اینها بدون توبه و عذرخواهی آزاد شوند اقتدار نظام میشکند. این هم حرف باطلی است. اولا مگر اقتدار نظام به این است که هیچ منتقدی نداشته باشد؟ مگر حکومت پیامبر(ص) یا علی علیهالسلام منتقد نداشت؟ ثانیا توبه باید اختیاری و با میل قلبی و در پیشگاه خدا باشد و اگر باید از مردم نیز عذرخواهی کنند سایر متهمان فتنه مانند آقای احمدینژاد و برخی نهادهای حکومتی نیز باید چنین کنند.
این عده گاهی نیز میگویند اگر اینها آزاد شوند دوباره آشوب میشود. این نیز خیالی بیش نیست. شرایط و هیجان آن دوره از میان رفته و منشأ فتنه هم کنار رفته است. اکثر معترضان نیز با انتخابات 92 به خواستههای خود رسیده و انگیزهای ندارند. به فرض محال آقای موسوی اعلامیه هم بدهد کسی همراهی نمیکند و خود ایشان هم گفته است میخواهم دولت را کمک کنم.
رئیس جمهور محترم
قرائن نشان میدهد که به هر دلیلی ارادهای برای محاکمه متهمان فتنه 88 و طبعا بازخوانی آن با حضور طرفهای قضیه وجود ندارد و فتنه 88 در ایران حکم هولوکاست در اروپا و آمریکا را پیدا کرده است که فقط یک سخن باید گفته شود و کسی حق تحلیل متفاوت و تحقیق درباره ریشهها و عوامل گوناگون آن را ندارد. لذا پیشنهاد میکنم که جنابعالی به عنوان رئیس جمهور و رئیس شورای عالی امنیت ملی، در اجرای قانون اساسی به تنها راه باقی مانده یعنی آزادی سه محصور مورد نظر عمل نمایید. قانون اساسی برای اجرا کردن است نه یک سند ملی که صرفا در ویترین قرار گیرد. عید غدیر نزدیک است و چه بهتر این کار در این ایام صورت گیرد و وحدت ملی ما که به شدت به آن نیازمندیم بیشتر و استوارتر گردد. بدیهی است که اگر همچنان مسامحه نمایید این قضیه در قالب سؤال از رئیس جمهور در مجلس پیگیری و البته برخی سؤالات فرهنگی نیز اضافه خواهد شد.
با تقدیم احترام
علی مطهری
این روزهای ایران
وضعیت این روزها
این روزهای کشورمان، روزهای جالب و بیاد ماندنی هستند هم از نگاه خوش بینانه هم از نگاه بدبینانه، در هرصورت تاریخ ساز است برای کشور و ملت ایران، دشمنان تمام توان خود را در دیپلماسی به کار گرفته اند تا شاید بتوانند کشورمان را از اهداف خود منصرف نمایند، دیپلماسی ایران نیز با تمام قوا قصد دارد مانع اجماع جهانی و اجماع کشورهای ثروتمند و در عین حال بی اخلاق قرار گیرد. در کارزار زور آزمایی دیپلماسی کشورمان همانند زوز آزمایی ورزشکاران عزیزی که نتیجه زحمات خود را می گیرند ملت ایران دوست دارد کارزار دیپلماسی نیز با گرفتن مدالهای طلا و اگر نشد نقره و برنز بتواند، درمیان کشورهای مغرور از قدرت و کشورهای دلبسته ی به ایران خودی نشان دهد.
سفر دکتر روحانی به سازمان ملل و کشورهای همسایه بعضی را دلواپس کرده و بعضی امیدوار اما چه اندازه هر دوی اینها مطابق با واقع هستند باید صبر کرد، مخالفین داخلی و خارجی گاها سرو صدا و فریادهایشان به صورت اتفاقی به یک موضوع گره می خورد، و گاه یکی از دادن امتیاز عصبانی می شود و دیگری از ندادن امتیاز، در هر صورت آنجا که قصد تخریب دیپلماسی را دارند هر دو به یک ریسمان چنگ می اندازند و آنجا که قصد به اصطلا ح تقویت دارند منافع و منابع متضادی پیدا می کنند، گاه سر و صدا و هلهله خارجیان را نشانه عقب ماندگی دیپلماسی دانسته و گاه عصبانیت آنان را نشانه عقب ماندگی.
