قلم

خاتمی سر مایه است، پزشکیان

در حالی که چهار رئیس جمهور امریکا در مراسم یادبود ماندلا شرکت کردند، از کشور ما نه تنها رئیس جمهور در این مراسم شرکت نکرد بلکه از افراد سر‌شناس و برجسته‌ای از کشورمان حضور نداشتند. چرا از ظرفیت‌های موجود استفاده نمی‌شود و این رویکرد در بلند مدت چه مشکلاتی برایمان ایجاد خواهد کرد؟ 

ــ این رویکرد در کوتاه مدت هم مشکل ایجاد کرده و نیازی به نگاه بلد‌مدت ندارد و در آینده هم بد‌تر از این خواهد شد، اگر اختلافاتمان را حل نکنیم. در طلایی‌ترین زمان استفاده و بهره‌مندی از نسل جوان قرار داریم. به سرعت دارد زمان از دستمان می‌رود و بیشتر جوانان ما بیکار هستند و نمی‌توانیم این‌ها را به کار بگیریم و بهروه‌وری مناسبی داشته باشیم. خیلی سریع این‌ها پیر خواهند شد و ما درگیر مسائل داخلی هستیم و این‌ها را نمی‌بینیم. دغدغه ما این نیست که این‌ها دارند آب می‌شوند و عمرشان از دست می‌رود! فردا به جایی می‌رسند که شاید کاری از دستشان بر نیاید. بسیار سخت است دیدن جوانانی که در مقابل دیدگان پدران و مادران، عمرشان از دست می‌رود و ما برایشان نتوانسته‌ایم بستر کار و رشد و شکوفایی فراهم کنیم. 
رهبر انقلاب امسال را «سال حماسه سیاسی و اقتصادی» نامیده است. مردم «حماسه سیاسی» ایجاد کردند و مشت محکمی به دهان یاوه گویان زدند. «حماسه اقتصادی» سخت‌تر از اینهاست. برای خلق «حماسه اقتصادی» محیط آرام و دور از دعوا و تنش را طلب می‌کند. امکان ندارد اقتصاد در محیطی که دعوا و اختلاف وجود دارد رشد کند. اگر به دنبال حماسه اقتصادی هستیم باید احساس امنیت و آرامش را در کسانی که سرمایه و اقتصاد را می‌فهمند ایجاد کنیم تا سرمایه‌ها به کار بیفتد و تبدیل به کارخانه شود و افراد را به کار بگیرد. اگر به دنبال حماسه‌ایم، باید مقدمات حماسه را ایجاد کنیم. باید اختلافات را کنار بگذاریم تا بتوانیم حماسه خلق کنیم. باید امنیت خاطر و امنیت اجتماعی و امنیت اقتصادی ایجاد کنیم. بدون امنیت اقتصادی سرمایه‌گذاری بی‌معنی و حرف بیهوده‌ای است. کسانی که معقد به ولایت هستند، باید در بسیاری از موارد کوتاه بیایند تا حماسه خلق شود، وگرنه با دعواهایی که راه انداخته‌اند حماسه اقتصادی ایجاد نخواهد شد. 
** همان گونه که گفتید در کشور ما مدیران با سلام و صلوات می‌آیند اما بدنامشان می‌کنند و کنارشان می‌گذارند. دوران جنگ تحمیلی با تلاش و جهاد همگانی و تلاش مدیران سپری شد. اما در حاضر مدیران شجاعت و جسارت لازم برای توسعه و نوآوری را ندارند و در کنار این‌ها عده‌ای هم تنها به دنبال زد و بند هستند. 
