مواظب بازار سیاست وسکه باشید
بسم الله الرحمن الرحیم داستان تاجری که میمون می خرید و روستاییان ساده لوح؛ داستان از این قرار است که تاجر و شاگردش به روستایی می رود که در آنجا میمون های بسیاری وجود داشته است، تاجر در مراجعه ی اول به روستا به روستاییان می گوید که هر میمون را 5000 می خرد، روستاییان خوشحال می شوند و میمون شکار می کنند و به این تاجر و شاگردش میمون ها را به قیمت 5000 می فروشند، تاجر پس از مدتی دوباره به روستا می رود و به روستاییان می گوید که این بار اگر برایش میمون بیاورند آنها را قیمت 10000 میخرد، روستاییان هم به شکار میمون می روند، در مراجعه ی سوم تاجر به همراه تمام میمون ها به روستا می آید و می گوید تمام میمون های روستا را بگیرید که این بار آخری است که به اینجا می آیم و میمون ها را به قیمت 50000 میخرم، تاجر می رود و می گوید دو روز دیگر باز می گردد، شاگرد تاجر میمون هایی را در دو دفعه ی قبل از روستاییان خریده بودند را به میدان روستا برده و به آنها می گوید که میمون ها را قیمت 20000 به روستاییان خواهد فروخت تا آنها بتوانند آنها را به قیمت 50000 به تاجر بفروشند و از مردم می خواهد به تاجر نگویند که شاگردش این کار را کرده و و مثلا به تاجر خیانت کرده است. شاگرد تاجر تمام میمون ها را به قیمت 20000 به روستاییان ساده لوح می فروشد و می رود و مردم هم منتظر تاجر می شوند تا بیاید و میمون هایشان را 50000 بخرد، اما تاجر و شاگردش با پول ها رفته اند و احتمالا به ساده بودن مردمان روستا می خندیدند.