قلم

چرا جامعه ما غیر قابل پیش بینی است؟!

فرهنگ سیاسی محله ما، چرا جامعه ما غیر قابل پیش بینی هستند؟!

نگاهی کلی به تاریخ و سیاست کشور ما حکایت از بازاری متورم، لاغر و مریض از سیاست در دوران گذشته دارد، چه آن زمان که جامعه با کودتا و استبداد به حکومت تن می دهد و چه آن زمان که از آزادی آنچنان که باید و شاید نمی توانند استفاده کنند! جامعه ما در زمانهای گذشته جامعه ای «پیرو» بوده و جامعه  پیرو تنها مطیع اوامر و اجرائیات جامعه «پایه» است. سیاست های کشور ما تا به آنجا پیش رفته بود که نمی شد تصمیم گیری حاکمان را قطعی دانست یا تصمیم گیری خارجیانی که در درون حاکمیت رسوخ کرده بودند. زمانی که مردم دستی در مشارکت سیاسی نداشتند و اوامر ملوکانه بود، تنها این اموار ملوکانه برای اکثریت جامعه ای بود که از سیاست خبری نداشتند یا به دور بودند و در مرکز اوامر ملوکانه در واقع اوامر کشور پایه بود. جنگ و نزاع واقعی برای سیاست تنها در میان آنانی بود که دستی در سیاست داشتند و سیاست را بازی می کردند و در این بین این مردم بودند که باید قربانی سیاست های خرابکارانه یا گاهی موفق سیاستمداران خود می بودند و تحمل رنج آن را می کردند. سیاست مداران ما در واقع درک کرده بودند که تنها برای باقی ماندن یا باید وابسته به کشوری پایه بود یا در سطح پایین تر باید تابع شخصی بود که احتمال کنار زدنش از سیاست بسیار اندک بود! و همین باعث تقسیم شدن سیاستمداران محلی ما به افراد پایه و افراد پیرو می شد. لذا فرهنگ استبداد از یک سوی و فرهنگ تملق و چاپلوسی از سوی دیگر در کشور ما نهادینه شد. چرا که در کشورما و حتی بسیاری کشورهای دیگر جهان عقب نگه داشته شده و عقب مانده، «قدرت» یعنی عزت و پول و پول یعنی هر دوی اینها!! این فرهنگ سازی تاریخی عمرپادشاهی در کشور ما دارد تا جایی که رسانه های ما در اوائل انقلاب از آزادی سو استفاده کرده و تمام مقدسات جامعه ای که تازه بخاطر آنها قیام کرده بود به باد انتقاد و تهمت و افترا گرفتند و عامل اصلی محدودیت آزادی در زمانه انقلاب شدند. در زمانه حاضر تغییر این فرهنگ نیز زمانه ای طولانی می طلبد یعنی حتی نخبگان ما یاد بگیرند ازآزادی تنها برای آزادی باید استفاده کرد و در مقابل موانع آزادی باید ایستاد. به نظر بسیاری از آنانی که دستی در سیاست دارند با این فرهنگ آشنا هستند و حرفهای دل خود را به هیچ عنوانی مطرح نمی کنند چرا که احساس می کنند این عمل یعنی از دست دادن موقعیت شغل و قدرت ، به خواسته یا ناخواسته در میان مردمان سرزمین نیز همین فرهنگ را با عمل و کلام مبلغند. به عنوان مثال بیلان کاری اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ما سال به سال پیشرو و توسعه بیشتری یافته است، اما هرگاه به گفته های سیاستمداران و دست اندرکاران دقت می کنید و هنگامی که به میان مردم کوچه و بازار سیری داشته باشید از وضعیت بد تمام این امور گله دارند!! آیا این به معنای سر پوش گذاشتن بر نداشته و ندانم کاریهایمان نیست!؟ آنان که در احزاب هستند و گروه ها هستند همیشه دست به عصا حرکت می کنند، آنان که مسئولیت دارند همیشه برای بقای خود آمارهای نادرست اعلام می کنند، مردم ما هم یاد می گیرند همانند سیاستمدارانشان حرف با عمل یکسان نداشته باشند (چرا که الناس علی دین ملوکهم). این وضعیت به پیش می رود و گاه استبداد آنچنان رضاخانی عمل می کند که مردم به استبداد محمدرضا شاه قانع می شوند! و گاه آزادی را چنان در بوق و کرنا می کنند که حتی به مقدسات میلیاردها مسلمان و میلیون ها شیعه در داخل و خارج توهین می کنند، اگر این جامعه ما مریضی تب و لرز ندارد پس چیست؟! گاه هر کلامی ازدیگران را مخالف تمام نظام دانستن و گاه به اسم آزادی هر توهینی را جایز!! اگر تورم هلندی نیست پس چیست!؟ به هر حال مردم ما هم یاد می گیرند آنچه به زبان می آورند با آنچه در صندوق رأی می ریزند متفاوت باشد، آنچه در میان سیاست پیشگان مطرح می کنند با آنچه در جمع خصوصیشان مطرح می کنند متفاوت باشد. این فرهنگی است که ساخته شده و برای جبران آن باید صبر پیشه کرد و از خود و گروه خود شروع کرد، نمی شود فرهنگی که ریشه به تاریخ دارد با یک انتخابات و دو انتخابات تغییر داد.