سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

حسادت بحث سوم اخلاقی

بسم الله الرحمن الرحیم

صفت رذیله حسد

حکایت من از نار هستم و آدم از آتش و راندن از بهشت و ملعون واقع شدن شیطان حکایت از صفتی رذیله در وجود شیطان می کند و قابیل بر هابیل تیغ می کشد تا حسادت درون خود را و برتری طلبی خود را با نابودی هابیل رقم بزند، برادران یوسف که تحمل دوستی پدر نسبت به یوسف را ندارند و حمایت بی قید و شرط پدر را برای خود خواهانند و بی توجهی به یوسف بخاطر کم سن وسال بودن یوسف را از پدر خواهانند نیز حکایت از یک صفت رذیله دارد به نام حسادت.

صفتی که شخص دارنده آن تنها رضایت به نابودی تمام نعمات و صفات خوب دیگران دارد و تنها خوبیها و نعمات را برای خود خواستار است، بر خلاف غبطه که طرف خواهان دارا بودن نعمتها و صفات نیکویی که دیگران دارند برای خود است و سلب آنرا از دیگران خواستار نیست.

گاهی حسود خواهان سلب چیزهایی که او فکر میکند نعمت است برای دیگران، می باشد و آنرا برای خود خواهان است در حالی که توهم نعمت دارد و آن نعمت نیست.

امام صادق(ع) از پیامبراکرم (ص) نقل می کند که (دریک حدیث قدسی) پیامبر فرمود:[1]

قال الله عزوجل لموسی بن عمران یابن عمران، لاتحسدن الناس علی ما آتیتهم من فضلی و لا تمدن عینیک الی ذلک و تتبعه نفسک فان الحاسد ساخط لنعمی صاد لقسمی الذی قسمت بین عبادی و من یک کذلک فلست منه و لیس منی.

امام صادق از پیامبر نقل می کند که پیامبر (دریک حدیث قدسی) فرموده خدای عزو جل به موسی بن عمران فرمود، ای پسر عمران البته حسد نورز به مردم بر آنچه به آنها دادم از فضل خود و چشمان خود را به سوی آن خیره مکن و نفرست دنبال آن نفس خود را، زیرا که همانا حسد کننده غضبناک است به نعمت من، روگردان است از قسمت هایی که ما بین بندگان خود بخش کردم و کسی که چنین باشد پس من از او نیستم و او نیز از من نیست[2]

این صفت رذیله دارای مراتبی نیز هست که 1- ضعیف و 2- شدت، و در افراد نیز مختلف می باشد گاهی در فردی بسیار ضعیف است اما به مرور ریشه دوانده و خود را به درختی تنومند تبدیل می کند و گاهی درختی تنومند است که ریشه کنی آن کار هر کسی نمی تواند باشد.

نقل است که فردی توانگر وصاحب مکنتی بود و تاجر پیشه که همسایه ای داشت او نیز در همین وضعیت و این بنده خدا به همسایه خود رشک می برد و به هر بهانه ای در صدد ضرر رساندن به همسایه خویش بود، روزگاری گذشت و این تاجر صبر و تحملش تمام شد، و به بازار رفت و غلامی را خریداری کرد، از ابتدا به غلام گفت هیچ کاری نمی خواهم انجام دهی و هر چیزی هم بخواهی به تو می دهم تنها خودت را آماده کن برای روزی که به تو اعلام میکنم، غلام نیز در ناز و نعمت سالیانی را سپری کرد، تا نزاع بین دو همسایه بالا گرفت و همسایه حسود به غلام گفت حالا وقتش است که به قول و قرارمان عمل کنید غلام که از همه جا بی خبر بود گفت در خدمتم، مولا گفت این مدت به شما خدمت کردم و مقداری پول هم به تو می دهم تا با آن تجارت کنی ولی امشب مرا ببر و روی پشت بام خانه این همسایه سر ببر و از این جا برو و به هیچ کس هم چیزی نگو، غلام که مات و مبهوت بود به دستور مولای خود عمل کرد، فردای آن شب خبر در محله و شهر پیچید که همسایه تاجر بخاطر اختلافی که داشتند همسایه خود را شبانه سر بریده و همسایه به زندان افتاد، غلام که ماجرا را شنید عذاب وجدان امانش نداد و به محکمه رفت و جریان را تعریف کرد و همسایه آزاد شد در حالی که همسایه حسود  در خون جهالت خود خفته بود و هیچ راهی برای درمانش نبود.

