سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

تقدم نظر یا عمل درسیاست

گفتگو با عباس منوچهری

کلمه: مسایه ارتباط بین "نظر" و "عمل"، ابتدا به ساکن بحث های آکادمیک را به ذهن متبادر می کند. اما اگر نوع نگاه به این مساله با "زندگی روزمره" ما پیوند بخورد...

عباس منوچهری  معتقد است استفاده ابزاری از ارزشها در عرصه ی عمل  آنگاه شروع می شود که چارچوب های نظری ارزشها دچار ابهام و ناشفافی شود. از ایم منظر است که "الگوی زیست مسلمانی" علاوه بر اینکه تلاشی است برای پیوند عمل و نظر ،خود، تلاشی است برای ارائه یک منظومه شفاف نظری. شفافیتی که مانع قشری نگری و جزم اندیشی شود. عباس منوچهری به سوالات "اعتماد ملی" در مورد متن "الگوی زیست مسلمانی" پاسخ می دهد.              

شما به عنوان یکی از نویسندگان مانیفست « الگوی زیست مسلمانی» لطفا توضیح دهید آیا تهیه مانیفست هایی از این دست سبب نخواهد شد که میان نظریه و عمل سیاسی التقاط صورت گیرد؟‌و جایگاه اصلی مباحث فکری از حوزه و دانشگاه به عرصه عمومی منتقل شود و نتیجه آن در خدمت اهداف خاص و محدود سیاسی یا عقیدتی قرار گیرد؟

مباحث فکری و نظری "در" حوزه و دانشگاه است اما "برای" حوزه و دانشگاه نیست. با شفاف بودن مبانی نظری امکان استفاده ابزاری از ارزشها بسیار کمتر است. شفافیت نظری امکان تبادل و تعامل را فراهم می کند و از جزمیت و قشری نگری ممانعت می کند. در تعالیم وحیانی و همچنین در الگوهای پیشرفت و سامان بهتر زندگی در دنیای امروز، نظریه مبنای هر عمل و راهبردی در تمشیت امور و تمهید توسعه و تعالی است.

بین کنش، رفتار، و واکنش تفاوت جدی وجود دارد. عمل سیاسی کنشی معنا دار در عالم زیست است. عمل سیاسی نوعی کنش اجتماعی است، یعنی کنشی که در معنای پس خود معنای پس کنش دیگران را در عرصه تعاملات اجتماعی را لحاظ می کند. این ملاحظه در نهایت در پیوند با منظومه ای از ارزشها، ترجیحات، و معانی .. قرار دارد. عمل سیاسی، در سرشت خود تفسیر، معنا، و فهمی از امور را در پس خویش دارد. کنشگر با تصویری از عالم و رابطه خود با امور در عالم زندگی دست به عمل می کند. اگر این تصویر مبهم، کدر، مخدوش، نابسامان ... باشد، عمل انسانی ، از جمله عمل سیاسی راه به جائی نمی برد. تصویر روشنگر از امور، شرط عمل نافع و نیک در عرصه حیات اجتماعی است.

تفاوت بین عمل سیاسی (یا آنچه از آن بعنوان "پراکسیس" در سنت اندیشه سیاسی نام می برند) با "زحمت فیزیکی" و "کار خلاق" در این است که عمل سیاسی در عالمی از ارتباطات و نیز معانی متکثر - مشترک، که حتی در نهایت تعین بخش فهم کنشگران از خویش و عالم خویش است، بروز می کند. این عالم مشترک اجتماعی (زیست جهان) افقی است که عمل در بطن آن صورت می گیرد. تلاش برای گریز از این افق و محصور کردن عمل به چشم انداز های شخصی و گروهی همانا به مانند چشم بستن بر آفاق عالم زیست اجتماعی و لذا فرو غلتیدن در تنش به جای کنش و در فرسایش بجای آسایش است.

در الگوی زیست مسلمانی، عمل سیاسی عمل ابزاری نیست. عمل ابزاری از پشتوانه نظری بی نیاز است. اتفاقا یکی از آفات حیات اجتماعی ابزاری شدن شدن عمل سیاسی است. عمل ابزاری به سیاست زدگی و غرض ورزی و محصور ماندن در خواسته های جزئی و ضرورتهای آنی و دم دستی ختم میشود و به آنها خدمت می رساند. لذا، آن را گریزی از ابتذال و انحطاط نیست. عمل ابزاری - که امتداد عقل تنگ مایه ابزاری است- معطوف به کنترل، مغلوب سازی، و بهره گیری در همه عرصه ها، طبیعت و عالم انسانی است، لذا، نوع شاخص عمل سیاسی نیست، حتی اگر نوع قریب به غالب باشد.