موافقان نیز گاه هم صدا با خارجیان شده و گاه بر پیشانی آنان تف می اندازند، در هر صورت آنچه که در این بین از یادها غافل می شود نگاه واقعی مردم و کوچه و بازار است که یک عده در داخل هر کشوری به اسم آنان تصمیم سازی و تصمیم گیری می کنند، اما آن جماعت کوچه و بازار تنها به فکر آن هستند که آیا تا ماه بعدی آنان مشکلاتشان را حل خواهند کرد؟! آیا مشکلاتی دیگر گریبان گیر آنان نخواهد شد؟! و اینان کسانی هستند که باید جور تصمیمات غلط دیپلماسی داخلی و خارجی را بکشند، و هزینه های غلط و درست بودن حاکمان بر این عده تحمیل می شود.
هر چند تمام تصمیمات دولت امید را نمی توان تأیید کرد و اشکالات دیگران را نادیده گرفت، اما همیشه اختلافات و درگیریها چنان در بوق و کرنا دمیده می شود که اگر سخنی به حقیقت نیز گفته شود، شنیده نخواهد شد، و اگر شنیده شود چون از زبانی تنفرانگیز برای طرف بیان شده همانند بسیاری از سخنان منطقی از گوشی وارد و از گوشی دیگر به در خواهد شد.
در هیاهوی و جنجال بین موافقان و مخالفان دولت، آنچه در نظر گرفته نمی شود قانون است، هر چند در این دولت بارقه های امید به قانون گرایی و جود دارد اما، در گوشه و کنار دیده می شود که اکثر مخالفین نه تنها از قانون دم نمی زنند که از سلیقه خویش به اسم نظریه غالب استفاده می کنند و آحاد جامعه را در خویش فرو می برد که آیا این حرف مخالفین یک قانون است یا یک دستوری که تمام اعتقادات پشت آن نهفته است و دیگران چون وحی منزل باید پذیرا باشند.
البته استبداد گرایی کشور ما که از قدیم الایام مطرح بوده در واقع هر ایرانی را به این سمت می کشاند به راستی تا کی باید سلیقه و زور به اسم قانون مطرح باشد؟! تا به کی عده ای سلیقه خویش را به نام قانون باید اعمال کنند؟ اگر قانون مناسب نیست چرا تغییرات قانونی ایجاد نمی کنند؟! اگر قانون بد است چرا تا وقتی کارهایشان پیش می رود دم از قانون می زنند و وقتی به ضرر آنان تمام شد، قانون را ناقص یا مخالفت با قانون را مخالفت با قرآن نمی دانند؟ چرا عده ای برای پیش برد سلیقه خویش از قرآن و خدا و پیامبر و ائمه و امام و شهدا مایه می گذارند؟! و هیچ دلیلی منطقی پشت ادعای آنان ثبت نشده است ؟!
خلاصه این روزها باید همه یاران دولت به دولت کمک کنند تا بتواند مسیر پر سنگ لاخ داخلی و خارجی را پشت سر بنهد .
در پایان باید گفت چرا اجرای قانون برای همه سخت است؟ در حالی که این همه هزینه برای نوشتن یک ماده قانونی پرداخت می شود؟! چرا هر گاه بحث قانون می شود کسانی که خود باید داور کارزار و جریانهای سیاسی باشند خود یک حزب سیاسی می شوند و گردن رفیقان و رقیبان را تا حد مرگ فشاد داده و بعد می گویند چرا تحمل مخالف ندارید ؟! آیا به راستی استبداد و خود باختگی در اعماق وجود ما سایه افکنده است؟!
آیا زمانی برسد که با حفظ تمام حقوق و حریم مخالفان به پیشرفت جامعه اسلامی و مخصوصا ایران فکر کنیم؟! آیا می توان حرف قانون را یگانه پشتوانه توسعه و پیشرفت پایدار بدانیم و اگر نقصی هست قانون را اصلاح کنیم نه آنکه بر شاخ بنشینیم و بن را ببریم!!!
چه کسی نفع می برد؟!
