سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

آزادی از نگاه تاجیک

بر هر گفتار و نوشتار و رفتار و کردار آدمی ادب و آدابی مترتب است. به بیان دیگر، و با بهره‌ای آزادانه از آموزه‌های ویتگنشتاین، بر هر بازی زبانی و غیرزبانی آدمیان قاعده‌‌ای حاکم است که بدان صورت و سیرت معنایی و ارزشی می‌بخشد و آن را از سایر بازی‌ها متمایز و متشخص می‌دارد. با نیچه، می‌توان گامی به پیش نهاد و بر این ایده تاکید ورزید که، حتی ادب و آداب‌هایی از جنس مذهب، علم، هنر و اخلاق نیز، رسالتی جز نظم دادن به واقعیت‌هایی که در جوهرشان هرج و مرج و بی‌نظمی محض حکفرما است، و شکل دادن به جهان و تبدیل کردن آن به چیزی قابل درک برای ذهن انسان، ندارند. از این رو، انسان‌ها از دیرباز کوشیده‌اند تمامی کنش‌ها و واکنش‌های فردی و جمعی خود را به زیور ادب و آدابی خاص بیارایند و اهل و نااهل؛ خودی و دیگری؛ دوست و دشمن؛ بد و خوب؛ زشت و زیبا؛ باید و نیاید؛ و... خود را به معیار آنان بسنجند.

اگرچه، عرصه‌ی سیاست و قدرت، چندان شباهتی به مرغزارهای آرام و مفرح ندارد، و نمی‌توان روح سرکش آن را با مهمیز ادب و آدابی محکم و قدسی رام کرد، اما رقابت و تسابق سیاسی نیز، جز در پرتو نوعی قاعده‌مندی ممکن نمی‌گردد. سیاست، از زمانی جامه هستی بر تن می‌کند که انسان‌ها قرارداد می‌کنند که با تمامی گوناگونی و تکثرشان، دوران طبیعی را که در آن «جنگ همه علیه همه» حکفرما بود و انسان گرگ انسان تعریف می شد، پشت سر نهند و در پرتو نظم و قانون، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داشته؛ به منافع خود بیندیشند و برای متحقق کردن این منافع، رقابت و چالش‌های خود را سامان دهند.

زمانی آیزایا برلین این پرسش کانتی را مطرح ساخت که "در چه عالمی نظریه‌ی سیاسی امکان‌پذیر خواهد بود؟" پاسخی که خود برلین بدین پرسش داد، آن بود که این امر تنها در عالمی که غایات با یکدیگر برخورد می‌کنند، ممکن می‌شود. پوپر، با عنایت به این نکته، همواره کوشیده است تا وسایلی را بیابد که از برخورد میان غایات در جهانی که با شتاب به سمت کثرت‌گرایی در حرکت است، جلوگیری کند. آموزه‌ی اصلی او در این زمینه را می‌توان این گونه خلاصه کرد: جنگ با کلام نه با شمشیر برکشیده از نیام.

2
در این سلسله مباحث، می‌خواهم از آن‌ ستخ و نوع از ادب و آداب‌هایی سخن بگویم که حامل و عامل یا موجد و موجب پیروزی‌اند. به بیان دیگر، در همان حال که از جنس ادب و آدابند، از جنس تاکتیک و استراتژی نیز هستند. بر این اساس، پرسش مشخصی که از رهگذر گزاره‌هایی که در پی می‌آیند درصدد پاسخی بدان هستیم این اسن که: در شرایطی که وقت تنگ است و راه‌های نرفته بسیار، و در شرایطی که امکان رقابت قاهده‌مند و برابرحقوق و برابرامکان وجود ندارد، چه باید کرد و چه نباید کرد تا با حفظ ادب انسانی و آداب رقابت دموکراتیک، پیروزی را از آنِ خود کرد؟

در ارائه‌ی نخستین پاسخ، شاید با این گفته‌ی مارتین بولیوار موافق باشید که در هر شرایطی باید کاری را انجام داد که باید از جهت شأن انسانی خود به‌عنوان مردان و زنان آزاد انجام دهیم، نه انسان‌هایی که ضرورتا وارد عالم سیاست می‌شوند. امروز، شان و منزلت انسانی انسانِ ایرانی با یک انتخاب آگاهانه و هوشیارانه‌ی تاریخی گره خورده است: انتخابی که ترجمان آزادی و آزادگی اوست؛ نماد رشادت و بلوغ اوست؛ و نشانه‌ی اراده‌ی او برای «تغییر» و تدبیر آینده‌ای بهتر، شاداب‌تر، توسعه‌یافته‌تر، انسانی‌تر، قانونی‌تر، کم‌تشنج‌تر، مسالمت‌جویانه‌تر است.

می‌دانم در شرایط کنونی میانگین علاقه‌ی سیاسی درجامعه کم‌تر از حد متوسط است، و احساس تأثیر سیاسی که متضمن خوش‌بینی و اعتماد به حکومت است، به طور فزاینده‌ای در سراشیبی کاهش است، و در مقابل، نوعی از علاقه سیاسی سلبی که بیش‌تر متضمن نقد حکومت است، رو به افزایش دارد؛ می‌دانم اکثر آحاد جامعه‌ی ما به علت پایین بودن میانگین احساس رضامندی، اعتماد اجتماعی و سیاسی، اعتماد به مسئولین کشور، امید به آینده، وضعیت مناسب اقتصادی، شان و منزلت انسانی و اجتماعی، و نیز به سبب بالا بودن میانگین احساس محرومیت نسبی و بیگانگی اجتماعی-سیاسی، از نوعی احساس بی‌عدالتی سیاسی-اجتماعی، و به تبع، از نوعی مشارکت‌گریزی سیاسی برخوردارند؛ و می‌دانم امروز دست‌های بسیاری از درون و برون در صدد تعمیق و تشدید این احساس‌های رنکارنگ هستند، اما این را هم می‌دانم که گناه همواره به گردن کسانی است که در هنگامه‌های تغییر و تحول جامعه‌ی خود غایبند