قلم

بصیرت یعنی

علی(ع) با مخالفان خود چه می کرد؟

در جریان جمل، با اینکه طلحه و زبیر آغازکننده فتنه بودند و دست به شورش زده و عده ای از اصحاب حضرت را در بصره به قتل رسانده بودند، ولی بهر حال چون در برابر حضرت قرار گرفته و او را متهم به قتل عثمان می کردند، امام به آنها پیشنهاد کرد به داوری کسانی تسلیم شوند که طرفداری از هیچ یک از دو طرف را نکرده باشند.. یعنی ایشان عملا به داوری کسانی که از وی تخلّف کرده و وظیفه حمایت از امام را انجام نداده اند، رضایت می دهد

منطق حل اختلاف را براساس الگوهای مختلفی می توان تعریف کرد. بهترین الگو در این باره، شیوه ی حضرت علی(ع) برای رفع اختلاف است. این شیوه، به لحاظ اعتبار شرعی، مستند به "فعل معصوم" است که در مشروعیّت آن تردیدی وجود ندارد، و به لحاظ اعتبار عقلی نیز کاملاً با "موازین عقلانی" منطبق است، و از این رو، برای وفاق جریانات مختلف سیاسی و اجتماعی، می تواند مبنای مشترک، تلقی شود.

حجت الاسلام والمسلمین سروش محلاتی، استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم در یادداشتی با اشاره به سیره امیر مومنان(ع) نوشت: در اینجا به تبیین سه اصل برای رسیدن به تفاهم، می پردازیم:  1ـ رعایت ادب و اخلاق 2ـ فرصت گفتگو 3ـ قبول حکمیّت.

... آنان که سیاست را در مکتب اخلاقی امیر المومنین (ع) آموخته اند، می دانند که حتّی در میدان جنگ با دشمن، اگر چه شمشیر زدن بر پیکر دشمنان رواست، ولی زخم زبان زدن به آنها نارواست. آن حضرت اجازه نمی داد که عزیزترین عزیزانش به نامردترین دشمنانش، دشنام گفته و بدگویی کنند.

مثلاً در صفّین به امام علی (ع) خبر رسید که حجر بن عدی و عمرو بن حمق، به سپاه دشمن، ناسزا می گویند، حضرت پیغام داد که از این کار دست بردارند، .. اگر امیرالمومنین در میدان نبرد، این گونه مراقب ادب یاران خود است و به آنها اجازه دشنام به دشمنان را نمی دهد، می توان حدس زد که حضرت نسبت به بی ادبان هتّاک در داخل جامعه اسلامی، چه موضعی دارد و چگونه با آنها برخورد نموده و  آنها را مهار می کند.

بر این اساس، حتی اگر شخصی بزرگترین جرم را هم مرتکب شده باشد و مستحق اعدام باشد، باز هم  از حیثیت انسانی برخوردار بوده و آبرویش حفظ می شود. امیرالمومنین (ع)در جنگ هم به بی ادبی رضایت نمی داد، و از هتاکی مریدان خود، به صراحت جلوگیری می کرد. بدگویی علاوه بر آنکه از نظر اخلاقی ناپسند است، از نظر اجتماعی نیز زمینه ی عداوت و دشمنی است.

فراهم آمدن زمینه ی گفتگو نیز می تواند به کم شدن فاصله ها و رفع سوء تفاهم ما کمک کند، اگر همه گروه های طرف اختلاف، فرصت داشته باشند که در شرایطی برابر و مساوی، به دور از فشار و تحمیل ، با رعایت ادب و اخلاق و با امکان نظارت عموم مردم گفتگو کنند.

...از شگفتی های سیره ی امیرالمومنین (ع) آن است که در دوران حاکمیت و اقتدار، پیشنهاد "گفتگو" با مخالفان داشت، در گفتگو، از "زبان قدرت" استفاده نمی کرد، مخالفان را برای طرح اعتراضاتشان بدون هیچ گونه محدودیتی، کاملاً آزاد می گذاشت  و با برگزاری علنی گفتگو، امکان داوری را برای همه فراهم می کرد.
نمونه ای از این سبک گفتگو، در جریان برخورد با جریان خوارج دیده می شود، و در حالی که خوارج مهیّای جنگ شده بودند، حضرت در محل اجتماع آنها در قریه ی "حرورا" حضور یافت و فرمود، نماینده خود را برای گفتگو مشخص کنید، آنها "ابن کوّا" را برگزیدند، وی به تفصیل اعتراضات خود را بیان کرد و امام با متانت به پاسخ پرداخت.(بهج الصباغه، ج1، ص367) از نظر تاریخی روشن است که خوارج تقاضای گفتگو نداشتند و امام نیز الزامی برای اقدام به چنین کاری نداشت، و یا حداقل می توانست چنین کاری را به برخی از اصحاب خود محوّل نموده و شأن خود را در دوری از مباحثه با آنها و دهان به دهان شدن با ایشان دیده و اعتنایی به ایشان نکند.