(این احمق چه کسی بوده است)چه کسی از بالا بردن عکس موسوی و کروبی در نیویورک نفع برد؟

بیشتر: پایگاه خبری انصاف: چه کسی از بالا بردن عکس موسوی و کروبی در نیویورک نفع برد؟
مهمترین مشکل ایران
مهمترین مشکل ایران از نگاه سریع القلم، در عصر ایران
به سه مورد زیر، توجه فرمایید:
.1 کشورهای عربی حوزة خلیج فارس حدود 2 تریلیون دلار صندوق دخیرة ارزی (خارج از بودجه جاری خود) دارند که در سال چند صد میلیارد دلار از طریق سرمایهگذاری در غرب و آسیا، برای این کشورها و نسلهای آتی آنها سود حاصل میکند؛
.2 منطقه سی لی کان ولی (Silicon Valley) که مهمترین منطقه فنآوری جهان در شمال کالیفرنیاست با جمعیتی معادل 6.828.617 نفر در ماه جاری، درآمد سرانة 63.288 دلار که جزء بالاترین در جهان است را رقم زد؛
.3 چینیها اخیراً موشک زمین به دریای 1100 کیلومتری (DF-21D) با هزینة 11 میلیون دلار با موفقیت آزمایش کردند.
معانی صریح و تلویحی این تحولات عظیم در سطح همسایههای ما و در مقیاس جهانی چیست؟ همة کشورها به فکر توسعه و افزایش توانمندی هستند حتی قطر با جمعیت 250 هزار نفری معادل یک محلة تهران. اعراب جنوب خلیج فارس بهتدریج در حال خرید روزافزون سهام شرکتهای نفتی بزرگ جهان هستند و اگر ما در آینده بخواهیم بهمنظور دستیابی به فنآوری نفت و گاز، با شرکتهای بزرگ جهان همکاری کنیم چه بسا با دستور کار سیاسی همسایگان سهامدار خود نیز روبرو شویم. آیا میتوان عنصر فنآوری و تکنیک را از فرآیند تولید ثروت و قدرت نادیده گرفت؟ چینیها به دو دلیل وارد عرصة جهانی شدهاند: اول فروش کالا و خدمات و دسترسی به پول و ثروت و دوم همکاریهای مربوط به دستیابی فنآوری. از قدیم روسها و چینیها علاقة وافری به منطقة سیلیکانولی داشتهاند بهطوریکه آمریکا، این منطقه را از مناطق کلیدی امنیت ملی خود تلقی میکند.
آیا میتوان به جز افزایش توانمندیهای اقتصادی، تولیدی، مالی و فنآوری هدف دیگری برای یک کشور در این منظومة موجود جهانی تصور کرد؟ هر هدف سیاسی و هر افق فرهنگی که یک کشور برای خود درنظر بگیرد، تابع تولید امکانات و ثروت است. وقتی روزنامهها و رسانهها را مطالعه میکنیم، هر فردی، هر نهادی و هر جمعیتی، اشکالات کشور را از زاویه دید و منافع خود میبیند: یکی میگوید مهمترین مشکل،آلودگی هوای تهران است. دیگری اظهار میدارد بالا بودن تعداد سارقان و معتادان مسئله اصلی ماست.
باز دیگری تصور میکند که مسئله اصلی ما ایرانیان، تحولات عراق است. آن طرفتر، مطرح می شود هدف اصلی زندگی ما ایرانیان تغییر جهت و ماهیت نظام بین المللی است. همینطور مسایل دیگر: فساد، رانتخواری، فرسوده بودن ناوگان هوایی، بوروکراسی ناکارآمد، جادههای ناامن، بنزین ناسالم، لبنیات آلوده، بحران کمبود آب، تعداد پروندههای قضایی، نبود امکانات برای عامه مردم برای رسیدگی به بهداشت دندان، رسانههای ضعیف و عمدتاً تبلیغاتی و غیره.
آیا با وجود صدها مؤسسه تحقیقاتی و هزاران محقق در کشور، تا بحال "درخت مسائل و مشکلات کشور" را ترسیم کردهایم؟ آیا نباید تقدم و تأخر مشکلات را طراحی کنیم؟ اگر افزایش توانمندی را بهعنوان کلیدیترین هدف کشور بپذیریم، مشکلات و موانع تحقق چنین هدف کانونی کدام است؟ امروز چینی ها در بازارهای مالی آمریکا حضوری فعال دارند. امروز تحولات سیاسی خاورمیانه به سمتی میرود که سرنوشت جریانها و کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه و حتی پاکستان و افغانستان با امکانات مالی کشورهای عربی خلیج فارس تعیین خواهدشد. قدرت و تأثیرگذاری وزارت خزانهداری آمریکا امروز با وزارت دفاع آن کشور همطرازی میکند. در تحولات اخیر مربوط به اوکراین، ظرفیتهای فکری و سیاسی خانم مرکل صدراعظم آلمان نه تنها 6200 شرکت آلمانی بلکه مجموعه اتحادیه اروپا را در رابطه با تحریمهای روسیه، اقناع کرد. در جهان امروز، اقناع سیاسی و اقناع فرهنگی، به پشتوانه قدرت اقتصادی نیاز دارد.
