سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

قسمتی از نامه همسر امام به سید احمد

تصدقت شوم، واقعا شوم، نمی‌دانی چقدر دلم برایت تنگ شده و چه اندازه مشتاقم بیایم و همگی را ببینم و از این یأس چه ناراحتی‌هایی را تحمل کردم و می‌کنم و باز به امید دیدارتان بوده‌ام. نامه مورخه 4 رمضان روز قبل رسید. راستی، جای تعجب است کاغذ بین ایران و عراق بیست روز آن هم با طیاره، خداوند انشاءالله همه کارها را سهل و آسان کند. تاکنون باید زودتر رسیده بود. حال ماها همگی خوب و سلامت. من هم مثل شما از روزه گرفتن معذورم... الان ساعت ده صبح است آقاجانت خوابیده‌اند. من هم بعد از ختم قرآن بهترین کار برایم مکاتبه با تو بود و مشغول شدم، لذیذترین این لذت‌ها.

عزیزم من مرتب ماهی دو کاغذ برای شما می‌فرستم اوایل ماه و اواخر ماه. به تاریخ‌ها توجه داشته باش. اگر نمی‌رسد بنویس خودم رأسا پست کنم. مشهدی حسین پست می‌کند. تعجبم که کاغذهای ماه شعبان نرسیده. البته نامه اوایل ماه است. خلاصه چاره نیست همین است باید ساخت. ما می‌نویسیم، خواه برسد خواه نرسد. هوای اینجا سرد شده پشت‌بام با لحاف می‌خوابیم ولی عشق دیدارتان داغ شده، فردا عازم کربلا هستیم، برای عید فطر.


 


جای شما خالی نایب‌الزیاره هستم به خانم فاطی خانم سلام برسانید. دیدن کردم با خاله جانشان سلامتند. به صدیقه جان و فریده، فرشته سلام برسانید. حسن عزیز را تصدقم. آقاجانت و بقیه، داداش سلام می‌رسانند. به سکینه سلطان سلام برسانید قربانت، خودم.

اسفند 54 ـ تصدقت شوم،‌ هفتم صفر است، رحمات حضرت امام حسن. صدای ... ضبط صوت روضه قهوه‌خانه‌های خیابان بلند است. ساعت سه و نیم بعدازظهر است. آقا جانت زیر کرسی خوابیده‌اند من مقیدم روزها نخوابم زیرا اگر روز یک ساعت بخوابم، شب سه ساعت خوابم نمی‌برد. بیشتر با مطالعه کتاب‌های عربی که از لطف و محبت تو پسر مهربان و روشن و آگاه به مصلحت و روحیه هر شخص داری، من که مادر هستم به طریق اولی این نعمت را دریافت کرده‌ام. کتاب تمدن اسلامی به عربی را مطالعه می‌کنم و خوب می‌فهمم، هرچند صفحه یک کلمه را معنی‌اش را نمی‌دانم آن هم در کتاب لغت پیدا می‌کنم. خلاصه امروز تمام شد، دیدم هنوز آقا خوابیده‌اند و چایی به کار نیست. چه بهتر و شیرین‌تر از مکاتبه با تو بلکه تو را مخاطب قرار دادن، با تو سرگذشت گفتن.