شب قدر و وصیت امام به فرزندانش
شب های قدر
با توجه به مراسم عزادای و شب زنده داری در این شب ها و شهادت مولی الموحدین علی ابن ابی طالب(ع) در این ایام جا دارد به قسمت هایی از وصیت نامه آن امام بزرگوار نسبت به بچه های خود که به واقع وصیتی است قابل تعمیم به تمام آزادی خواهان اشاره نماییم
امیرالمؤمنین که در بخاطر شمشیر اشقی الاشقیا در بستر جراحت و خون ریزی از فرق مبارک بود به حسنین و محمد حنفیه وصیت هایی داشتند از جمله اینکه فرمود
1- شما را به تقوا وصیت می کنم، در توضیح این فراز می توان گفت تقوا سپر دفاعی است و تعادل بین زندگی دنیوی و اخروی، وکسن برای دوری از گناه، و چنانکه نقل شده گاهی تقوا به معنای تارک دنیا و زهد هم مطرح است که اگر به این معنا بگیریم، نیاز به دو واقعه و حکایتی می باشد تا به معنای تقوا نزدیک شویم. چنانکه نقل کرده اند سوید بن غفله در زمان خلافت امیر المؤمنین(ع) می گوید بر آن حضرت وارد شدم و او را بر حصیری دیدم که نشسته است عرض کردم آقا جان شما بیت المال مسلمین در اختیار داری در شأن شما نیست که بر این حصیر بشینی، امام فرمود آدم عاقل در مسافر خانه که تدارک ماندن نمی بیند و این در واقع با وجود در اختیار داشتن دنیا و پرهیز از آن به معنای تقوا مطرح می شود. حکایت دوم جریان درویشی استکه خدمت ملا احمد نراقی رسید تا ببیند شخصیتی که این همه از اخلاق می گوید و کتابی به نام معراج سعاده نوشته است خودش چگونه زندگی می کند؟ وقتی به خدمت نراقی رسید دید وضعیت مالی خوبی دارد و دارای امارتی است و مکنت، چند روزی در خانه او ماند نراقی دانست به دنبال خواسته ای است گفت مایلی سفری به کربلا داشته باشیم درویش گفت آری اما کشکولی دارم که باید با خود همراه بیاورم، ملا احمد نراقی گفتند من از همه آنچه تو دیدی دست کشیدم اما شما حاضر نشدی از کشکولت دست بکشی؟! این یعنی دلبسته نبودن به دنیا و در عین حال استفاده از نعمت های الهی دردنیا و به تعبیری زهد و تقوا را رعایت کنی
2- حقیقت همیشه اشکار سازید که کتمان گناهی نابخشودنی است، فراز دوم وصیت امام این است که حقیقت را آشکار سازید، آیا این یک دستور جهانی نمی تواند باشد و آیا فرهنگ جامعه ما که به اسم اسلام اداره می شود می تواند چنین افرادی را تربیت کند که تنها به دنبال آشکار ساختن حقیقت باشند؟! آیا هستند افرادی که همانند معاویه دوم از مقام وجایگاه خود بخاطر آشکار ساختن حق کناره گیری نمایند؟ نقل می کنند که معاویه دوم پسر یزید خبیث وقتی که به خلافت رسید دو کنیز داشت که یکی بر بالای سر ویکی پایین پای او در هنگام خوابیدنش مواظب بودند که حشره ای او را نیازارد تا به راحتی بخوابد، شبی خود را به خواب زده بود که دو کنیز بحثی را آغاز کردند، کنیزی که بالای سر خلیفه بود گفت خلیفه مرا بیشتر از تو دوست دارد چون تا مرا نبیند به خواب نمی رود، کنیزی که پایین پای خلیفه بود گفت هر دوی شما در جهنم هستید، دیگری گفت چرا؟ گفت چون این خلافت نه حق ایشان بوده نه پدرانش و این حق اهل بیت پیامبر است، معاویه ثانی وقتی این مطلب را شنید، فردای آن روز مردم را برای خبر مهمی به مسجد فراخواند، وقتی همه مردم جمع شدند بر منبر رفت و گفت ای مردم این مقام جایگاه من و اجداد من نبوده و این حق اهل بیت پیامبر است و از منبر پایین آمد و رفت درمنزل خود چهل روز ماند و ملامت ملامت گران را نیز توجه نکرد و نهایت او را مسموم کردند، این است آشکار کردن حقیقت که تاوانی بسیار سختی خواهد داشت، اما در جامعه ما عده ای در مقابل دادگستریها می ایستند و با مقداری پول گرفتن شهادتهای دروغ می دهند و حقیقت را کتمان می کنند، و آیا این گونه جامعه ای می تواند مدعی دفاع از ولایت امیرالمؤمنین داشته باشد؟
3- فراز سوم وصیت امام این است که درکار آخرت غافل نشوید، در واقع این کلام نورانی حکایت از این است که این دنیا دار قرار نیست و دار فناست و دنیا مزرعه آخرت است که باید در این مزرعه چیزی را کشت که در قیامت از درو کردن آن پیشمان نشد، و همچنین از مکافات عمل غافل نشو که گندم ز گندم روید و جو ز جو،
4- یار مظلوم باشید و بدخواه ظالم، در تشریح این فراز اینگونه می توان گفت که همراهی کردن با هر کدام از این امور در واقع شریک شدن در پاداشی است که آنان کسب خواهد کرد چرا که روایات حکایت از برپایی قیامت همراه با آنچه که افراد در دنیا دوست داشتند دارد و این دوست داشتن نیز گاهی با حمایت است و گاهی با همراهی و گاهی با سکوت، چرا که ظالم را در ظلم خود جری نموده و مظلوم نیز احساس عدم بی پناهی خواهد داشت.