در کشور ما، تعداد همایشها بسیار فراوان است. معمولاً، مسئولان در دو ـ سه ساعت اول حضور دارند. همایشها بعضاً دو روز و حتی سه روز برگزار میشوند. اگر بخاطر بیاوریم در اواخر دهة 60 و اوایل 70، تنها یک فصلنامه تخصصی در متون سیاسی و اقتصادی در کشور وجود داشت. اما امروز نزدیک به سیصد فصلنامه در این موضوعات در کشور تولید و منتشر میشود. علی رغم رشد کمی در اینگونه ادبیات و متون، آیا ما هرم علت و معلولی مشکلات کشور را توانستهایم طراحی کنیم؟
مشکل 1 و 2 و 3 کشور کدامند؟ طبعاً نمیتوان گفت کشور 245 مشکل دارد زیرا که مجموعه مشکلات در یک شبکة علت و معلولی معنا پیدا میکنند. نمیتوان در هر سخنرانی، مشکل یک کشور را تغییر داد و یا به تناسب مخاطبان، اولویتهای جامعه را تنظیم نمود. منطقی نخواهد بود که بعضی معلولها را مشکلات اصلی بدانیم و یا 20 اولویت مساوی داشته باشیم. کشورداری و حکمرانی مطلوب به یک نظام فهم دقیق مسایل، علتها و معلولها، هرم مشکلات و طراحی درخت اولویتها نیاز دارد. اتاق فکر بررسی ماتریس مسایل کشور کجاست؟ بخشی دیدن مسایل کشور، غرق شدن در حل و فصل مسایل یک سازمان و نادیدهگرفتن کل سیستم اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی ـ خارجی، ما را همچنان مشغول بحثهای بدیهی، کلی با حواشی فراوان کرده و خواهد کرد. اگر با نگاه سیستمی و منظومهوار به کل مسایل ایران ننگریم، نمیتوانیم مشکلات را و 1 و 2 و 3 کشور را تشخیص دهیم.
اگر مجموعة مشکلات کشور را یکجا ببینیم، بنظر میرسد کانون ماهوی این مسایل در ناکارآمدی است. از خرابشدن آسفالت یک هفته پس از تکمیل گرفته تا تأخیر پروازها، از نرخ دو رقمی تورم گرفته تا اول بودن ایران در فرار مغزها، از کشته شدن 22 هزار نفر در جادهها گرفته تا وضعیت دریاچه ارومیه و سایر تالاب ها و رودخانه ها از رتبه بسیار پایین فضای کسب و کار در ایران گرفته تا بیکاری 65 درصد از زنان تحصیلکرده، از سقوط مکرر هواپیماها گرفته تا تعداد محدود روز های هوای پاک در شهر ها. مجدداً تکرار میکنم: اتاق فکر بررسی ماتریس مسایل کشور کجاست؟ آیا ما در مدیریت کشور به تئوری سیستمها قائل هستیم؟ هر چند تمامی خلقت تابع تئوری سیستمهاست.
بر اساس همین منطق، اگر ریشه مشکلات را در ناکارآمدی بدانیم که صدها مصداق میتوانیم برای آن مطرح کنیم، پس باید بپرسیم علتالعلل ناکارآمدی ایران در کدام عنصر و عامل قابل جستجوست؟ علمی و منطقی است که در اتاق فکر کانونی کشور، پاسخهای متعددی به این سئوال داده شود. طی 26 سال گذشته، به یک پاسخ در رابطه با این سئوال، پایبندی علمی و استدلالی داشتهام: علتالعلل ناکارآمدی در ایران، فقدان ارتباطات بینالمللی است.
اگر ما در حد ترکیه با جهان ارتباط داشتیم، تخصص را گرامی میداشتیم و به یک نفر، بیش از ده حکم اجرایی نمیدادیم.
اگر ارتباطات جدی بینالمللی داشتیم، سریع آلودگی هوای تهران، ایمنی جادهها، ترافیک شهری، نظام اداری و دهها مورد را مجبور میشدیم حل و فصل کنیم.
اگر ارتباطات وسیع بینالمللی داشتیم، نمیتوانستیم نرخ دو رقمی تورم را برای دههها حفظ کنیم.
