قلم

حسین مظهر ...

این روزها مصادف است با ایام سوگواری بزرگ مردانی که قلم عاجز است از وصف واقعی و حقیقی آنان، با این حال مگر می شود نگفت و ننوشت؟! نگاهی به قیام حسینی سال 61هجری قمری، جنبه های اجتماعی وسیاسی و فرهنگی خاصی از زندگی این ابر مردان ایثار و شهادت می گشاید، که هر ورقش دفتری است از معرفت، نگاهی به وضعیت اجتماعی وسیاسی دوران این امام همام تا حدودی وضعیت اسف انگیز جنایات مردمان آن زمانه که البته مقصران اصلی نیز خود بودند روشن می کند. امام در دوره ای می زیسته که نفاق به نام اسلام به خوبی درمیان امت اسلامی جا باز کرده و خود را در قالب حق پنهان نموده است!! و فتنه ای شده است تا هر کسی به بهانه ای به گوشه ای هدایت کنند، غدیر به کلی فراموش شده چرا که حتی آنان که به فرستادگان خلیفه نیز زکات ندادند و به جرم ارتداد به قتل رسیدند، خلیفه را خلیفه ای نبود که پیامبر معرفی کرده بود و لذا با آنان به مخالفت پراختند، و این قوم و شهر به سزای اعتقاد خود رسیدند!! و کسی از مسلمانی دم بر نیاورد و حتی به قاتلان آنها هم جایزه داده شد!! این یک سند تاریخی است که بماند در جایی دیگر بحث خواهد شد به حول وقوه الهی. زمانه تربیت امام، زمانه ای است که مردمان آن خود به خلافت امیر المؤمنین آنهم با تأخیر چند ساله ایمان دارند، اما دست به خروج بر علیه او می زنند و جالب اینکه عده ای خروج دیگران را بر علیه خلیفه ای که حتی شیخین نیز او را قبول دارند، و خود به خلافت او اعتراف کرده اند را خروج بر علیه اسلام نمی دانند و کارهای معاویه را تنها به اسم صحابه پیامبر(ص) توجیه می کنند اما خروج امامی که حقش غصب شده، و بر بدعتی که در اسلام بوجود آمده یعنی همان ملوک الطوایفی قیام کرده، خروج از دین دانسته!!! و در حالی که در اندیشه سیاسی خود اعتراف یک صحابی پیامبر را برای جانشینی پیامبر(ص) به عنوان حجت قبول دارند، حرکت امام و صحابی و یا به تعبیر آنان از توابع صحابی را قبول نداشته و استدالالت دروغگویی میمون باز شرابخوار را ترجیح می دهند!! البته نباید از ترس این جماعت در از دست دادن دنیای خود شک کرد که اعتقادشان نیز متأثر از ترس آنان بوده است.

در هر حال این جماعت جماعتی است که خدا و پیامبر را در پشت زرهای معاویه وابن زیاد فراموش کردند و از اسلامی دم زدند که ضرری برای آنان نداشته باشد یعنی نه با خرافات بجنگد و نه با بدعت مخالفت کند و تنها و تنها به روزه ای و نمازی و خمسی اکتفا و دنیایشان تأمین کند چنانکه خلیفه این نوع اسلام می گوید من آمدم برشما حکومت کنم و کاری به عقبایتان ندارم، و با منطق این جهانی و ماکیاولیستی خود بر جامعه اسلام حاکم شده بود و دروغ و ریا را حاکم کرده بود به طوری که اگر کسی خلاف آنچه درمنابر گفته می شد عمل می کرد و یا امیرالمؤمنین علی (ع) را نعوذ بالله لعن!!! نمی کرد سر خود را و خانواده خود را با فجیع ترین روش داعشی از دست داده بود. جامعه اسلامی که تنها کلمه اسلام را حمایل خود کرده بود و همانند بسیاری از جوامع امروز اسلامی نه اخلاقی اسلامی در آن خود نمایی می کرد نه یک رفتاری اسلامی جلوه گر بود، حاکمان و به اصطلاح خلیفه مسلمین!!!جز نفاق و دو رویی و شرابخوارگی چیزی به عنوان فرهنگ سیاسی درجامعه مسلمین حاکم نکرده بود، دورانی بود که حتی به تعبیر خود آنان عالمان و عادلان و بهترین افراد بشر و نزدیکترین افراد به رسول خدا را با تیغ خیانت سر بریده بودند، علی (ع) را با ضربت کین و حسن (ع) را با جام زهر به شهادت رسانده بودند، نباید انتظاری از آنان جز همان خیانتها داشت، و صد البته این جو را حاکمان توسط همین مردمان ساخته بودند، و الا هزاران نفر حامی در یک شبانه مسلم را تنها نمی گذاشتند و برای بدست آوردن یک کیسه زر به مسلم پشت نمی کردند. به هر حال جامعه ای که معاویه و یزید مدتهای مدیدی حاکمان آن بود البته نباید فراموش کرد که ماکیاولیستیها همانند معاوینیسم ها معتقدند که اگر می خواهید مردم همانگونه که شما می خواهید تصمیم بگیرند اطلاعاتی که در اختیار مردم قرار می دهید کانالیزه شده باشد تا همان چیزی تصمیم بگیرندکه شما می خواهید، و معاویه نیز چنین عمل کرد، لذا مگر انتظاری بیش از آن باید داشته باشیم که مردمانش به دین حاکمانشان نباشند و لذا کشتن امام رحمت و بزرگی و مردانگی برایشان همچون آب خوردن آسان و گوارا می نماید!!!