5- یتیمان را شفقت کنید، بر مبنای آیات و روایات توجه به یتیمان و دادن حق آنان به خودشان از اموری است که مخالفت کردن با آن در واقع ریختن آتش در شکم محسوب می شود
6- فریادرس ستمدیدگان باشید، این فراز نیز از اموری است که عمل به آن در رفع ظلم و ستم و برچیدن آن در جامعه کمک می کند، در توضیح این سه فراز به این حکایت می توان اشاره کرد که امیر المؤمنین(ع) در میان بچه ها به بچه ای برخورد کرد که فرمود اسمت چیست؟ گفت مات الدین، واین اسم برای امام یک معما بود امام به جستجو پرداخت و متوجه شد این کودک پدری ندارد و پدرش مرده است اما مادری دارد و امام از ایشان پرسید این اسم که به معنای دین مُرد چرا چنین است عرض کرد ایشان پدری داشت که با چند نفر از دوستانش به مسافرت رفت، و وقتی برگشتن شوهرم با آنها نبود و به آنان سفارش کرده بود که این بچه که در شکم من است به این نام نامگذاری شود، امام متوجه رمزی شد لذا مردم را به مسجد فراخواند و فرمود هر وقت من تکبیر گفتم شما هم بگویید، امام آن چند نفر را احضار کرد و یکی یکی از آنها بازجویی کرد و اولی گفت من کاره ای نبودم تنها طناب را آماده کردم، دومی گفت تنها طناب را بگردنش انداختم و سومی و چهارمی اعتراف کردند به کشتن آن مرد، که بعد از بازجویی از هر کدام با یک تکبیر مردم نیز تکبیر می گفتند، امام تمام اموال به غارت رفته آن مرد را به بچه های برگرداند و فرمود از این به بعد شما اسمت این خواهد بود که «دین زنده است» امام با این کار در واقع به سه فرازی که به فرزندان خود توصیه میکند عمل نموده است.
7- قرآن را فراموش نکنید، و به آن عمل نمایید، مبادا دیگران در عمل به قرآن از شما سبقت بگیرند، وضعیتی که تک تک افراد جامعه اسلامیمان داریم اگر به وضعیت خودمان نگاهی داشته باشیم چه بسا اکثر ما به مهجوریت قرآن که خود نیز در آن دخیل هستیم معترفیم، چرا که قرآن از ما عدالت و احسان و رسیدن به قوم و صله رحم و دوری از فحشا و گناه و بغی خواستار است(نحل،90) در حالی که با یک حساب سر انگشتی می بینیم نسبت به همه اینها ما کوتاه آمدیم چه آنکه مسئولیتهای کشوری دارد چه بنده ای که هیچ مسئولیتی ندارم اما همه ما بخاطر عدم عمل به قرآن، آنرا مهجور قرار داده ایم و دیگران نیز با توجه به دستورات قرآنی راجع به رسیدن به بی سرپرستان، یتیمان، نظم و انظباط، وجدان کاری و امانتداری و مسئولیت پذیری از ما سبقت گرفته اند.
8- از ملامت دون صفتان نترسید، افرادی که با هزار قسم دغل و چاپلوسی و پول و پز و پارتی به جایگاهی دنیوی رسیدند اینان دیگران را ملامت خواهند کرد که شما چرا نمی توانید یا بلد نیستید مثل ما پیشرفت کنید و جایگاهی برای خود و مسئولیتی برای خود دست و پا کنید این افراد همان دون صفتان هستند که امیرالمؤمنین می فرماید از ملامت آنان نترسید.