اگر بینالمللی بودیم، در دانشگاههای ما، از اساتید کره ای و ژاپنی گرفته تا محققان مصری و برزیلی حضور پیدا میکردند، تدریس میکردند، آموزش میدادند و میآموختند و افراد دانشگاهی در داخل کشور، خود را محک میزدند.
اگر بینالمللی بودیم، قبول نمیکردیم درصد قابل توجهی از مردم ایران از اتومبیل پراید استفاده کنند.
اگر بینالمللی عمل میکردیم، روبروی شاخص ارزی ایران در صرافیهای خارجی، معادل های بسیار ضعیف را نمیدیدیم.
منظور از بینالمللیشدن چیست؟ سه اصل است: رقابت، کیفیت و استاندارد. تصور نکنید که مقصود تعامل صرفاً با غرب است. یکی از بهترین مصادیق برای فهم بینالمللیشدن، کشور کره جنوبی است. هم پیشرفت خارقالعادهای کردهاند و بدون منابع طبیعی نزدیک به یک تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی دارند. هم زبان و فرهنگ و ادبیات خود را حفظ کردهاند و هم میتوانند با سیستمی رقابتی و جهانی که بپا کردهاند، همسایة شمالی خود را تهدید اقتصادی کنند. کرة شمالی نگران بازشدن است چون تضادهای درونی آن برملا میشود و نظمی که ایجاد کردهاند را متزلزل میکند.
آیا من و شما میتوانیم سه نفر از مقامات کره جنوبی را نام ببریم. احتمالاً خیر. چون کره جنوبی سیستم است و نه فرد. اما همین که در جهان گفته میشد ونزوئلا یا لیبی، همه میدانستند نام کدام افراد را باید مطرح کنند. اول شرط توسعهیافتگی این است که همه بپذیرند، سیستمسازی مبنای تحول است و افراد صرفاً سیستم را مدیریت میکنند. مبانی پیشرفت و فرآیندهای تحول کیفی در حد عمومی و سهلالوصول شدهاند و مصادیق آن در آسیا و آمریکای لاتین پیدا میشود که میشود آنها را در گوگل جستجو کرد و نیازی به این همه جلسه، همایش، سخنرانی، میزگرد، صدها سایت و جدولهای نافرجام نیست. بنظر میرسد از اوایل سلطنت ناصرالدین شاه تاکنون در کشور ما بحث میشود که پیشرفت خوب است یا بد.
اعتقاد به کشور و آینده کشور و آینده مردم ایران باعث خواهد شد تا از مباحث نظری عبور کرده و به راهبردها و سیاستهای جهانشمول و محکخورده جهانی روی آوریم و مانع از بروز بحرانهای جدید شویم. اگر اینگونه تصمیمگیریها و چرخشها صورت نپذیرد، متأسفانه با قواعد علمی میتوان نتیجه گرفت ایران با یک فرآیند افول پایدار روبرو خواهدشد. مسئله ما ناکارآمدی است و راهحل آن بینالمللیشدن است. سیستم، ترتب، تخصص، کیفیت، رقابت و استاندارد منحصراً در سایه روابط گسترده بینالمللی قابل تحقق است. ملتی که ثروت دارد، میتواند فرهنگ و ارزشهای خود را نیز حفظ کند. ملتی که ثروت دارد میتواند استقلال و حاکمیت سیاسی خود را حفظ کند و حکومتی که تولید ثروت را برای عامه مردم خود تسهیل میکند به مهمترین منبع مشروعیتیابی سیاسی نیز دسترسی پیدا میکند.
در برابر هر آنچه گفته شد اما یک نقطه باقی ماند. در کشور ما بیش از صدها سایت و تنها در شهر تهران 37 روزنامه به اطلاعرسانی، تحلیل و تبلیغ مشغولند. در این آشفته بازار خبر و تحلیل و تبلیغ، فهم دقیق، علمی، سیستماتیک و منصفانه مسایل ایران کار سهلی نیست. در بسیاری از مواقع، مزاج، تعصب، احساس، حسادت، کینهتوزی، تحریف، بزرگنمایی، سیاهنمایی در خبر و تحلیل و تبلیغ و ترویج همه در هم مطرح میشوند. تمیز صواب از ناصواب بسیار مشکل است. تمیز تواضع از تزویر که بعضا با هم آمیخته می شوند، کار هر کسی نیست. بدون تردید هستند روزنامهها و سایتهایی که دغدغة کشور و مردم ایران را دارند و به جامعه معیار و آگاهی میدهند. در عین حال، خلأ تحلیل علمی، بیطرف، سیستموار و آیندهنگرانه مشاهده میشود.