و شگفت آورتر آنکه امام حتی در شرایطی بر گفتگو اصرار می ورزید، که خوارج با شورش، سر به طغیان برداشته و عبدالله بن خبّات و همسرش را به قتل رسانده بودند، ولی از نظر حضرت، حتّی آن خشونت ها هم راه احتجاج را مسدود نمی ساخت و امام بجای آن که یک طرفه به نقد آنها پرداخته و غیاباً آن ها را محکوم کند، حضوراً به گفتگوی دوجانبه می پرداخت و گاه ابن عباس را مأمور احتجاج با آنها می کرد، (نهج البلاغه، نامه 77) طبرسی که در کتاب خود الاحتجاج، گزارش یکی از این گفتگوهای حادّ را آورده است، در پایان اضافه می کند که با این گفتگو، بسیاری از خوارج استدلال امیرالمومنین را پذیرفتند و از سپاه دشمن جدا شدند.(الاحتجاج، ص442)

البته اگر برای حلّ اختلاف، نیاز به داوری کردن و حکم صادر کردن باشد، این کار نمی تواند توسط هیچ یک از گروه های درگیر اختلاف انجام شود، و صرفاً کسی می تواند به نفع یک طرف و یا به ضرر طرف دیگر، حکم کرده و غائله را خاتمه دهد که نه طرف دعوی باشد، و نه از یک طرف حمایت کرده باشد.

در جریان جمل، با اینکه طلحه و زبیر آغاز کننده فتنه بودند و دست به شورش زده و عده ای از اصحاب حضرت را در بصره به قتل رسانده بودند، ولی بهر حال چون در برابر حضرت قرار گرفته و او را متهم به قتل عثمان می کردند، امام علیه السلام به آنها پیشنهاد کرد به داوری کسانی تسلیم شوند که طرفداری از هیچ یک از دو طرف را نکرده و از هر دو جریان کناره گیری نموده اند:

«پنداشتید من عثمان را کشتم؟، پس میان من و شما از مردم مدینه، آن کس داوری کند که سر از بیعت من بر تافته و به یاری شما هم نشتافته، آن گاه هر کس را بدان اندازه که در کار داخل بوده، برگردن آید و از عهده آن برآید.»(نهج البلاغه، نامه54 ترجمه دکتر شهیدی)

این منطق علوی متضمّن چند نکته است:
اوّل آنکه: آن حضرت، مشروعیّت حکومت خود را به معنی نادیده گرفتن اعتراضات مخالفان نمی داند.
دوّم آنکه: هر چند خود در جایگاه امامت و خلافت قرار دارد، ولی داوری در خصوص مسائل مربوط به خود را به  دیگران محوّل می کند.
سوّم آنکه: داوران را از طرفداران خود پیشنهاد نمی کند، بلکه به داوری کسانی که از وی تخلّف کرده و وظیفه ی حمایت از امام را انجام نداده اند، رضایت می دهد.
چهارم آنکه: از قبل، آمادگی خود را برای التزام به هر آنچه داوران درباره ی او بگویند، اعلام می نماید.

آیا برای حل اختلافات، منطقی منصفانه تر از این وجود دارد؟ بدون تردید، امیرالمومنین (علیه السلام)، به مصداق "علی مع الحق والحق مع علی" معیار حق است و کلام او شاقولی است که انحراف و اعواج دیگران راآشکار می سازد، ولی وقتی درگیری و اختلاف رخ می دهد، حضرت مخالفان خود را به قبول رأی خود محکوم نمی کند و آنها را به "داوران بی طرف" ارجاع می دهد.

... در همه ی این صحنه های اختلاف و نزاع، حضرت به جای استناد به عصمت و حقانیّت خود، به مخالفان می گوید: اگر کار خلافی انجام داده ام، بگویید و در این صورت حق دارید که در برابر من بایستید:«لیس لکما غیر ما رضیتما به الّا ان تخرجا مما بویعت علیه بحدث فان کنت احدث حدثاً فسمّوه لی»(الامامة و السیاسة، ص95)