داستان دیگری نیز از حسادت به امام جواد که باعث مسموم کردن وشهادت امام جواد(ع) بود حکایت از حسادت افرادی است که حبث طینت داشته و عداوت آنان با شهید کردن ائمه(ع) خود را بیشتر نمایان می کرد.

ذرمان نقل میکند که روزی احمدبن ابی داود قاضی معتصم را دیدم نگران و پریشان، گفتم از چه رو اینقدر در خشم هستی و رنجور؟ گفت از دست ابوجعفر علی بن موسی الرضا(ع) (امام جواد ع) گفتم مگر چه شده گفت امروز دزدی پیش خلیفه آوردند، معتصم طریقه تطهیر و حد او را پرسید، بیشتر فقهاء حاضر بودند محمد بن علی را هم خواستند، از ما پرسید حد دزد را چگونه باید جاری کرد؟ گفتم از مچ باید دستش قطع کرد، پرسید به چه دلیل گفتم دلیل آنکه دست شامل انگشتان تا مچ است، بعضی گفتند از مرفق خلیفه دلیل را پرسید گفتند به دلیل (وایدکم الی المرافق) چون حد دست خداوند تا مرفق بیان کرده، خلیفه روی به محمدبن علی کرد گفت یا اباجعفر شما چه می گویید؟ وابوجعفر ابتدا خود داری کرد اما او را قسم داد جواب بگوید، ابو جعفر گفت این حدود که این فقهای اهل سنت گفتند درست نیست باید انگشتان دزد را بدون شصت برید پرسید دلیل شما چیست؟ فرمود پیامبر(ص) سجده را بر هفت موضوع قرار داده وقتی که دست از مچ قطع شود یا مرفق برای اوجایی برای سجده نمی ماند درحالی که خداوند فرمود ان المساجد لله یعنی محل های سجده که شامل کف دست نیز می شود برای خداست معتصم از این حکم خوشش آمد و دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر علی بن موسی الرضا قطع شود.

 حسادت احمدبن ابی داود شعله ور شد تا اینکه به حضور خلیفه رفت و شروع به بدگویی و اینکه با این کارهای خلیفه نظر و توجه مردم به سوی امام جواد جلب خواهد شد و همین باعث شد معتصم در صدد مسموم کردن امام جواد برآید و او را به شهادت برساند.

نوشته اند رسول اکرم برای مردی از انصار شهادت داد که او اهل بهشت است مردم می خواستند بدانند علت بهشتی بودن او چیست؟ وقتی از احوال و اعمال او جست و جو کردند دانستند عمل زیادی انجام نداده است مگر اینکه وقتی که از خواب بر می خیزد ذکر خدا می گوید وشب که می خوابد جز برای نماز صبح بیدار نمی شود از او پرسیده شد که چه عمل ویژه ای انجام می دهی که بهشتی شده ای؟ پاسخ داد کاری جز آنچه می دانستید انجام نمی دهم مگر اینکه نسبت به مسلمانی خیانت نمی کنم و به کسی که خداوند نعمتی به او داده حسادت نمی ورزم . [3]

این صفت زشت اخلاقی عواملی هم دارد که عبارتند از

1-       ذلیل بودن نفس، نفسی که ذلیل باشد و خود ساخته نباشد تنها راه رهایی خود را در نابودی نعمت از دیگران می داند

2-      عداوت، دشمنی عامل دیگری است که حاسد را به سمت انتقام و حسادت نسبت به دشمنان می کشاند

3-      تعزز، شخص حاسد چون از برتری فرد دارای نعمت نسبت به خود می ترسد و فکر میکند نکند عزت او باعث ذلت ایشان شود لذا آرزوی نابودی نعمت طرف را دارد.