در متدلوژی علوم انسانی، کارآمدترین و دقیقترین روش فهم یک پدیده، مقایسة آن با پدیدههای مشابه است. شاید برای دستیابی به یک تحلیل علمی، سیستماتیک، واقعبینانه و منصفانه از مسایل کشور، مقایسه آن با شاخصهای کشورهایی مانند ترکیه، امارات، کره جنوبی، سنگاپور، مالزی و اندونزی مناسبترین روش باشد.
فریاد صلح
به نام نامی حق
در ایام قدیم و روزگاران کهن دنیایی بود که عجیبا غریبا، مردمانش نه به سبک مردمان و انسانهای خلق شده بودندی و نه به روش آنان خوردندی و پوشیدندی، دلهای این مردمان سخت نبود چون آهن و سنگ، چشمانی داشتندی بسیار نافذ، چنان که از وجودشان در خود احساس آرامش کردندی و زبانی پر گویا و پر زیبا و پر چرب، اگر آدمی خوب در میان داشتندی که اینگونه نبودندی، طرد شدندی و خائن و نادان نامیدندش، الحق تازه واردان چنان مبهوت این جماعت شدندی که آی خلق آدم چه نشستندی که دنیای رؤیاهای انسانیت آنجا باشد که این جماعت هستندی و زندگی را با بهاری بدون پاییز داشتندی، نامردمانی در خود ندیدندی و همه چیز سوای آنچه در دنیای مجازی دیگران بودندی پیش می رفتندی.
چنان تازه وارد در میان این جماعت شاد می زیست که بهشت رؤیاهای خویش را در کنار این جماعت دیدندی، اما این تمام ماجرا نبودنی، پرده هایی که زمانه کنار زدندی همه آن بهشت رؤیاها به جهنم واقعی بدل گشتندی و مردمان جز خیانت و چپاول چیزی ندیدندی، القصه پوستینها برافتادندی و چهره ها خود نمایاندی، هر یک حیوانی بودندی درنده و حریص، حریص در شهورت، درمال در قدرت و گاه شهوت در تمامی آن، که البته این خصلت همانها بودندی که از همه مهربانتر بودندی.
ساختار چنان بودندی که هر آدمی را چه عرض کنم هر فرشته ای را چون اژدرها در خود هزم نمودندی و دیگر راهی برای فرار چهرهای واقعی انسانیت نبودندی، جز آنکه باید طومارشان را در خود پیچیدندی و فریاد بر آوردندی که ای وای انسانیت در حال انقراض است و الحق انسانیت درحال انقراض بود اما نه آنگونه که آنان گفتندی.
خود جنگ بیافروختی و خود سلاح به کمر بستندی و به دیگران دادندی، بعد سازمانها و نهادها ساختندی تا از شرور جنگ پرهیز نمودندی! سازمانی به نام دفاع از آورگان و سازمانی به نام دفاع از کودکان و... خود جنگ به بهانه ای افزودندی و خود صدای صلح را فریاد برآورندندی ... القصه خود گویندی و خود خندیدندی باید گفت عجب مردان هنرمندی!!
فریاد صلح
به نام نامی حق
در ایام قدیم و روزگاران کهن دنیایی بود که عجیبا غریبا، مردمانش نه به سبک مردمان و انسانهای خلق شده بودندی و نه به روش آنان خوردندی و پوشیدندی، دلهای این مردمان سخت نبود چون آهن و سنگ، چشمانی داشتندی بسیار نافذ، چنان که از وجودشان در خود احساس آرامش کردندی و زبانی پر گویا و پر زیبا و پر چرب، اگر آدمی خوب در میان داشتندی که اینگونه نبودندی، طرد شدندی و خائن و نادان نامیدندش، الحق تازه واردان چنان مبهوت این جماعت شدندی که آی خلق آدم چه نشستندی که دنیای رؤیاهای انسانیت آنجا باشد که این جماعت هستندی و زندگی را با بهاری بدون پاییز داشتندی، نامردمانی در خود ندیدندی و همه چیز سوای آنچه در دنیای مجازی دیگران بودندی پیش می رفتندی.
