سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

از وبلاگ ناگفته ها

تک درختم من


در این هامون پهناور


در این دشت ملال اور


مرا یاران همپا نیست


مرا یاران همگو نیست


نوای مهربان جویباران


بانگ نوش چشمه ساران


در فضایی دور میمیرد


و گوش من پراست از نغمه های خشک تنهایی


در این صحرا مرا یاران دهشت زاست:


تگرگ درد و ابر بیم و رگبارجنون امیز حرمانها 


درونم زوزه گرگان تنهایی کند غوغا


در این تاریکی شبها 


دلم روشن نمیگردد ز پندار سراب الوده ی فردا


نپاید پای من در گل


نمانم دیرگاه اینجا


سپاه ابر نزدیکاست


دراین دم یا دم دیگر


برآید رعدوبرق حسرت بی همزبانی


تا بسوزاند توانم را


و خاکستر کند این هستی گنگ


این سکوت جاودانم را