تا آخر ایستاده است
کلمه-محمدرضا تاجیک: هر چقدر به آستانهی انتخابات نزدیک میشویم، بازار مکارهی جنگ روانی نیز پررونقتر میشود و کالاهایی از جنس سناریوهای رنگارنگ جنگ روانی در آن یافت میشود. برخی از این سناریوها، به رنگ «تخریب»، بعضی به رنگ «تحریف»، و تعدادی نیز، به رنگ «تحدید»، «تهدید»، «تردید»، «تشبیه» و... عرضه میشوند. این روزها اگر سری به این بازار مکاره بازار مکاره بزنید، از یک گوشه فریاد «چرا خاتمی رفت و چرا موسوی آمد» را میشنوید؛ از سوی دیگر، نغمهی آهنگین «جدایی اصلاحطلبان» را میشنوید؛ در سوی دیگر، صدای «اقتصاد دولتی و سوسیالیستی در راه است» شما را به خود جلب میکند؛ کمی آنطرفتر، خانمی را با صدایی مردانه میبینید که در بساطی که پهن کرده همه نوع «ناسزا و ناروا» یافت میشود؛ بغل دستش عدهای بساط تصویرهای گوناگون پهن کردهاند؛ اندکی دورتر، عدهای که بساط عتیقهفروشی و کالای دستچندمفروشی راه انداختهاند، مداوم از کهنگی افکار و پوسیدگی کردار میرحسین سخن میگویند؛ و کمی نزدیکتر، افرادی روزنامه به دست را می بینید که با رنگی برافروخته و صدایی خشمگین «معرکهی پرسشها» راه انداختهاند و پشت سر هم تکرار میکنند: «چرا سکوت کردی؟»، «چرا به سکوتت را شکستی؟»، «چرا دیروز نیاندی؟»، «چرا امروز آمدی؟»، «چرا اینطوری آمدی؟»، «چرا آنطوری نیامدی؟»، «چرا این را گفتی؟»، «چرا آن را نگفتی؟»، «چرا این کار را کردی؟»، «چرا آن کار را نکردی»، و بالاخره، «چرا دمت چنین بود و چرا بازدمت چنان بود؟»
دربارهی این سناریوهای بامزه و بیمزه در مجالی دیگر خواهم نوشت، اما در این مختصر میخواهم به سناریویی بپردازم که این روزها از «نماندن میرحسین» ترانهای ساخته و بر سر هر کوی و برزنی بر دهل «رفتنِ زودهنگام» او مینوازند. این سناریو قصد دارد یکجورهایی به مردم (در ادبیات آنان، مردم صغیر) بفهماند که این «مرد» چندان مرد راههای دشوار نیست، و نارفته راه، رفتن را مراد میکند؛ میخواهد اگر با گفتمان حالی مردم نشد، با کوفتمان به آنان حالی کند که دل بستن به مردی که امروز میآید و فردا میرود، شرعا عقلانی نیست و یا عقلا شرعی نیست. افزون بر این، این سناریو میخواهد به همگان تفهیم کند که حتی کاندیداشدن، شرکت در انتخابات و پیروزی او هم به معنای «مانایی و پابایی» ایشان در شرایط پرتلاطم بعد از پیروزی نیست. پس بیایید با هم به کس دیگر دخیل ببندیم و برای پیروزیاش امدادهای غیبی را طلب کنیم.
واقعا باید به طراحان این سناریو «زرشک طلایی» جایزه داد، چون نه فقط دربارهی سوژهی جنگ روانی خود به خطا رفتهاند، بلکه در موضوع و مخاطبشناسی خود نیز، ره خطا پیمودهاند. مردم میرحسین را به عنوان تدبیرگر دوران سخت میشناسند؛ او را راسخترین و پایاترین فرد در آنچه درست (و تکلیف) تشخیص میدهد، میشناسند؛ او را از موفقترین و کارآمدترین مدیران دوران پرتلاطم بعد از انقلاب میشناسند؛ و مهمتر از همه، او را از صادقترین، مردمیترین و ارزشیترین نخبگان این مرز و بوم میشناسند. مردم میدانند او «تا آخر ایستاده است».