چنان تازه وارد در میان این جماعت شاد می زیست که بهشت رؤیاهای خویش را در کنار این جماعت دیدندی، اما این تمام ماجرا نبودنی، پرده هایی که زمانه کنار زدندی همه آن بهشت رؤیاها به جهنم واقعی بدل گشتندی و مردمان جز خیانت و چپاول چیزی ندیدندی، القصه پوستینها برافتادندی و چهره ها خود نمایاندی، هر یک حیوانی بودندی درنده و حریص، حریص در شهورت، درمال در قدرت و گاه شهوت در تمامی آن، که البته این خصلت همانها بودندی که از همه مهربانتر بودندی.
ساختار چنان بودندی که هر آدمی را چه عرض کنم هر فرشته ای را چون اژدرها در خود هزم نمودندی و دیگر راهی برای فرار چهرهای واقعی انسانیت نبودندی، جز آنکه باید طومارشان را در خود پیچیدندی و فریاد بر آوردندی که ای وای انسانیت در حال انقراض است و الحق انسانیت درحال انقراض بود اما نه آنگونه که آنان گفتندی.
خود جنگ بیافروختی و خود سلاح به کمر بستندی و به دیگران دادندی، بعد سازمانها و نهادها ساختندی تا از شرور جنگ پرهیز نمودندی! سازمانی به نام دفاع از آورگان و سازمانی به نام دفاع از کودکان و... خود جنگ به بهانه ای افزودندی و خود صدای صلح را فریاد برآورندندی ... القصه خود گویندی و خود خندیدندی باید گفت عجب مردان هنرمندی!!
دعاگو،دعاگویتان باد
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- حجت الاسلام محسن دعاگو که روز 29 شهریور ماه 1393 در بیمارستانی در تهران درگذشت در رسانه ها به عنوان امام جمعه شمیرانات و لواسانات شهرت داشت. اما او تنها یک امام جمعه نبود یا امام جمعه ای چون دیگر امامان جمعه که تنها با خطبه ها مطرح باشد. یک کنشگر و تحلیلگر تمام عیار سیاسی بود.
دعاگو به عنوان عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز در صف منتقدان جدی محمود احمدی نژاد قرار داشت و این جمله را بارها در مصاحبه های خود تکرار می کرد: «ثروتمندترین دولت را به بدهکارترین دولت تبدیل کردند.»
در سال هایی که از تریبون نمازجمعه یا انتقادی از دولت اصول گرا مطرح نمی شد یا محدود به مسایل اقتصادی و معیشتی بود نماز جمعه شمیرانات و لواسانات به تریبون صریح انتقاد از شخص احمدی نژاد و تفکر حاکم بر دولت مهرورزی بدل شد. هر چند خطبه های حجت الاسلام دعاگو در صدا و سیما انعکاس چندانی نداشت اما روزنامه جمهوری اسلامی روزهای شنبه بخش غالب خطبه های او را درج می کرد و همین گزارش ها بهترین گواه بر تفاوت او با دیگر امامان جمعه بود و کافی است به آرشیو این روزنامه مراجعه کنید تا این ادعا گزاف در نظر نیاید.
مرسوم است که ستاد مرکزی ائمه جمعه محورهای اصلی را از تهران ارسال می کند و از این رو معمولا امامان جمعه در شرق یا غرب کشور مواضع یکسانی با خطبه خوانان شمال تا جنوب دارند و البته یکی از اهداف برگزاری نماز جمعه نیز حفظ همین اتصال و اتحاد و رساندن صدای رسمی از مرکز به اقصی نقاط است. حجت الاسلام دعاگو اما در عین وفاداری به کلیات، تحلیل خاص خود را هم ارایه می داد و فرد بسیار سخنوری هم بود. خطه خراسان سخنور پرور است و محسن دعاگو نیز زاده و بالیده شهرستان تربت حیدریه در آن سامان بود.
نام محسن دعاگو در آغاز دهه 60 و در جوانی او به رسانه ها راه پیدا کرد. پس از آن که علی اکبر پرورش وزیر وقت آموزش و پرورش تصمیم به تغییر معاونان دوران شهید رجایی و شهید باهنر گرفت و اصطلاحا آموزش و پرورش از چپ به راست غلتید.
