سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

بامرام وبی مرام

باسمه تعالی

مرام، بی‌مرامی - عباس عبدی

سال گذشته یادداشتی نوشتم به نام <مرد و نامرد>، قبلا‌ هم بارها گفته بودم که فعلا‌ و تا اطلا‌ع ثانوی می‌توان خط‌کشی‌های چپ و راست، اصلا‌ح‌طلب و محافظه‌کار، درون نظام و بیرون نظام و هر دوگانه و ایسم دیگر را ندیده گرفت و به دوگانه <با مرام و بی‌مرام> توسل جست و خط‌کشی‌ها را براساس این دوگانه انجام داد، زیرا که <بامرامی> کمتر از هر چیز دیگری یافت می‌شود. قضیه مربوط به آقای پالیزدار است، که چون جرقه‌ای در فضای سیاست وارد شد و اکنون چنانکه آقای مهدی خزعلی در وبلا‌گ خویش نوشته در وضع بدی به سر می‌برد.

پرسش من نه از جناح اصلا‌ح‌طلب است که فعلا‌ خود را درگیر انتخابات می‌داند و فرصتی برای پرداختن به این امور به‌ویژه اگر مربوط به افراد جناح دیگر باشد ندارد، اما جناح مقابل که همیشه در دفاع از رفقا و دوستانشان سنگ تمام می‌گذاشت، چرا این بار تا این حد سکوت پیشه کرده‌اند؟ برخی می‌پرسند که رفقای جبهه و جنگ وی کجایند؟ البته که فعالیت‌های مختلف سیاسی و اقتصادی فرصتی برای پرداختن به اینگونه موارد نمی‌گذارد. ‌
چرا باید موضوع آقای پالیزدار را مهم دانست؟ من کاری به این ندارم که آیا مواردی که گفت درست بود یا غلط و یا حتی اگر درست بود، او و در آن وضعیت حق داشت که این مطالب را بگوید یا خیر، اما اجازه دهید که خاطره‌ای را نقل کنم. در سال 1373 یک ماه را در بند عمومی زندان اوین بودم. یک آقای دکتر وکیل هم در آنجا بود و فرصتی پیش آمد که وضع پرونده خودش را برایم توضیح بدهد، البته که بی‌تقصیر نبود و خودش هم می‌دانست اما ضرب‌المثلی را با اشاره به من گفت مبنی‌بر اینکه <جایی که شتر بود به یک غاز، خر ارزش واقعی ندارد> در واقع چگونگی وضعیت حقوق هر شتری با سوابق مشعشع، معرف وضعیت خرهایی است که فاقد چنین سوابقی هستند. ‌
صدور رأی در دادگاهی ایتالیایی به درخواست پدر و مادر دختری برای قطع تجهیزات وصل شده به بدن وی که 11 سال است در شرایط گیاهی زندگی می‌کند به موضوع اصلی افکار عمومی ایتالیا تبدیل شده است و حتی نخست‌وزیری چون برلوسکنی با آن سوابق را به مخالفت با این مرگ واداشته* تا از این نمد برای خود کلا‌هی بدوزد. اما فارغ از هر نگاهی که به این مسأله وجود داشته باشد، نمی‌توان منکر حساسیت جوامع غربی نسبت به اینگونه موضوعاتی که در اطرافشان می‌گذرد شد. قضیه دریفوس در فرانسه کافی بود که کلیت جامعه فرانسه را در چنان تب و تابی فرو ببرد که پیگیری ماجرای آن سال‌ها به طول انجامد و موجب تغییرات جدی در فضای سیاسی آن جامعه شود. البته هیچ کس هم نگفت که دریفوس یک یهودی بوده و ارزش و اهمیتی نداشته تا برای آن بحران ایجاد شود و این تصور مطرح نبود که اگر یک نفر در جلوی مجلس خود را آتش بزند اهمیت آن به این است که جانباز باشد و اگر معتاد بود، بی‌خیال.
<بی‌مرامی> فقط ناشی از فقدان حساسیت نیست، گرچه جامعه ما حساسیت ندارد، چند روز پیش فیلمی را دیدم که نحوه برخورد با یک جوان مو بلند را نشان می‌داد، البته موهایش از موهای مشاور محترم رئیس دولت بلندتر نبود، اما اعصاب بیننده از این حد تحقیر خرد می‌شد و جالب این بود که سخنان انتخاباتی رئیس دولت را هم روی این فیلم گذاشته بودند تا دیدن آن خیلی عذاب‌آورتر شود و تحقیر کم بود سخن غیرواقع هم اضافه شده بود، فیلمی که در یک مورد بسیار کمتر از آن در ایالا‌ت‌متحده پخش شد و موجب واکنش جامعه و تحولا‌ت عظیمی گردید. همچنین در یکی دو روز گذشته، چرت چند لحظه‌ای یک وزیر ژاپنی در یک کنفرانس، به آنجا رسید که نخست‌وزیر را در فشار استعفای کل کابینه قرار داده است، البته وقتی که در جامعه‌ای چرتی کوچک (ولو به‌دلیل مصرف دارویی که خواب‌آور بوده است) چنین تبعاتی دارد، طبیعی است که افراد از اشکالا‌ت بزرگ‌تر پرهیز می‌کنند، اما در جامعه ما وقتی بحث اصالت مدرک دکترای فلا‌ن مقام دولتی می‌شود، طلبکار می‌شوند که مگر در کشور مسأله دیگری وجود ندارد که به مدرک ناقابل ایشان گیر داده‌اید؟ و کلی هم صورتحساب طلبکاری روی میز ملت قرار می‌دهند که ما چه خدمات مشعشعی کرده‌ایم! اما همانطور که گفتم مساله فقط ناشی از کمبود حساسیت نیست بلکه <بی‌مرامی> ناشی از سقوط اخلا‌قی است. وقتی در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که <بی‌مرامی> مرام می‌شود و حس اعتماد به دیگران زایل می‌گردد بدترین حس ممکن به شخص دست می‌دهد. حتی فداکاری‌های افراد نیز سودجویانه تلقی می‌گردد و این در حالی است که در این جامعه قدرت‌طلبی‌های شخصی نیز فداکاری معرفی می‌شوند!
حالا‌ که دور دور انتخابات است، همه در پی کسب صندلی استیل هستند؛ یک با مرام پیدا شود و در این زمینه کاری کند، نه فقط برای حل مشکل دیگران، بلکه برای اثبات با مرام بودن خویش