جامعه زنده
با سلام
آیا تا بحال به این نکته دقت کرده ایم که جامعه ی زنده چگونه جامعه ای است؟!
راستش بارها با خود فکر کردم جامعه زنده چیست و چگونه باید باشد؟ اما هر بار نکته ای به ذهنم رسید و از نوشتن زیاد خسته می شدم و نتیجه ای دلخواه نیز بدست نمی آوردم، اما دیروز در مراسم ختم آیت الله زرندی در قم که به همت طلاب مقیم قم و خانواده آن مرحوم برگزار شده بود مسائلی را دیدم که برایم جالب بود و نا خود آگاه مرا به سمت همین واژه سوق داد که جامعه زنده چیست؟ و یا چگونه است؟ حضور شخصیت های سیاسی و مذهبی در این مراسم از جمله آیات عظام جواد آملی، سبحانی، صانعی، بیات زنجانی و... آیات دیگری چون سروش محلاتی، ممدوحی، احمدی، خمینی ها و... خلاصه آنکه از مخالفین و موافقین تفکرات آیت الله زرندی در زمان حیات ایشان در این مراسم شرکت کرده بودند! در نهایت باید گفت جزاهم الله خیرا انشاءالله، و خداوند روح آن مرحوم را با علما و صلحا و محشور بگرداند.
اما بحث اصلی که جامعه زنده بود از رقم نخواهیم انداخت که جامعه ای زنده خواهد بود که چه در حیات و چه درممات صاحبان اندیشه و خرد آنان را با خود و همراه خود دانسته و به نقد بکشانیم هر چند ممات برای اندیشه جایز نیست و بیشتر به، به کما رفتن اندیشه تعبیر می کنند. اما حق این است که جامعه زنده جامعه ای نیست که تنها با یک تفکر اداره شود، جامعه زنده جامعه ای نیست که یکی امر بفرماید و دیگران چشم بگویند، این گونه جوامع به همان امواتی می ماند که هر کس بخواهد بر آن حاکم شود چون جانی ندارد به راحتی حاکم می شود یعنی همانند مرده ای که توان حرکت و دفاع از خود ندارد این گونه جوامع نیز توان حرکت و جست و خیز از خود نداشته و با یک حمله فکری و شبیخون از هم می پاشد و دیگر جایی برای اندیشه حاکم باقی نمی ماند، اگر صاحبان اندیشه بخواهند در آن مقاومت کنند چون جامعه برای پذیرش اندیشه جدید لحظه شماری می کند با کوچکترین و بی پایه ترین اندیشه ای که وارد جامعه شود اندیشه حاکم جایگاه خود را از دست خواهد داد.
این میان برای دفاع از جامعه باید جامعه را به تحرک واداشت، باید جامعه را به سمت حیات سوق داد البته همه می دانند که جامعه شامل مسائل فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و همه و همه می شود لذا باید اندیشه در این باب دید، باید به همه اجازه بیان داد باید اطمینان و امنیت داد هر چند باید اندیشه ورزان نیز نکته دان و نکته سنج و زمان سنج باشند و البته این نکات را خود بدانند نه بر آنان تحمیل کنند، جامعه باید به سمتی برود که امر به معروف و نهی از منکر از یکی دو مسئله جزئیتر از مسائل دیگر، بیرون برود و معروفهای بزرگتر و منکرهای بزرگتر را دید و تشویق و ترغیب کرد و جزا و پاداش داد ، جامعه باید به یاری تمام عقلای قوم به سمتی برود که سعه صدر را نه در مسائل شخصی که در مسائل اجتماعی قابل توجه باشد، باید سله رحم را از مسائل خانوادگی به مسائل اجتماعی سوق داد ، باید دیدار علما را برای خود زیارت بدانیم، باید علما خدمت به مردم را با خدایی نخواسته بی احترامی به آنان آنرا تحمل کنند، باید دروغ و تهمت که گناهانی نابخشودنی می دانیم و هستند تنها آنرا در جمع دوستان خود عیب ندانیم باید سعی شود برای مخالفین خود نیزمطرح نشود، باید فرهنگی شود برای همه افراد باید آنچه برای خود نمی پسندیم برای دیگران نپسندیم ، باید حب دنیا را کنار بگذاریم در عمل و گفتار ، مگر نه این است که حب دنیا با قدرت عجین است، مگر نه اینکه قدرت مست کننده تر از شراب است، پس اجازه نقد خودمان را در هر پست و مقامی هستیم، بدهیم تا در این دام گرفتار نشویم، فرهنگ نقد و نقد پذیری را از خود شروع کنیم ، فرهنگ شایسته سالاری را از خود و یا با کنار رفتن خود (کسانی که در خود توانایی را احساس نمی کنند) شروع کنیم.
اگر چنین شود همه در صدد نقد بر خواهند آمد و کسانی که در معرض نقد قرار می گیرند نیز دقت در اجرای صحیح قانون و یا رعایت اندیشه خود در مسائل اندیشه ای خواهند داشت، اگر چنین باشد همه به سراغ یکدیگر می رویم قبل از آنکه مرگ به سراغ ما و جامعه ما بیاید.
اگر چنین شود جامعه تحرک پیدا خواهد کرد، اگر چنین شود تملق، چاپلوسی، غیبت ،تهمت، بی لیاقتی در اداره امور، ناشایسته سالاری و همه و همه از بین می رود بجایش گلهای قشنگ صداقت، نقد سازنده، عدم پرونده سازی و شایسته سالاری به جای خارهای زشت، پول و پز و پارتی می نشینند و آنگاه است که «پاش» از هم می پاشد یعنی قدرتی که پول، امنیت و شهرت می آورد به قدرتی تبدیل می شود که تنها و تنها خدمت می خواهد برای جامعه، خود بخود به سوی زنده بودن ، مانا بودن، و توسعه حرکت خواهد کرد و آنگاه عزم ملی و اقتصاد مقاومتی و ... معنا پیدا خواهد کرد.
آیا خواهان چنین جامعه ای خواهیم بود یا هستیم؟!