سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

آیا می توانیم سرنوشت خود را تغییردهیم؟

بسمه تعالی

سؤالی که گاهی در تلگرام دست به دست شده و البته سابقه قبلی نیز داشته این است که آیا علم امام بر جبری بودن بعضی امور دلالت ندارد؟ یا اینکه می تواند تفاوتهایی در باب جبرگرایی امویان وعلم امام حسین(ع) به واقعه شهادتش وجود داشته باشد؟ و آیا علم خدا در تصمیم انسان ها مؤثر است یا خیر؟

در پاسخ به این سؤال سیری در اندیشه کلامی مسلمانان در صدر اسلام می تواند ما را در رسیدن به جواب سؤال کمک نماید و کنکاوی تاریخمند به مسئله باشد.

در صدر اسلام وقرون دوم وسوم درمیان مسلمانان دو گروه کلامی به نام جبریون که اشاعره بودند و اختیاریون که معتزله بودند در میان اهل سنت و تفویض که از امامیه و شیعیان بودند مطرح بود، اما در همان قرن اول امویان برای تحکیم موقعیت سیاسی حکومتی خود تلاش زیادی داشتند تا جبرگرایی را در میان امت اسلامی تفکر غالب گردانند لذا شهادت امام حسین (ع) را نیز با عنوان خواست خدا به مردم مخصوصا در مقابل اسرایی که به شام آورده بودند مطرح می کردند؟ در حالی که شهادت امام حسین(ع) به عنوان یکی از سرنوشت های امام که یکی بیعت با یزید و زندگی به ظاهر با آرامشی داشته باشد و یا بنا به پیشنهاد دوستان امام به یمن رفته تا در امان باشد و از سوی دیگر با اعلام مبارزه فرهنگی از جمله امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت به سرنوشت دیگری دچار شده که شهادت باشد این درحالی بود که انتخاب امام در مسیر حقیقت جویی جز رسیدن به شهادت معنایی دیگر نداشت، اما آیا قاتلین امام نیز نمی توانستند راهی بهتر بیابند و خود را دچار این ننگ در دنیا و آخرت ننمایند؟

این نوشتار مختصر در صدد پاسخگویی به همین نکته است که از طرفی حرکت امام و قیام او جز رسیدن به سرنوشت شهادت که خود آنرا اختیار کرده بود نداشته، از طرفی قاتلین امام نیز با انتخاب خیر دنیا بر آخرت راهی جز همان شقاوت نمی یابند و البته این به معنای این نیست که جبری در کار بوده تا توهین های ابن زیاد و یزید ابن معاویه به اهل بیت توجیه گر باشد و عذابی اخروی نداشته باشند، چرا که آنان نیز می توانستند دست به انتخاب زده و راهی دیگر را پیدا نمایند تا دچار این حقارت دنیوی و اخروی نشوند و این مطلب با علم خداوند نیز مشکلی بوجود نخواهد آورد چنانکه در بحث قدرت خداوند قائلیم دنیا را خداوند در یک تخم مرغ قرار نمی دهد به معنای عدم قدرت خداوند نیست بلکه معتقدیم خداوند کاری خلاف عقل انجام نخواهد داد و در این قسمت نیز می توانیم بگوییم خداوند جهان را به علت و معلولی و سببی و مسببی خلق کرده و کاری بدون علت وسبب صورت نخواهد داد تا بر خلاف سنتی که قرار داده است باشد لذا علم خداوند به این تعلق خواهد گرفت که انسان با توجه به اختیار خود می تواند سرنوشت های متعددی داشته باشد نه اینکه از اول خداوند قصد کرده باشد به اینکه فلان شخص فلان کار را انجام داده تا مواظب بود تخلفی از آن صورت نگیرد.

اما جواب تفصلیلی را می توان چنین بدست آورد که ؛

در بحث جبرگرایی و اختیار گرایی هر کدام از بانیان این تکفرات به آیات و روایاتی استناد کرده تا بتوانند اندیشه خود را به کرسی بنشانند. جبرگرایان به آیاتی چون «فیضل الله من یشاء و یهدی من یشاء» حجر21، انعام 59، آل عمران154 و... استناد کرده و معتزله و اختیار گرایان به آیاتی چون، رعد11« ان الله لایغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» ، نحل 114، عنکبوت40، فصلت 46 و... استناد نموده اند. که البته در این نوشتار ما به دنبال استنادات این دو گروه نبوده و برای پاسخ گویی به سؤال اصلی به سراغ جمع بندی آیات که چگونه می توان این تضاد آیات و رویات را جمع بندی کرده و دلیلی برای تفویض بین الامرین به دست آورد؟

