سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

فال قهوه

فال قهوه صفار هرندی!

آقا هرندی فال پروپیمانی داشت. اما چون دست آقا هرندی به لغو کردن آشناست ما فقط یک چیزهایی از آن را می‌توانیم بنویسیم که باز هم بتوانیم بنویسیم.
آقا صفار! چه فالی داری تو. باقلوا! پر از تصویر کتاب. آیا این تصویر کتاب‌هایی است که خودت نوشته‌ای؟ (آیا راس‌راستی کتاب هم نوشته‌ای؟) ما نمی‌دانیم! یا تصویر کتاب‌هایی است که روی جلدش را دوست داشته‌ای؟ یا تصویر کتاب‌هایی است که چون دوستشان نداشته‌ای مجوزشان را لغو کردی؟ آیا حس خوبی داری که زورت از همه بیشتر است و هی لغو می‌کنی؟ آیا دوست داری لغو کنی؟ پدر جان! این‌طور که در فالت می‌بینم تو زوردارترین وزیر ارشاد تاریخ جهان بعد از آقا میرسلیم هستی.
آقا ممدحسین! در فال قهوه تو تصویر یک شمقدری افتاده. معنی این تصویر این است که هر چه او بگوید تو تکذیب می‌کنی، هر چه تو بگویی او تکذیب می‌کند. جریان چیست؟
آقا هرندی! در فنجان تو تصویر یک پا افتاده است. این پای چه کسی است؟ آیا پای خودت است؟ آیا پای قانون است؟ آیا خانم گلشیفته فراهانی چون پایش را از قانون فراتر گذاشته است زیر پا است؟ یا داخل فنجان تو است؟ یا اصلا زیر فنجان تو است؟ آیا تصویر این پا یعنی لغو مجوزها پای تو است؟ یا معنی‌اش این است که برای اکران «درباره الی» این پا و آن پا می‌کنی که موقع انتخابات شود و اینها؟ آیا اگر پایش بیفتد سنتوری را هم پخش می‌کنی؟ ما نمی‌دانیم!
آقا صفار! کنار تصویر آن پا تصویر یک قلم افتاده. آیا این یعنی قلم شدن پای کسی؟ یا یعنی در دوره تو، کسی که قلم دارد یک پایش تو دادگاه است؟ یا کسی که قلم دارد باید یک پای دیگر قرض کند و فرار کند؟ یا کسی که قلم دارد و در این 4 سال، پایش به فنجان تو باز شده، از قانون گذشته است؟ آن‌وقت هم کسی که از قانون بگذرد زیر پا گذاشته می‌شود؟ آن‌وقت کسی که زیر پا گذاشته شود پایش قلم است؟ ما نمی‌دانیم!
آقا صفار! یک محسن پرویز هم در فالت افتاده به چه قشنگی. خوش به حالت.
آقا هرندی! چندتا جایزه هم در فالت افتاده. این معنی‌اش این نیست که جایزه می‌بری، معنی‌اش این است که چون دوست نداری کسی به کسی جایزه ادبی بدهد، خودت چندتا جایزه ادبی می‌زنی و هی به بروبچه‌ها جایزه می‌دهی. اما چون پول این جایزه‌ها را از پول بیت‌المال و ارشاد می‌دهی از کسانی که به پول ارشاد دسترسی ندارند برای همین از پول خودشان جایزه می‌دهند، زیاد خوشت نمی‌آید! این هم عیبی ندارد. به هر حال هر کسی از یک چیزی خوشش نمی‌آید دیگر.
آقا صفار! یک توپخانه هم در فنجانت هست. که قبلا توی آن کیهان می‌نوشتی. باز هم خوش به حالت.
آدم به این همه خجستگی در طالع تو حسودی‌اش می‌شود، حیف که نمی‌شود همه فالت را بنویسم. از اعتماد ملی