اشکال عبدی به احمدی نژاد
عبدی: آمار فقط آمار احمدینژاد
عباس عبدی در اعتماد نوشته است:
وقتی که حدود پنج سال پیش سازمان برنامه و بودجه به محاق رفت و دیگر نامی هم از آن باقی نماند، بسیاری از صاحبنظران پیشبینی میکردند که وضعیت آینده نظام برنامهریزی و کارشناسی و آماری کشور چه خواهد شد، و کنار رفتن اخیر بانک مرکزی از تولید برخی از آمارهای اقتصادی نیز یکی از آخرین حلقههای فرایندی بود که با کنار گذاشتن سازمان برنامه آغاز گردید. فرایندی که تبعات بسیار ناخوشایندی در اداره کشور داشته است و همچنان هم خواهد داشت.
برای آشنایی با گوشهای از این تبعات، کافی است که بخشی از سخنان منتشر شده رئیس دولت درباره سیاستهای ساخت مسکن دولت را با هم مرور کنیم. برای مرور این سخنان به مطالب مندرج در روزنامهها بسنده نکردم، بلکه به سایت اطلاعرسانی دولت رفتم و بخش اصلی مطالب را از آنجا نقل میکنم. خلاصه این اظهارات چنین است:
«30 میلیون هکتار زمین بلااستفاده در کشور است که اگر 2 میلیون هکتار آن را به 20 میلیون خانواده ایرانی بدهیم (هر خانواده هزار متر مربع) و اجازه ساخت سه طبقه را در 100 متر مربع از آن داشته باشند و بقیه 900 متر مربع را به باغ تبدیل کنند، در این صورت 60 میلیون خانوار ایرانی خانهدار خواهند شد. پیش از انقلاب برنامه داشتند که در تهران 200 هزار هکتار فضای سبز ایجاد کنند که حداکثر سالانه 2000 هکتار فضای سبز در تهران ایجاد شده است. در جهان برخی شهرها هستند که از 18 میلیون خانواده ساکن در آنها، 17 میلیون در خانههای ویلایی زندگی میکنند. بودجه شهرداری تهران معادل 7500 میلیارد تومان و به ازای هر نفر یک میلیون تومان است که در کل دنیا شهری به گرانی تهران سراغ ندارم...»
وقتی که سازمان اصلی برنامهریزی کشور به آن روز میافتد و نظام آماری نیز دچار اختلال میشود، صدور چنین اظهاراتی از مسئولین کشور نیز طبیعی خواهد بود. برای درک بهتر از آنچه که گفته شد، جزئیات این سخنان با واقعیات موجود انطباق داده میشود.
ـ هیچ شهری در دنیا وجود ندارد که 18 میلیون خانوار در آن ساکن باشند، زیرا 18 میلیون خانوار حداقل 60 تا 65 میلیون نفر جمعیت است و بزرگترین شهرهای دنیا به لحاظ جمعیت به 18 میلیون نفر هم نمیرسند چه رسد به 18 میلیون نفر خانواده (جمعیت بمبئی 14 و کراچی 12 میلیون نفر است). در کراچی که به لحاظ وسعت بزرگتر از سایر شهرها است، تراکم جمعیت حدود 4000 نفر در هر کیلومتر مربع است که فقط 2.5 برابر تهران است و امکان ندارد که با این وسعت بیش از 90 درصد جمعیت آن در خانههای ویلایی ساکن باشند.