استاد مطهری در کتاب انسان و سرنوشت به سنت الهی اشاره کرده که خداوند جهان هستی را سببی و مسببی یا علت و معلولی قرار داده و هیچ پدیده و معلولی نمی تواند بی توجه به علت های طولی وعرضی خود باشد و اینکه در سنت الهی قضا و قدرهایی برای انسان مطرح است چنانکه امیر المؤمنین وقتی از کنار دیوار شکسته ای به جایی دیگر پناه می برد، شخصی می گوید آیا از قضای الهی فرار کردی؟ حضرت فرمود از قضای الهی به قدر الهی فرار کردم، که البته اشاره ابه این مطلب است که قضای الهی برای من فقط یک مسلئه نیست بلکه هر انسانی ممکن است دارای قضا و قدرهای مختلفی باشد. حال باید دید آیا می شود سرنوشت و قضا و قدر را تغییر داد؟

در واقع جواب به این سؤال ما را به واقعیت و پاسخ سؤال اول می رساند، اگر ما شخصی را در نظر بگیریم که به دکتر مراجعه کرده و دکتر به او دارویی می دهد و می گوید اگر از این داروها بخوری خوب می شوی والا میمیری، یا دکتری دیگر معتقد است که این شخص اگر عمل نکند ممکن است بمیرد، اینجا سه سرنوشت و قضا و قدر الهی برا ی شخص مطرح است که خود می تواند انتخاب کند، یعنی اگر شخص داروها را نخورد و مرد یا عمل نکرد و مرد آیا نمی توانیم بگوییم خود در تصمیم اختیار داشته و علم خداوند بر مرگ ایشان بوده؟! دلیل دیگر اینکه بنا بر آنچه ما از ادعیه وارده از مصومین بدست آوردیم و یا مسائلی که در باب بیداری و تعیین سرنوشت در شب قدر مطرح است، دال بر آن است که می توانیم سرنوشت خود را یا با دعا و یا با وجود سرنوشتهای مختلف برای خود رقم بزنیم و هر شخصی می تواند سرنوشت خود را تغییر دهد.

لازمه این که قضا و قدر حتمی است و تغییر نمی پذیرد، چون چنین فرض شده که علم ا لهی در ازل بطور گزاف (یعنی به طور اتفاقی) به چیزی تعلق گرفته، آنگاه برای آنکه این علم درست در بیاید و خلافش واقع نشود لازم است وقایع جهان کنترل شود در حالی که علم ازلی از نظام سببی و مسببی عالم جدا نیست، علم الهی به طور مستقیم و بلاواسطه نه به وقوع حادثه ای تعلق گرفته نه به عدم آن، بلکه تعلق گرفتهبه صدور از علت خاص خودش، که علت و فاعلیتش مختلف است، یکی شعور، یکی مجبور و یکی مختار است.

علم الهی ایجاب نمی کند که اثر فاعل مختار از آن فاعل بالاجبار صادر شود پس علم الهی و سنت الهی بر انتخاب اختیاری انسان است. نهایت اینکه انتخاب راه به اراده و شخصیتِ شخصیِ فرد بستگی دارد یعنی طرز فکر او، او را در انتخاب راه هدایت می کند لذا پای شخصیت، صفات اخلاقی تربیت موروثی و میزان عقل و دور اندیشی به میان می آید.  

آنچه امام انتخاب کرده در میان سرنوشتهای مختلف خود، انتخاب خود بوده، و آنچه یزیدیان انتخاب کرده اند نیز بر مبنای انتخاب خود بوده که ممکن بود اگر شمر و عمر سعد هم نباشند امام باز هم به شهادت می رسید چرا که مبنای او بر مخالفت با یزید بوده حال وسیله شهادت امام ممکن بود با تغییر عقیده عمر سعد به دست دیگری رقم می خورد چنانکه در ابتدا این حر بود که مدعی و مانع حرکت امام بود اما با یک تغییر فکری و عقیدتی این عمل زشت را از خود دور کرد، یعنی در واقع اگر عمرسعد وشمر نبودند ممکن بود کسی دیگر این جنایت را مرتکب می شد، چون امام در سرنوشت خود به دنبال راهی بود و راهی را انتخاب کرده بود که باید به شهادت فکر می کرد.