آنچه امام حسین و یاران باوفایشان از جماعت کنونی ما خواهانند تنها مراسمات ظاهری و سینه زدن ها نیست، تنها شب زنده داری برای تاسوعا و عاشورا نیست، بلکه مخالفت با زور و ظلم و استبداد درونی و خارجی است، مبارزه با دو رویی، چپاول و ریا و تزویر است، مقابله با شرابخواری و ربا خواری است که جامعه اسلامی را به سمت هلاکت و نابودی می برد. مقابله با افراط و تفریط است مقابله با خود برتر بینی و حمایت از عقل جمعی است، که باید یقین داشته باشیم اگر جامعه ای بوجود بیاوریم که عاقلان تصمیم گیرنده اصلی باشند به یقین اشتباه آن بسیار ناچیز خواهد بود، عقل جمعی که با فرهنگی ساخته شده باشد که ریا و تزویر و دروغ در آن خود نمایی نکند و صداقت و مردانگی و عقل جمعی به کنجی نخزیده باشد، جامعه ای که من اگر فریاد می زنم اجازه فریاد زدن به دیگری نیز داده باشم، من اگر حتی توهین می کنم اجازه توهین به طرف مقابل نیز داده باشم و مخالفین داخلی را با دشمنان خارجی یکی ندانم، دشمن، دشمن است و در پی فرصت تا مرا نابود کند اما دوست آن است که عیبم را بگوید ولو من آن بیان تیز را نپسندم، مگر غیر از این است که باید دستورات فردی و اخلاق فردی خود را باید در جامعه محک بزنیم تا ببینیم آیا به درستی دریافته ایم که تحمل دیگران را داریم ولو بر علیه ما باشند، آیا با دیگرانی که مخالف ما هستند مدارا را چنانکه در اخلاق هست می توانیم داشته باشیم، آیا می توانیم جامعه ای بسازیم که فرهنگ ضد استکباری و استبدادی داشته باشد آیا همچنانکه با دخالت آمریکا در امور زندگی کشورمان مخالفیم و نه تنها آمریکا هر کشور دیگری نیز اگر در کشور ما دخالت کند مخالفت سر سختانه داشته باشیم، آیا با این موضوع نیز مخالفت می کنیم که خود را حق مطلق ندانیم و شیطان را بر نفس خویش حاکم نگردانیم تا هر آنچه بخواهد ما از روی میل و رغبت انجام دهیم و خوشحال باشیم از اینکه مطابق اسلام عمل می کنیم؟! آیا می توانیم ظلم را نه تنها در حق خود و دیگران را قبول نداریم بلکه با قدرتی که در دست داریم (هر کس به اندازه توان خود مثل یک پدر برای خانواده ) می توانیم به کسی ظلم نکنیم و لو با یک تهمت زدنی که دیگری توان پاسخگویی نداشته باشد؟! آیا امام حسین (ع) رفت شهید شد تا ما بخشیده بشویم؟! یا شهید شد تا ما یاد بگیریم در سخت ترین مراحل زندگی باید به دنبال حق باشیم و لو علیه خودمان باشد!! آیا زینب کبری(س) آن همه مصیبت را تحمل کرد تا ما یک شام غریبان برای او شمع روشن کنیم و از روشن شدن شمعهای وجودیمان و سو چراغهای نورانیت درونیمان غافل بمانیم؟! آیا امام زین العابدین (ع) را تنها باید در یک حالت بیماری در کربلا ببینیم و از آموزه هایش در صحیفه سجادیه خبری نداشته باشیم؟!

این ایام که ایام امر به معروف و نهی از منکر است بر همه لازم است ابتدا از درون خود شروع کنیم و علاوه بر دعوت به اسلام با اعمال خود، با کلام و گفتار خویش دیگران را به رعایت قانون در هر مرحله ای از زندگی و هر مرحله ای از مسئولیت دعوت نماییم، و اگر قرار است رعایت قانون راهنمایی ور انندگی کنیم ابتدا باید خود حتی در حال پیاده از چراغ قرمز نگذریم، تا اگر موتوری در حال عبور دیدیم و حتی با یک نگاه به او فهماندیم که خلافی مرتکب شده است، او با جان و دل خواسته ما را اجرایی کند، و الا در حالی که از یک خیابان در حال گذری و موتوری با بی نزاکتی خویش چراغ قرمزی را رد می کند گفتن ما توهین به او خواهد بود، و البته افرادی که در پستها و مقامات متعددی نیز هستند نه می توانند به دیگران توصیه کنند که خیلی به دنبال مادیات نباشید و نه این حق را دارند که دیگران را به قناعت دعوت نمایند، آنان نه حق دارند برای مردمی که ساعتها کنار یک میدان می مانند برای کسب روزی حلال و اینکه شاید کاری برای امروزشان پیدا شود توصیه به دین داشتن کنند و نه حتی اجازه استفاده از تریبون های با مخاطب زیاد دارند، اگر قرار است به قول امام خمینی با منکرات مخالفت کرد باید گفت منکرات همین منکرات کوچک در سطح مردم عادی نیست منکرات آنانی هستند که نه می فهمند بیکاری چیست و نه می فهمند بچه مریضی که پدرو مادرش برای درمان او هیچ پولی در بساط ندارند چه می کشد!؟ آنان امر به معروف را تنها به انچه خود می فهمند معنا می کنند، نه پست های متعدد خود را خلاف می دانند و نه به جای مردم حرف زدن و تصمیم گرفتن خود را جرم.