4-   تکبر، شخص حسود چون غرور و تکبر دارد و قصد نشان دادن این برتری بودن را به شخص دارای نعمت دارد دوست دارد نعمت از او گرفته شود

5-   تعجب، کسی که متکبر است و نعمتی را برای دیگران خواستار نیست از اینکه صاحب نعمت نعمتی داراست حسادت کرده و با تعجب از صاحب نعمت به دید تحقیر نگاه کرده که این نعمت در شأن ایشان نیست چنانکه مشرکان پیامبر را خطاب قرار دادند که ما انتم الا بشر مثلنا

6-   خوف، شخصی که حسادت او مانع از هر گونه برتری دیگران نسبت به خود است از این می ترسد که نکند صاحب نعمت بخاطر نعمتش به او فخر بفروشد یا منافع او را به خطر اندازد.

7-   حب ریاست، این صفت که این روزها جامعه ما را به خود مشغول نموده و هر کسی در صدد آن است که بخاطر بدست آوردن شهرت و مقام و پول به ریاست بالاتری دست یابد، عاملی است برای وضع نابسامان ادارات تا به قول امروزی ها زیرآب زنی ها، چاپلوسی ها، پولها و پارتیها به کار آید تا شاید دیگران را از داشتن نعمت یا نعمت هایی محروم کرد و خود تنها یکه تاز میدان پول و قدرت و ریاست باشد، و به راستی باید در این موقعیت به خدا پناه برد که نه حاسد باشید و نه محسود واقع شوید.

8-      خبث طینت، طینت فرد بخاطر عواملی از جمله خانواده، محیط به سمت ناپاکی گراییده که هیچ گونه نعمتی برای دیگران را تحمل ندارد.

هر صفت رذیله علاوه بر مفاسدی که برای شخص دارد برای جامعه نیز مفسده انگیز خواهد بود حال در همان زمان و موقعیت یا در دراز مدت، که مفسده حسد نیز به مخاطره انداختن جامعه انسانی و روان افراد بوده و باید راهی برای اصلاح آن پیدا کرد. لذا مفاسد حسد را می توان چنین برشمرد

1-   آفت دین، حسد افتی است برای دین چنانکه امام حسین می فرماید« آفت الدین الحسد و العجب و الفخر» یعنی حسد و عجب و فخر آفت دین می باشند و امام باقر (ع) نیز می فرماید ان الحسد لیأکل الایمان کما تأکل النار الحطب ، یعنی حسد ایمان را از بین می برد چنانکه آتش چوب خشک را

2-   معذب بودن حاسد در دنیا و آخرت، کسی که حسودی می ورزد در دنیا گرفتا غم و غصه از داشتن نعمت توسط دیگران است و اینکه دیگران به هر نحوی دارای نعماتی خواهند بود و این تمامی ندارد لذا غم و غصه آدم حسود نیز تمامی نخواهد داشت، از طرفی در آخرت نیز معذب خواهد بود چون با تقسیمات خداوندی مخالف بوده و در هر موقعیتی در صدد ضربه زدن به بندگان خدا بوده است.

3-      آدم حسود علاوه بر گرفتار عذاب حسادت بودن، گرفتار غیبت، فحاشی، ایزا و نمامی نیز برای تسکین دادن آلام خویش می گردد

اما برای درمان و علاج آن تنها یک راه می تواند کارساز باشد، البته بعد از اعتماد و تکیه به خداوند و آن دلیل نیز تعریف و تمجید از صاحب نعمت است، او را تکریم کرده و با بیان نیکویی های او، نفس را باید تنبیه کرد.

عقبه زین صعب تر در راه نیست                                         ای خنک آن کس حسد همراه نیست.

آیا باید به آنچه خداوند به انسان ها عطا کرده است حسادت کنید[4]، و پیامبر چه زیبا فرمود که حسود کسی است که کمترین لذت را می برد و امیر المومنین آدم حسود را آدمی غمگین و مغموم می داند.

 



[1]. معراج سعاده احمدنراقی، چهل حدیث امام خمینی بحث حسد.

[2]. کلینی، اصول کافی، ج2، ص307 کتاب ایمان و کفر، باب حسد، حدیث6.

[3]. فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج5، ص325.

[4]. نساء،54.