امام بعد از هشت فراز فوق خطاب به محمد حنفیه می فرماید وصیتی که برادرانت کردم بخاطر بسپار و به حسنین اشاره می کند و می فرماید شما را درباره محمد وصیت می کنم که او هم فرزند من است
سپس به امام حسن (ع) اشاره می کند که تو را به تقوا وصیت میکنم، نماز بوقت بگذار، در توضیح این قسمت باید به نماز که تنهی عن الفحشاء و المنکر است اشاره ای داشته باشیم که چرا نمازهای ما نمی تواند یا نمی شود تنهی از فحشاء باشد؟ اول اینکه باید این را بدانیم ما هنوز که هنوز است اسلام را کاریکاتوری می فهمیم یعنی تنها به یک قسمت آن بیش از قسمتهای دیگر اهمیت می دهیم چرا که ظاهر برای ما مطرح شده و مطرح است و باطن و روح دین یادآورنشده است، اسلام را باید مثل حلقه های زنجیری که به هم پیوسته است فهمید یعنی هر گاه به نماز توجه داریم باید در همان ازمان به امانت داری و مسئولیت پذیری و دروغ نگفتن و غیبت نکردن و... توجه داشته باشیم آنگاه می توان گفت نماز ما تنهی عن الفحشاء خواهد بود،
نکته دیگر اینکه شخصی خدمت معصوم(ع) رسید عرض کرد فلانی گناه می کند و نماز هم می خواند فرمود همان نماز او را از کارهای بد باز می دارد، اما شخصی دیگر به معصوم عرضه می دارد که فلانی اهل تهجد ونماز است معصوم می فرماید همان نمازش او را به جهنم می برد، حال این سؤال مفروض را چگونه باید پاسخ د اد که مگر می شود؟ یکی تنهی عن الفحشا باشد و دیگری صاحبش را روانه آتش نماید؟ می توان گفت بله کسی که نمازش تنهی عن الفحشاء است شاید بخاطر همان اخلاصی است که انجام می دهد هر چند به گناهان دیگری کشیده می شود و خود می داند که گناه است اما تاب مقاومت در برابر آن را ندارد و امیدوار است که آنها را هم اصلاح نماید اما آن دیگری شاید بخاطر ریاست که نماز میخواند و گناهی در خود نیز نمی بیند.
فراز بعدی این است که زکات را در جای خودش مصرف کنید، این فرمایش امام نیز می تواند حکایت از مصرف زکات در میان اقوام و خویشان و یتیمان قوم خویش که محتاج هستند داشته باشد .
در دین فقیه باشید و در کار خود پایدار، فرازی که برای متدینین قابل توجه است که دین تقلیدی دین مناسبی نیست، چنانکه میگویند کسی که عدالت را به مردم بدهد می تواند آنرا بگیرد مثل حاکمی که نه از باب وظیفه بلکه صرفا از باب تفضل یک مسئله را به عدالت در میان دو نفر حل و فصل می کند اما تنها همین یک مورد است پس این شخص می تواند بگوید نسبت به این دو نفر تفضل کردم اما نسبت به دیگران این تفضل را ندارم . دین نیز اینگونه می شود هر گاه بدون تفقه باشد.
فرزندم تعهد کن قرآن را به اجرا بگذاری ، این فراز را در قسمت بالا در حد بضاعت توضیح دادیم
مسئله دیگر توجه به همسایگان است که علی (ع) می فرماید پیامبر اکرم(ص) آنقدر راجع به همسایه ها سفارش کرد که من فکر کردم از همدیگر ارث می برند؛ لذا امام می فرماید با همسایگان به نیکویی رفتار کن.
فراز آخر وصیت به امر به معروف و نهی ازمنکر اشاره دارد که توصیه امام امیرالمؤمنین(ع) به فرزندان خود است این فراز نیز باید بیش از آنچه در جامعه ما مطرح است و در یک یا دو مورد بیشتر کاربرد پیدا کرده و متأسفانه در مورد افرادی که قدرتی ندارند و ما توان مقابله با آنان را داریم به اجرا می گذاریم اما نسبت به مسئولان که دارای مسئولیت بیشتر و قدرت بیشتری هستند سکوت را اختیار کرده یا اینکه هر مسئولی که از همفکران خود بدانیم کلامی در نقد او به زبان نمی آوریم و هر مسئولی که از مخالفین خود بدانیم به باد انتقاد و اتهام می گیریم و در واقع کلمه حق اما اراده باطل از آن داریم.
ادامه دارد