ـ بودجه شهری مثل تهران مطابق با آنچه گفته شد، حداکثر 7 میلیار دلار است، در حالی که بودجه لندن با جمعیت تقریباً مشابه تهران حدود 40 میلیار دلار است (حدوداً 6 برابر تهران)
ـ مساحت فعلی تهران حدود 730 کیلومتر مربع است و مساحت پیش از انقلاب تهران کمتر از 300 کیلومتر مربع یا 30000 هکتار بود. حال چگونه امکان داشت که برای 200000 هکتار فضای سبز داخل این شهر برنامهریزی شود؟
ـ در حال حاضر فضای سبز شهر تهران (1388) با احتساب میادین، درختان و پارکها و جنگلکاریهای داخل شهر فقط 108 کیلومتر مربع یا 10800 هکتار است که بخش قابل توجهی از آن هم در سالهای اخیر احداث شده است. پس چگونه ممکن است که حداقل به مدت 30 سال سالانه 2000 هکتار فضای سبز در این شهر ایجاد شده باشد؟
ـ فرض کنیم که 2 میلیون هکتار (یا 20000 کیلومتر مربع یا زمینی به وسعت 200 کیلومتر طول در 100 کیلومتر عرض!) را به 20 میلیون خانوار بدهیم تا سه طبقه مسکن در آن بسازند. به طور طبیعی این طرح نیازمند به خیابان و تأسیسات شهری و سایر اماکن غیرمسکونی است. اگر قرار باشد در هر هزارمتر واگذاری 900 متر آن باغ شود، مجموع باغ احداث شده از باغ و قلمستان موجود کشور که 1.5 میلیون هکتار است بیشتر خواهد شد و معلوم نیست آب لازم برای این باغها در مناطق خشک و حتی غیر خشک ایران چگونه تأمین خواهد شد؟ به علاوه اگر در هر هزار متر زمین واگذاری یک ساختمان سه طبقه ساخته شود، در این صورت 60 میلیون خانوار در آن ساکن خواهند شد، در حالی که تعداد خانوادههای ایران هنوز به 20 میلیون نرسیده است.
ـ فرض کنیم که هر 20 میلیون واحد مسکونی مورد نظر با زیربنای 300 متر مربع ساخته شوند. در این صورت بدون احتساب سایر اماکن ضروری دیگر برای این ویلاشهرها، باید 6000 میلیون متر مربع ساختمان احداث کرد که با احتساب هزینه فعلی ساخت مسکن مهر برای هر صد متر مربع حدود 300 هزار تومان باید هزینه شود که هزینه احداث واحدهای مسکونی مورد نظر 1800000000میلیون تومان خواهد بود که اگر حداقل همین مقدار را هم هزینه لازم برای تامین تأسیسات و راه و آب و برق و گاز ... بدانیم، در این صورت کل اجرای این طرح (در صورت وجود آب) 3600 میلیار دلار خواهد بود که حدود 8 برابر کل تولید ناخالص ملی کشور است.
ـ اگر اینها را هم در نظر نگیریم باید دانست، مردمی که در چنین شهرهای زندگی میکنند، حتماً باید وسیله نقلیه شخصی داشته باشند، چون با اتوبوس و تاکسی نمیتوانند تردد کنند. به علاوه مشکل اصلی آنان این خواهد بود که شغل خود را چه کار کنند، مثلاٌ یک ویلای هزار متری اطراف سمنان را به یک کارگر ساختمانی شاغل در کرج بدهند که چه کارش کند؟
چند روز پیش مصاحبهای را از یکی دیگر از مسئولین بلند پایه دولتی خواندم که در دفاع از خود و همکارانش در دولت گفته بود که :«تمام این بیچارههایی که من در اطراف رئیس جمهور میبینم، همیشه خوابشان میآید» و در پاسخ خبرنگار که پرسیده بود: «چرا؟ خب بروند بخوابند!» پاسخ داده بود: «به خاطر این که زیاد کار میکنند و همواره از کار زیاد خسته هستند.»
خوب وقتی که کارها در میان عدهای معدود باشد و سایرین در آن مشارکت نکنند و فرد هم همیشه از خستگی کار خوابش بیابد، نتیجه بهتر از این نخواهد شد. مدیریت کشور بسیار بسیار سختتر و حساستر از خلبانی هواپیمای مسافربری است. اگر برای خلبان لازم است که به مقدار لازم بخوابد و در حال خستگی و خماری هواپیما را هدایت نکند، به طریق اولی بر سیاستمداران لازمتر است که به اندازه کافی بخوابند.
تازه نباید فراموش کرد که خلبان از دستگاههای هدایت خودکار و پیشرفته نیز بهرهمند است و اگر قرار بود فقط به چشمانش اطمینان کند و فاصلهها را تا آن حد خطا ببیند که بجای نفر از کلمه خانوار استفاده کند، احتمالاً تا حالا یک نفر(یا خانوار) هم از پرواز با هواپیما جان سالم به در نبرده بود.