این در حالی است که عمل سیاسی چون در راستای امر نیک است نیازمند ابتناء به و پیوند با نظر است. عمل به این معنا امتداد و تحقق نظر است و نه قطب مخالف آن. عمل سیاسی، اگر مصداقی از عمل صالح باشد اصیل است و برآیند و امتداد فهم و درک فارغ از غرض است. عمل سیاسی یک عمل ارتباطی است، چه، آدمی موجودی رابط است و زیستمان (حیات انسانی) امری ارتباطی است که شاخص بارز آن زبانی بودن انسان و زبانی بودن عرصه تعاملات و تبادلات انسانی-اجتماعی است. پس عمل سیاسی در عرصه ارتباط بروز می کند و تجلی "با هم بودگی" و "عطف به هم آسائی خرد ورزانه و نیک خواهانه" است. با ابزاری شدن و غفلت از نظر ورزی و تامل، عمل آدمی به دور افتادگی از خویشتن مرتبط و غلبه حرص و هراسهای منفرد و روزمره، و جزمیت و قشری شدگی می انجامد.

عمل مبتنی بر نظر معطوف به خیری است که برآیند اندیشه معطوف به نیکی است. خرد آزاد از علائق ابزاری محور اندیشه معطوف به نیکی است. عمل درست در یک دور هرمنوتیکی با نظر قرار دارد. نظر در عمل درست امتداد می یابد و عمل با اتکاء به نظر محقق میشود. این حلقه پویا در بطن ارتباط زبان و کنش به ثمر دهی برای تکوین وجودی-ارزشی بروز میکند.

کنشگر سیاسی در عالمی از نمادها و نهادها، کاستیها و نیازها، ارزشها و آفتها عمل می کند، پس چگونه بدون پشتوانه نظری می تواند راه به جائی ببرد. عمل سیاسی ضرورتا محمل عقلانیت ابزاری (غلبه ورز) را به منصه نمی رساند بلکه عقل روشنگر ارتباطی را متجلی می سازد. لذا، بدین معنا عمل سیاسی در پیوند با نظریه قرار می گیرد.

عمل بدون نظر تابع "خواست" معطوف به غلبه است و لذا، عمل سیاسی که متکی بر مبانی ارزشی - فکری نباشد در خدمت غلبه قرار می گیرد. تاریخ مشحون از مصیبت "غلبه ورزی" در عرصه سیاسی اجتماعی است. که این خود پیامد محوریت یافتن کنش ابزاری است. "خواست" با نظر ورزی مهار می شود و عمل هدایت به خیر می شود.

عمل شکلی از پاسخ به پرسشها یا تامین خواست هاست. اگر بتوان از "خواست خیر" نام برد، عمل سیاسی، مبتنی بر عقل مرتبط (یا عقلانیت جمعی توحیدی)، است. عمل سیاسی مستلزم تشخیص درست و غلط است و اگر این تشخیص از نطریق نظر ورزی ارتباطی و مشفقانه صورت نگیرد در دام منفعت و میل به قدرت گرفتار می شود. قصور در فکر و نظر یک آسیب حیاتی است. و فکر و نظر نیازمند تامل تعاملی است. لذا، در نظر ورزی تعامل و گفتگو امری ضروری به نظر می رسد.

عمل سیاسی آنگاه که از نظریه غافل باشد، همانا زحمت در تاریکی است.

نظرورزی ابدا به معنای جزمیت ذهنی نیست، بلکه در حقیقت به معنای آشکار گری امور است، اما، اگر در خود محصور ماند انتزاع بی ثمر می شود.

 

آیا برای ارائه برنامه سیاسی یا اقتصادی الزاما باید تکلیف مباحث انسان شناسی، هستی شناسی و فلسفی روشن شود؟‌

این متن یک پارادایم گفتگوئی است و هر پارادایم متشکل از عناصر و مولفه های گوناگون است، هستی شناسی و معرفت شناسی از جمله مولفه های اساسی یک پارادایم هستند. دانش و هستی رابطه ای تنگا تنگ دارند. سخن، بیان هستی است و هستی شناسی وقوف به کیستی و کجائی است. برای هر سخن جدی هستی شناسی یک ضرورت است.

این متن سخن از نحوه بودن گفته است. تامل در باب چگونه بودن نمی تواند بدون هستی شناسی تجربه شود. عرصه اجتماعیات عرصه ای از بودن است و جدائی هنجار شناسی از هستی شناسی تحمیلی و مصنوعی است. هر یک از این دو با دیگری به سخن می آید. اندیشه تجلی بودن است. اتفاقا یکی از آسیبهای اساسی در انواع گوناگون نظریه پردازیها غفلت از معنای بودن است. وقوف هستی شناسانه روشنگر تفکر و عمل است. اندیشه اجتماعی و الگوی راهنمای عمل اجتماعی امتداد مفروضات بنیادین است و در پرتو آ نها فهمیده می شود. هستی شناسی و انسان شناسی از جمله مفروضات بنیادین اند. برای مثال، حق تعیین سرنوشت در عرصه سیاسی امتداد انسان شناسی است که انسان را مخاطب خداوند و مسول در عالم می داند.

آنچه مهم است این است که این متن از موضع مخاطب سخن می گوید، تحکم نمی کند و اندرز نمی دهد، بلکه توضیح می دهد و تفسیر می کند. به پرسشهائی پاسخ می دهد و منتظر سخن مقابل است. بدین معنا، این متن مخاطبتی و تابع الزامات گفتگو است. بنابراین، تامل و گفتگو در باره "هستی" و "انسان" الزاما به معنی "روشن کردن تکلیف" آنها نیست