حسین مظفری نژاد قائم مقام دکتر باهنر در وزارت آموزش و پرورش از معاونت کنار رفت و محسن دعاگو جای او را گرفت. سید علی اکبر حسینی نیز به جای حسین خوشنویسان در اداره کل آموزش و پرورش تهران نشست و سمت محمد جعفر نجفی علمی مدیر کل دفتر آموزش ضمن خدمت نیز تغییر کرد. مظفری نژاد، خوشنویسان و نجفی علمی یاران و همراهان رجایی و باهنر در آموزش و پرورش بودند و تغییر آنان به منزله موفقیت جناح راست در رقابت با جناح چپ دولت اول مهندس موسوی تلقی شد و به همین خاطر در دولت دوم، پرورش جای خود را به سید کاظم اکرمی داد.
این اشارات را از آن رو می آورم که محسن دعاگوی 30 ساله به عنوان نماد جریان راست در آموزش و پرورش شناخته شد و محبوبیتی در میان جناح خط امام نداشت اما او به راست سنتی وفادار ماند و هرگز زیر پرچم راست رادیکال سینه نزد و همین محافظه کاری میانه روانه و در نغلتیدن به دامان افراطی ها اندک اندک نگاه بیرونی به او را تغییر داد.
در سال های ریاست جمهوری سید محمد خاتمی یکی از تریبون های انتقاد از سیاست های فرهنگی دولت اصلاحات همین نماز جمعه شمیرانات بود هر چند با لحن به نسبت محترمانه و نه گریبان چاکانه، اما به مصداق این سخن سعدی که «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید» او تازه در دولت احمدی نژاد دریافت -و بسیار هم دریافت - که در حق هم لباس خود تندروی کرده و به گواه مواضع بعدی و خاصه مصاحبه های سال های 90 تا 92 کم مانده بود رسما از خاتمی عذر خواهی کند و بعید نیست چنانچه از وخامت حال خود مطلع شده باشد حلالیت هم طلبیده باشد.
باز تاکید باید کرد تغییر نگاه او با مراجعه به گفت و گوهای متعدد آن مرحوم در سال های آخر کاملا هویداست خاصه بگو مگویی که بعد از مصاحبه با روزنامه کارگزاران درگرفت. در این مصاحبه نسبت به آنچه «سازماندهی گروه های فشار برای حذف روحانیت» خواند، هشدار داده بود که با واکنش شدید کیهان مواجه شد.
ویژگی بارز دعاگو اما دفاع از گفتمان هاشمی رفسنجانی بود. خصوصا در این 5 سال که غیبت او در نماز جمعه تهران محسوس است خطبه های کمتر امام جمعه باقی مانده در صحنه ای به اندازه حجت الاسلام دعاگو از بازگشت هاشمی دفاع کرد و هر چند به آرزوی خود نرسید اما تا توانست با ادبیات هاشمی سخن گفت و گفتمان او را رواج داد.
راست سنتی و محافظه کاران، در عرصه هایی گرفتار رادیکالیسم شدند و در جاهایی میدان را به بنیاد گراها و تندروها وانهادند اما دعاگو - چه در جامعه روحانیت مبارز و چه در نماز جمعه- یک محافظه کارسنت گرا باقی ماند و به قدری که توانست مواضع خود در دوران اصلاحات را تصحیح کرد.
با این مقدمات نیاز به توضیح نیست که در انتخابات سال 92 جانبدار چه کسی بوده است و طبعا با ریاست جمهوری حسن روحانی می توانست بیش از گذشته نقش آفرینی کند اما بیماری به او امان نداد و به جان او چنگ زد تا او را از پا انداخت.
نویسنده این سطور طبعا برخی از دیدگاه های او را نمی پسندید و شروع آشنایی با نشستن بر جای معلمان خود طبعا شیرین نبود، اما روزهای شنبه هنگام مطالعه گزارش نماز جمعه در شهرهای مختلف در روزنامه جمهوری اسلامی خطبه های شمیرانات و لواسانات را چه از حیث صراحت و چه احاطه سخنران به مباحث عقیدتی و سیاسی متفاوت می یافت.
او در اواخر عمر از گفتمان راست سنتی نیز فاصله گرفته بود و آشکارا از گفتمان اعتدال گرایی با نماد و نمود هاشمی رفسنجانی دفاع می کرد. نگاهی به واپسین گفت و گو با روزنامه فرهیختگان که فردای درگذشت او منتشر شده نیز از همین امر گواهی می دهد.
هر چند این روحانی تنها 62 سال زندگی کرد اما طعم شیرین تغییر و تعدیل و تلطیف در مواضع سیاسی را چشید و بعد چشم از دنیا فرو بست و این کم بختیاری یی نیست.