ــ بین شجاعت و تخلف باید فرق گذاشت. برای اینکه مدیر تربیت کنیم باید وقت بگذاریم و زمان صرف کنیم و اجازه دهیم مدیران اشتباه کنند. باید دوره آموزشی بگذاریم، تا مدیر پخته شود و بالا بیاید. امکان ندارد املایی بدون غلط نوشت اما با تکرار و مرور، غلط‌ها کمتر می‌شود و به استادی می‌توان رسید. در این مملکت افرادی به مدیریت رسیدند که هیچ دوره‌ای ندیده بودند و تجربه مدیریت هم نداشتند. وضعیت انقلابی اقتضا می‌کرد که من بی‌سواد را بگذارند مدیر شوم. به جای اینکه سیستم من را هدایت کند تا عیب‌هایم کم شود و مدیری باشم که سرمایه کشور شوم، با هر اشتباهی برایم پرونده درست کردند و من را کنار گذاشتند. متوسط عمر مدیریت در کشور ما دو سال ونیم سال است، در صورتی که فردی که مدیر شد دیگر مدیر است و نمی‌توان یک مدیر را حذف کرد. اگر مدیری حذف شود، به معنی این است که از ابتدا اشتباه انتخاب کرده‌ایم. در نتیجه بسیاری از نیرو‌ها و مدیرانی که باید مدیریت کنند، ‌از دست دادیم. وقتی مدیران را از دست دادیم و کار‌ها به دست کسانی افتاد که مدیر نیستند نتیجه این می‌شود که می‌بینیم؛ همین افرادی که الان مسئولیت دارند. 
برای اینکه شجاعت داشته باشیم باید دانش داشته باشیم؛ شجاعت بدون علم یعنی دیوانگی. شجاعت بدون تجربه یعنی بردن جامعه و سازمان به سمت نابودی. بچه‌های دوران جنگ سالم و صادق بودند اما غیرعلمی کار می‌کردند. در نتیجه شجاعت در آن زمان گاهی برایمان مشکل ایجاد می‌کرد و هزینه‌هایی داشت. از طرف دیگر، وضعیت در کنونی‌ افرادی را داریم که نه جسارت دارند و نه علم. باید مدیر تربیت کنیم. باید دست مدیرانمان را بگیریم، نه اینکه پایشان را بکشیم. باید افراد توانمندی داشته باشیم که در چهارچوب قانون با جسارت و صحت بتوانند کار کنند. قانون اختیارات زیادی به مدیران داده است، ولی چون علم و مهارت ندارند، نمی‌دانند و نمی‌توانند از قانون استفاده کنند. اختیاری که قانون برنامه به دانشگاه‌ها داده، اختیاری است در حد قانون گذاری مجلس؛ یعنی هر کاری می‌توانند بکنند ولی هیچ کاری نمی‌بینیم، برای اینکه مهارت و علم مدیریت ندارند. وقتی علم ندارند، بود و نبود اختیار تفاوتی نمی‌کند. فرق دانستن و ندانستن فرقی است بین زمین تا آسمان. 
با این حال مدیرانی می‌آیند و می‌خواهند خارج از قانون اقداماتی انجام دهند و این دیوانگی است. تمام دعوا بر سر این است که خلاف قانون انجام نشود. آقای احمدی‌نژاد جسارت داشت، ولی کارهایش قابل قبول نیست چون خلاف قانون بود و نتیجه‌اش این شد که به اینجا رسیدیم. همیشه عقل جمعی بهتر از عقل یک فرد است. البته شاید بهتر نباشد اما نهایتا قابل قبول‌تر است چون بر اساس قاعده بازی بوده است. جسارت بدون دانش و خارج از چهارچوب قانون دیوانگی است. 
** عملا اختیارات بسیاری به استان‌ها واگذار شده است؛ اما به دلیل ناآشنایی مدیران با قانون، کار به وزارتخانه‌ها کشیده می‌شود. از کوچک‌ترین کار‌ها گرفته تا کارهای بزرگ با امضای وزیر و انجام می‌شود. مشکل چیست؟ 
ــ زمانی که در وزارتخانه بودم با مسئولان و مدیران جلساتی می‌گذاشتیم. قبل از جلسه از کار‌شناسان می‌خواستیم مشکلات و نیاز‌ها را شناسایی کنند. ساختاری برای اقدام مشخص می‌کردیم. این کار‌ها را توسط کارشناسانی که تجربه و علمش را داشتند، انجام می‌دادیم، نه اینکه تنها نام کار‌شناس داشته باشند و پستی گرفته باشند. سعی می‌کردیم اینگونه باشند. 
این پیش نویس اولیه را به دانشگاه‌ها ابلاغ می‌کردیم و می‌گفتیم نظراتشان را بیفزایند و بعد جلسه می‌گذاشتیم. در اجلاس رؤسای دانشگاه‌ها مسائلی مطرح می‌شد که قبل از آن کار‌شناسی شده بود. اگر رئیس دانشگاه و یا کار‌شناسی نظر اصلاحی جدیدی داشت بررسی می‌شد و تکالیف وزارتخانه و دانشگاه‌ها در مورد مسائل مربوطه مشخص می‌شد. اینکه چه کسی، چه وقت و در چه مدت زمانی باید کار انجام شود، مشخص بود و اینکه چگونه باید جواب داده شود. هر اجلاسی به این سوالات باید پاسخ می‌داد. چه موضوعی، توسط چه کسی و به چه روشی باید در کجا انجام بگیرد و در چه زمانی باید کار انجام شود و اگر انجام نشد چه برخوردی باید انجام شود. جلسه بعد باید جواب این‌ها را می‌دادند. این اجلاسی آموزشی بود، در ضمن اینکه کار می‌کردیم، کار هم یاد می‌گرفتیم و اشکالات را اصلاح می‌کردیم. نتیجه کار این بود که سراغ ما نمی‌آمدند و کار در دانشگاه‌ها انجام می‌شد. 
اما نابسامانی‌هایی داشتیم و توقعات خارج از قانون در جامعه وجود دارد. ما یاد نگرفته‌ایم که در یک مسابقه ممکن است عده‌ای نتوانند در زمان تعریف شده به خط پایان برسند. سطح امتحانات را تا حدی پایین آورده‌اند که هر کسی بتواند بالا بیاید و این چیزی است که فشارهای سیاسی به سیستم وارد می‌کند. می‌گویند چرا نمره نداده‌اید و همین چالش‌های بعدی را ایجاد می‌کند. اگر قاعده بازی را بپذیریم، کسی نمی‌تواند بپرسد که چرا فردی رد شده است. اما این پرسش بار‌ها پرسیده می‌شود. دخالت‌های مختلفی در سیستم انجام می‌شود و برهم زدن قاعده بازی کار‌ها را به هم می‌زند و طبیعتا مدیریت‌ها را دستخوش جابجایی می‌کند. اگر مدیری می‌خواست در چهارچوب قانون عمل کند و فشارهای سیاسی را نادیده بگیرد، برکنار می‌شد و فرد دیگری را می‌گذاشتند. تا این یکی بفهمد چه کار باید انجام دهد هم عده‌ای صدایشان در‌می‌آید. وقتی درست عمل می‌کنید، باید جلوی بی‌قانونی را بگیرید و با این کار صدای عده‌ای بیرون می‌آید. سیستم باید از چهارچوب قانون دفاع کند نه از بی‌قانونی. 
** یعنی انتصاب‌های سیاسی را دلیل این موضوع می‌دانید؟ 
ــ یکی از دلایل همین است. وقتی انتصابی سیاسی باشد، ‌سیاسی هم برمی‌دارند. اگر دولتی با هر سیاستی، انتصاب سیاسی داشته باشد و بگذارد مدیر تا پایان راه برود باز هم خوب است. مشکل این است همین گروهی که مدیر را منصوب کرده، آن را برکنار می‌کند. مشکل این است که قاعده بازی رعایت نمی‌شود. مشکل ما قانونگریزی است و اینکه در چهارچوب برنامه عمل نمی‌شود. باید اجازه دهیم مدیرانمان تجربه کسب کنند. بار‌ها این مطلب را شنیده‌ام که می‌گویند فلان مدیر کوپنش تمام شده و هر چه داشته انجام داده و باید گذاشت فرد دیگری بیاید. این یعنی بی‌برنامگی و هرج و مرج. هنر مدیر این است که در چهارچوب قانون کارامد و اثربخش و در جهت رضایت مردم کار کند. اگر چهارچوب قانون این است و مدیری اینگونه عمل کرد، کارش درست است. اگر مدیری در زمینه‌ای نتوانسته کاری انجام دهد، پس مهارتش را نداشته و باید دوره گذاشت تا مهارت به دست آورد، نه اینکه برکنار شود. مثال کار ما مثال‌‌ همان پیرزنی است که صبح تا غروب می‌بافد و در آخر همه را می‌شکافد و فردا از نو می‌بافد. با این رویکرد پول و عمر و سرمایه‌های کشور را از دست می‌دهیم.